10 نکته مهم برای ویرایش نسخه اول یک رمان
در پست قبلی درباره اینکه چطور اولین رمان خودتون رو خلق کنین بحث کردیم. اما در نظر بگیرین که حالا نسخه اولیه شما یا به اصطلاح First Draft شما کامل شده و روبروی شما روی میز قرار داره. پس بذارین اول بهتون تبریک بگم!
شک نکنین که خیلی از شما نویسنده ها به شدت عجله دارین تا برای ویرایش رمانتون اقدام کنین و تمام ایرادات فنی، ضعف های ساختاری و محتوایی رو برطرف کنین. متاسفانه باید بگم که این کار اشتباه بزرگ و گاها جبران ناپذیریه. شاید تعجب کنین ولی ویرایش رمان، انرژی روحی روانی و حتی فیزیکی زیادی از شما می گیره و به همین خاطر نیاز به برنامه ریزی دقیق و دانش لازم داره.
حالا همین نکات رو مد نظر داشته باشین و اجازه بدین با هم 10 تا از گام های مهم و کاربردی در ویرایش نسخه دوم یک رمان (Second Draft) رو با هم مرور کنیم. هر کدوم از این گام ها در مرحله ویرایش ضروری هستن و باید بهشون توجه داشت. حالا بریم برای ده گام مهم در ویرایش نسخه اول رمان:
ویرایش رمان نیاز به دید باز و سخت گیرانه داره. باید به قدری تمرکز داشته باشین که مثل یک ویراستار یا منتقد تیزبین و بی رحم بتونین هر جمله و صحنه و مکالمه رو حذف کنین و یا تغییر بدین. حتما دقت کنین که خیلی زود بعد از تموم کردن نسخه اول عجولانه به درون ویرایش نسخه دوم کارتون شیرجه نزنین. برای اینکه ویرایش شما موثر واقع بشه، بهتره یک مدتی نسخه اولیه رمانتون رو بذارین داخل یک کشو و درش رو قفل کنین و تا چند وقت سراغش نرین. هدف از این کار اینه که ذهن و چشم شما استراحت کنه و تا حدی با متن غریبه بشه. توصیه شخصی من اینه که دو الی سه هفته کامل از نسخه اولیه فاصله بگیرین تا حتی شده خیلی از چیزهایی که نوشتین رو فراموش کنین. برای اینکه در این مدت بیکار نباشین میتونین به موسیقی گوش بدین، کتاب مطالعه کنین و یا دانش خودتون رو درباره نویسندگی و ویرایش کتاب بالا ببرین و یا رمان بعدی خودتون رو شروع کنین. اگر هم حوصله این کار رو ندارین میتونین وقتتون رو با دوستانتون بگذرونین. خلاصه هرکاری میتونین انجام بدین تا این دو سه هفته فکرتون از رمانتون رهایی پیدا کنه.
استیون کینگ، نویسنده مشهور رمان درخشش (The Shining) توصیه میکنه:
«نسخه اولیه رمان شما مثل یک استخون میمونه که اطرافش رو گوشت زائد و چربی فرا گرفته، برای اینکه به استخون سفید و تمیز برسین، باید تمام این تکه های اضافی رو با چاقو بتراشین و دور بریزین.»
منظور کینگ از این حرف اینه که ممکنه شما برای شروع ویرایش نسخه دوم دچار وسواس شین. برخی از شما با خودتون میگین که «خیلی کم نوشتم»، «اصلا مثل نویسنده های دیگه نشده» و یا «حس میکنم لغات و ساختارم خیلی پیچیده و قلمبه سلمبه و ادبی نیست». تمنا میکنم که دچار وسواس های این مدلی نشین. بهترین فرمول ممکن که میتونم پیشنهاد کنم اینه:
نسخه اول – 10% = نسخه دوم
باید حتی المقدور کلمات و صفات و صحنه های بی مورد رو از نسخه اول کارتون حذف کنین، نه اینکه فقط به فکر بیشتر کردن کلمات و حجم رمان خودتون باشین.
