ازیماندیاس باشکوهترین سونت سراینده انگلیسی، پرسی بیش شلی است، سونتی افسانه وار در مورد فرعون بزرگ ازیماندیاس یا رامسس دوم. این سونت که دو بخش بود، بخش اول آن در سال 1818 توسط شلی نوشته شد و بخش دوم آن توسط هراشیو اسمیت که به رقابت با شلی معروف بود نوشته شد.
در نهایت هر دو نسخه یک هدف دارند و به یک چیز می پردازند:حتی بزرگترین مردان و امپراتوری ها که با زنجیر های پوسیده خود را نگه داشتند نیز ناپایدارند، روزی زنجیر ها پاره خواهند گشت و میراث آنان به فراموشی سپرده خواهد شد.
در اینجا من یادداشتی بر نسخه شلی می نویسم و شعر را با ترجمه نیز برای شما خواهم گذاشت.
در اروپای دوران قدیم ازیماندیاس (یونانی:Ὀσυμανδύας) نامی برای نیرومندترین فرعون تاریخ مصر، رامسس دوم بود. اینکه چگونه نام او به عنوان ازیماندیاس در نوشته های ادیبان قرون وسطی به ویژه تاریخ دیودوروس سیکولوس آورده شده بدین شکل است که نام اصلی رامسس دوم، «اوسِرماعاترَع سِتِپِن رَع» (Usermaatre Setepenre) و بخش اول نام او به منابع یونانی رسید و به مرور تبدیل به ازیماندیاس شده
شلی شروع به نوشتن شعر خود در سال 1817 کرد ، بلافاصله پس از اعلام موزه بریتانیا مبنی بر اینکه آنها قطعه بزرگی از مجسمه رامسس دوم را از قرن سیزدهم قبل از میلاد به دست آورده اند. برخی از محققان معتقدند که شلی از این کار الهام گرفته است. این مجسمه که «ممنون جوان» نام دارد توسط جیوانی باتیستا بلتسونی در شهر باستانی تبای پیدا شد و در سال 1821 به موزه بریتانیا رسید.
نویسنده سیاسی و بانکدار، هوراشیو اسمیث کریسمس 1817-1818 را با پرسی شلی و همسرش مری شلی گذراند. در این زمان ، اعضای حلقه ادبی شلی گاهی اوقات یکدیگر را به چالش می کشیدند تا سونت هایی رقیب درباره یک موضوع مشترک بنویسند: شلی ، جان کیتس و لی هانت تقریباً در همان زمان سونتی رقابتی را درمورد رود نیل نوشتند. شلی و اسمیت هر دو بخشی از نوشته های دیودوروس سیکولوس ، مورخ یونانی را انتخاب کردند ، که یک مجسمه عظیم مصری را توصیف می کرد و نوشته آن را نقل می کرد:
"پادشاه پادشاهان اوزیمندیاس هستم. اگر کسی بخواهد بداند من چقدر بزرگ هستم و مرا به دروغ متهم کرد، بگذارید با من رودرو شود.
در شعر شلی ، دیودوروس تبدیل به"مسافری از یک سرزمین باستانی" می شود. این دو شعر بعداً در مجله لی هانت چاپ شدند، هفته نامه ایی که توسط برادران هانت، لی و جان هانت در لندن منتشر می شد. هانت شعر شلی را تحسین می کرد و بسیاری از کارهای دیگر وی مانند "شورش اسلام" را نیز در این مجله منتشر کرد.
شعر شلی در 11 ژانویه 1818 با نام تخلص او «گلیراستس» منتشر شد. شعر شلی بعداً تحت عنوان "سونت. اوزیمندیاس" مجموعه شعرهای کوتاه «رزالیند و هلن» منتشر شد.
شعر اسمیت همراه با یادداشتی با حروف اول H.S. در تاریخ 1 فوریه 1818 منتشر شد. این همان موضوع را می گیرد، همان داستان را می گوید، و یک نکته اخلاقی مشابه را بیان می کند، اما موضوعی که مستقیماً به مدرنیته مربوط می شود، و با تصور یک شکارچی از آینده که در حیرت ویرانه های لندن فراموش شده، پایان می یابد.
