عنوان کتاب: درک یک پایان
نویسنده: جولین بارنز
مترجم: حسن کامشاد
انشارات: نشر نو
خیلی وقت پیش این کتاب رو از دوستم گرفته بودم که بخونمش ولی همیشه یه چیزی جلوی ادامه دادنم رو میگرفت. ولی این دفعه عزمم و جزم کردم که تمومش کنم و خب خدا رو شکر تموم شد.
دلیل اصلی ادامه ندادن هام این بود که خودم و دوستم رو تو کتاب میدیدم و برام یادآور روزهای سخت و تلخی بود که هر وقت بهشون فکر می کردم حالم بد می شد.
این دفعه آخری نمی دونم چرا ،شاید به خاطر رشد شخصیتیم یا نمی دونم چی چی، کتاب رو خیلی راحت تر خوندم. تونستم ازش لذت ببرم و ازش چیزهای جدید یاد بگیرم. (البته وجود طاقچه بی نهایت هم بی تاثیر نبود.) نویسنده چند جا منو شوکه کرد، به شک انداخت، گیجم کرد و یا از جا پروند. یه جاهایی اینقدر روم تاثیر گذاشت که می خواستم کتاب رو پرت کنم تو دیوار.
کتاب در مورد یه پسریه به اسم تونی که عضو یه گروه سه نفره اس و یهو یه پسر دیگه به اسم ایدرین پیدا میشه و میشه چهارمیشون. ایدرین یه جور نحوه تفکر خاص به خودش رو داره و برخلاف 3 تای دیگه Peer pressure روش تاثیری نداره.
شخصیت اصلی کتاب، یعنی تونی، یه آدم محافظه کار، همیشه عذربخواهه که خیلی در افکارش غرق میشه و ایدرین رو می پرسته.
ما در طول داستان، که بخش بزرگی از زندگی تونی رو شامل میشه، با شخصیت، افکار و روابطش، که بخش بزرگیش مربوط به ایدرین و دوست دخترش میشه، آشنا میشیم.
تونی یه جور گول زنندگی داره، خودش اسمش رو میزاره تاثیر زمان و احساسات،عشق و حسادت. ولی به نظرم چیزی بیشتر از ایناست. تونی می خواد دنیا رو همونطور که دوست داره ببینه. قابل کنترل، با یه جور فرمول خاص، جوری که توی مشت جا بشه. جوری که همه چیز رو بدونه و بشناسه. برای همین همیشه در حال حل کردن پازل های مختلف در ذهنشه. یه جورایی، تونی ساده است و در عین حال پیچیده.
آخرین بخش داستان هم چند Plot خیلی خوب داشت که مثل دسر عالی بعد از یه شام محشر میموند.
به طور کلی کتاب در مورد ندامت، انباشتگی، مسئولیت و ناآرامیه. در واقع متن کتاب اینو میگه. ولی چیزی که من توی داستان دیدم، علاوه بر موارد بالا، گیر کردن و عدم توانایی در فرار کردن بود. گیر کردن در خاطره یک آخر هفته در چیزلهرست، گیر کردن در افکار، در ارتباطات، گیر کردن در رابطهای که خیلی وقته تموم شده ولی فراموش نشده.
در آخر کتاب بخشی هست که شمسی عصار با نویسنده مصاحبه میکنه. و باید بگم من عاشق این بخشام. چون می تونم نویسنده رو خارج از نوشته هاش ببینم. نحوه تفکر و صحبتش رو بشناسم، نظرش رو در مورد مسائل مختلف، کتاباش، سایر نویسنده ها و آثارشون بدونم و از همه مهم تر نظرش رو در مورد خودش بدونم. به نظرم کتاب های بیشتری باید این بخش رو داشته باشن.
داستان یجورایی با تعریف تاریخ آمیخته شده؟
تاریخ چیه؟
در جوابش باید بگم که باید کتاب رو بخونیم.
در ادامه بریده ای از متن کتاب رو قرار میدم.
((او شعوری برتر و طبیعتی جدی تر از من داشت، منطقی فکر می کرد، و بعد حاصل فکر منطقی را به اجرا میگذاشت. در حالی که به حدس من، اکثر ما برعکس عمل میکنیم: خود به خود تصمیمی میگیریم، بعد زیربنایی از استدلال برای توجیه آن میسازیم. و نتیجه را شعور عادی مینامیم.))
یادداشت برای کتاب درک یک پایان
چالش کتابخوانی طاقچه
تیر 1402