وقتی بعد از دو سه هفته استراحت در کشو رو باز کردین و نسخه پرینت شده اثر رو از تاریکی بیرون آوردین، حالا وقتشه که چیزی رو که نوشتین بخونین. مهم ترین چیزی که شاید حتی به ذهنتون خطور نکرده باشه اینه که حتما حتما با صدای بلند متن رو برای خودتون بخونین تا متوجه تاکید و توصیه من بشین. وقتی با صدای بلند بخونین، کلمات و عباراتی که جای درستی قرار نگرفتن خیلی راحت به گوش شما غلط می رسن و بهتر میتونین اونها رو ویرایش کنین.
در این مرحله ممکنه احساس کنین که چقدر افتضاح نوشتین، ولی ناامید نشین و ادامه بدین. حتی ارنست همینگوی، نویسنده کتاب «وداع با اسلحه» و «پیرمرد و دریا» که برنده جایزه نوبل شد میگه:
«اولین نسخه هر کاری شدیدا مزخرفه»
به همین خاطر هست که میگم عجول نباشین و دلسرد نشین. این تازه نسخه خام و ویرایش نشده شماست و هیچکس جز شما اونو نخونده. پس بیخودی نگران نباشین. خوشبختانه تمام آثار بزرگ دنیا سربلند از این مرحله بیرون اومدن. همیشه برای معجزه آماده باشین!
حالا که چندباری اثر رو با صدای بلند و ذهن هوشیار خوندین، وقتش رسیده که این بار با نگاه ریزبین و عمیق تری به سراغ خط داستانی (Plot) داستان برین. خیلی به حفره های خط داستانی، به ویژه منطق داستانتون دقت کنین. همه چیز باید منطقی و با رابطه علت و معلول جلو بره.
برای مثال آنتون چخوف درباره علت و معلول حوادث داستان میگه:
«اگر در یک صحنه دارین اسلحه بالای شومینه رو توصیف میکنین و توجه رو متمرکز اون اسلحه می کنین، این اسلحه باید در صحنه ای دیگر از کتاب حتما مورد استفاده قرار بگیره و شلیک کنه. در غیر اینصورت اون رو نمی نوشتین و روش تمرکز نمی کردین.»
خیلی هم تلاش نکنین که این تغییرات در خط داستانی رو درجا اعمال کنین. کافیه نکات رو یادداشت کنین تا در روزهای آتی اون رو اعمال کنین. هرچی وقت بیشتری بذارین به نفع شما و ارزش اثرتون خواهد بود.
سرعت آهسته و پیوسته برای یک داستان امری بسیار حیاتی هستش. حتما حواستون به این مرحله باشه. اگر حس می کنین که روند داستان بیش از حد کند یا تند پیش میره، باید سرعت این روند رو با توجه به شرایط داستانتون تنظیم کنین. با این کار نه تنها مخاطب در قسمت هایی که روند آروم هست احساس خستگی نمیکنه، بلکه این کار باعث میشه مخاطب برای صحنه های حساس با تنش و روند سریع وقایع آماده بشه. پس مثل یک رهبر ارکستر، سرعت یا کندی روند وقایع رو به زیبایی تمام کنترل کنین.
حذف برخی از شخصیت ها برای خیلی از نویسنده ها سخت و ناراحت کننده ست، اما اگر حس میکنین که برخی از شخصیت ها در خدمت داستان نیستن، بدون تعلل و دلسوزی حذفش کنین. این موضوع درباره صحنه های خاص، داستان های فرعی درون خط داستانی و یا محتوای کلی هم صدق میکنه. تلخ به نظر میرسه ولی مجبورین. اگر عنصری از اثر شما داره به داستان آسیب میرسونه، بهتره که دیگه خلاصش کنین. باور کنین این بهترین راهه.