آشنا شدم با مسافری از سرزمین باستان
که گفت:دو پایه عظیم و بی تنه
در صحرا ایستادند، بر روی شن،
چهرهای خردشده افتاده که نیمی در شنها فرو رفتهاست، چهرهای که اخم
و لب چروکیدهاش، و ریشخند فرمانی که دیگر کسی اطاعت نمیکند،
می توان گفت پیکرتراش چه خوب آن شور را خوانده
که هنوز زنده ماندند، مهر شده روی این چیزهای بی روح،
دست مجسمهسازی که آنها را تقلید کرد و دل فرعون که آن احساسها را پروراند؛
و روی پایه این کلمات ظاهرند:
"نام من اوزیمندیاس ، پادشاه پادشاهان:
ای توانمندان، به یادگارانم نگاه کنید و ناامید شوید!"
هیچ چیز دیگر نیست. گرداگرد زوال
وزان خرابه عظیم، بیکران و بیآب و علف،
شنها و دیگر هیچ تا بیکران گستردهاند.
در سکوت ماسهای مصر، تنهای تنها
یک غول پیکر یک پا ایستاده، که از دور ناپدید می شود
تنها سایه ای که کویر می داند: -
سنگ گفت: "من اوزیماندیاس بزرگ هستم"
"پادشاه پادشاهان ؛ این شهر بزرگ را نشان می دهد
"شگفتی های دست من." - شهر از بین رفت ، -
هیچ چیز مگر پا باقی نماندست تا آشکار شود
محل این بابل فراموش شده.
ما تعجب می کنیم ، - و برخی از شکارچیان ممکن است ابراز کنند
"عجیب مثل ما ، وقتی در بیابان بروید
جایی که لندن ایستاده بود و گرگ را در آغوش گرفته بود،
او با بخش بزرگی روبرو می شود و حدس می زند
چه نژادی قدرتمند اما نامعلوم
یک بار در آن مکان نابود شده ساکن شد.
مضمون اصلی شعرهای "ازیماندیاس" انحطاط حتمی حاکمان با ادعای بزرگی است. این اشعار از کتیبه زیر مجسمه ایی را که دیودوروس سیکولوس دیده و در بیبلیوتیکا هیستوریکا نوشته بود، نقل می کند.اگرچه شعرها قبل از ورود مجسمه به انگلیس سروده و منتشر شده اند، اما ممکن است آنها الهام گرفته از ورود قریب الوقوع مجسمه عظیم رامسس دوم به لندن باشد. البته احتمالی مبنی بر الهام شلی از ناپلئون امپراتور فرانسه که در سنت هلن زندانی بود نیز وجود دارد.
درواقع اوزیمندیاس یکی از آنتولوژیست ترین شعرهایی است که پرسی شلی سروده است. اما، شعر از قضا پیام بزرگی در مورد وجود گذرا (کوتاه مدت) بودن قدرت خودستایی حاکم ارائه می دهد. پادشاه یک بار از قدرت فرماندهی خود لذت برد، اما زمان فروپاشی که خود آن را به ارمغان آورده است، وحشت می کند. اکنون حتی مجسمه او به خاک تبدیل شده است. اما سر مجسمه ای که نیمه در ماسه فرو رفته است ، باز هم احساسات حاکم را بیان می کند. بنابراین، آنچه زنده می ماند، اثر هنری پیکر تراش است. بنابراین شاعر در اینجا بر خلاف جاودانگی آثار خلاق، مرگ و میر و سقوط اجتناب ناپذیر رهبران به اصطلاح توانا و غرور کاذب آنها را برجسته می کند.
کل دلیلی که امروز یک همچین نوشته ایی بنویسم این است که شما شعر های خیام را می خوانید و در اشعار او معنای مرگ را می یابید شما اثر بزرگ دانته به نام کمدی الهی را می خوانید و به معنای زندگی پی می برید، اوزیماندیاس شعری در مورد تامل و تفکر درمورد میراث شماست اینکه بعد از مرگ از شما به چه عنوان یاد کنند آیا سرنوشت شما هم همچون رامسسی که روزی فرعون بزرگ بود و اکنون بازیچه دست موزه ها شده، خواهد بود یا نه شما هنرمندی هستید که آثارتان هزارسال بعد مرگ هم دیده خواهد شد. انتخاب با شماست.