همینطور که با قساوت دارین نسخه اولیه کار رو تیکه پاره می کنین و یادداشت برمی دارین، بهتره حواستون به پردازش شخصیت های رمان باشه. هیچ مخاطبی از شخصیت های چوبی و یکنواخت و رایج خوشش نمیاد. به همین خاطر وقت زیادی رو صرف پردازش شخصیت ها کنین تا بهشون زندگی ببخشین. یک شخصیت بکر و فوق العاده به یاد ماندنی باید از گوشت و خون و تاریخچه و افکار و احساسات پیچیده یک انسان واقعی ساخته و پرداخته شه و تصمیماتی که می گیره باید واقع بینانه و منطقی به نظر برسه. برای این کار حتما روی تک تک شخصیت هاتون فکر کنین و از ایجاد تغییرات کوچیک و بزرگ نترسین.
همیشه شیرین ترین قسمت برای من در حین نوشتن و خلق کردن، توصیف و نشون دادن جزئیات و صحنه ها بوده. برخی از نویسنده به توصیف دقیق تکیه میکنن، برخی هم بیشتر روی نشان دادن احساسات و وقایع تمرکز میکنن ولی بهترین فرمولی که میتونم به شما پیشنهاد کنم فرمول زیر هست:
توصیف و نشان دادن + نقل کردن + دیالوگ های واقعی = یک اثر تحسین برانگیز
به یاد داشته باشین که رعایت این فرمول میتونه خیلی به زیباتر شدن اثر شما کمک کنه. توصیف (Description) و فضاسازی به مخاطب این اجازه رو میده که دنیای شما رو از دریچه چشم شخصیت به وضوح ببینه، نقل قول یا (Narration) باعث میشه داستان شما به جلو پیش بره و مکالمه (Dialogue) شخصیت های داستان رو زنده و طبیعی میکنه.
در رابطه با نشان دادن و اهمیت این نوع توصیف هم دوباره یک مثال از چخوف میارم:
«به من نگو که ماه در آسمون میدرخشه (نقل کردن)، به من درخشش نور ماه رو در شیشه خرده های کف خیابون نشون بده (توصیف و نشان دادن).»
لحن یا به اصطلاح Voice، عنصر بسیار مهمی در نوشتن داستان هست. اگر از ابتدا لحن شما خودمانی و عامیانه است، بهتره که تا آخر داستان به لحن خودتون وفادار باشید. (به کلمه خودمانی و باشید دقت کنین؛ لحن متن بنده محاوره ست ولی خیلی یهویی رسمی شد. پس اینطوری نباشین.)
اگر شخصیت شما یک استاد دانشگاه و یا یک فرد تحصیل کرده و از قشر بالای جامعه است و شما از زبان او داستان رو روایت می کنین، باید درست مثل او حرف بزنین، بخورین، بنوشین و در طول داستان زندگی کنین. این لحن شماست که اثر رو متمایز میکنه. پس بهش تا اخر اثر وفادار باقی بمونین.
حالا که همه این موارد رو به سلامتی پشت سر گذاشتین، وارد مرحله ویرایش ظاهری میشیم. اینجا دیگه کار به عهده خودتون و دانش شما از زبان مادری و یا زبان خارجیه. کمکی از من ساخته نیست. شرمنده.
وقتی گفتم نسخه دوم منظور صرفا یک بار ویرایش نبود. ممکنه شما نسخه اول رو ده ها و شاید صدها بار ویرایش کنین. برای من تقریبا این کار 17 بار تکرار شد. خسته و عصبی میشین ولی قرار نبود از اول همه چی آسون باشه. بگذریم. وقتی کار کاملا تموم شد، اثر رو به یک سری از دوستان و یا مخاطبان اولیه (Beta Readers) بدین تا بخونن و نظر صادقانه شون رو بهتون بگن. خوندن با چشم ها و ذهن های متفاوت قطعا تفاوت های زیادی ایجاد میکنه. مزایای استفاده از این مخاطب ها رو بعد انتشار اثرتون حتما خواهید دید. شک نکنین!
در پایان اگر سوالی داشتین و یا پست های آموزشی دیگه ای در این زمینه مد نظرتون هست، به آیدی اینستاگرام من amir.h.ghazi1994 پیام بدین. ممنون از وقتی که گذاشتین. خدانگهدار.