سلام، اینطور که از شواهد پیداست حدودِ هشت ماه از آخرین پستِ من در ویرگول میگذره، جالب اینجاست که پستِ مورد نظر اولین پست من در ویرگول هست و با توجه به برنامه ریزیام که در اون پست انجام دادم خیلی خیلی از برنامه عقبام...
از اون جایی که تصمیم گرفتم در مورد هر چیزی که مناسب دونستم تو این بلاگ بنویسم، و با توجه به اینکه موضوعی بهتر از این برای شروع پیدا نکردم، به همین موضوع بسنده کردم و تصمیم گرفتم از کمال گرایی و حساسیتم برای کیفیتِ بالای مطالب کم کنم، ولی تمام سعی خودمو میکنم که این مطلب و مطالب بعدی کیفیتِ قابل قبولی داشته باشند.
از این موضوعات که بگذریم میرسیم به اصل مطلب...
بیشتر از ۳ سال از آخرین باری که من روی سیستمم ویندوز نصب داشتم میگذره، فکر کنم آخرین بار ویندوز ۸.۱ رو نصب کرده بودم که بر اساس اتفاقاتی نظیر مشکل جدی توی هارد دیسک و همینطور به شدت کند شدنِ سیستم و نیاز مُبرم به نصب ویندوز جدید بصورت دورهای و کوتاه مدت، تصمیم جدی گرفتم تا یک مورد از لیست بلند بالای مواردی که باید در آینده انجام بدم، رو واقعا انجام بدم...
تصمیمِ خیلی سختی بود
چون میخواستم واقعاً از یک محیط و پلتفرمی که از اول روی تمام سیستمهایی که دیدم و کار کردم، کوچ کنم به یک محیط جدید که هیچ تجربهای در اون زمینه ندارم و از طرفی (تقریباً) هیچ کدوم از اطرافیانم هیچ اطلاعی از اون ندارند و تنها راهنمای من میتونه مطالب توی اینترنت و انجمنهای پشتیبانی باشه...
قبل از این، یکی دو بار اوبونتو رو نصب کردم ولی بر خلاف هدفام که میخواستم بصورت Dual Boot در کنار ویندوز نصبش کنم کل مسیر و پروسه نصب رو اشتباه رفتم و تمام پارتیشنها رو حذف کردم...
البته هر دو بار پارتیشنها رو برگردوندم ولی یک دید منفی توام با ترس تو ذهنم به این موضوع ایجاد شد.
اما باز هم کنار نکشیدم و برای سومین بار خواستم که این کار رو انجام بدم...
این بار قبلش کلی تحقیق کردم و مطلب و مقاله خوندم، البته اون موقع مقدار خیلی کمی از مطالب انگلیسی رو متوجه میشدم، در نتیجه بیشتر به مطالب و مقالات فارسی و به ویژه ویدئوهای مرتبط با این موضوع روی آوردم.
تصویر بالا از توزیع Kubuntu هست.
در واقع کوبونتو یه نسخه از همون اوبونتو هست اما با این تفاوت که Desktop Environment (یا محیط رومیزی) برای اوبونتو (قبل از ۱۸.۰۴) Unity هست ولی برا کوبونتو KDE.
با توجه به اینکه قبل از کوچ به گنو/لینوکس و توزیع اوبونتو (یا بهتر بگم کوبونتو)، با ویندوز کار میکردم، تصمیم گرفتم برای شباهت محیط KDE به ویندوز توزیع کوبونتو رو انتخاب کنم.
اوایل سرگرم تغییر ظاهر و شخصی سازیهای جذابی که تو سایتها و آموزشها میدیدم بودم و تا جایی که میتونستم محیط کاربری سیستم رو باحال و جذاب کردم.
از همون اول با سرچهایی که انجام میدادم برای سوالات مختلف میدیدم که اکثر جوابها و راه حلها به یک(سری) دستورات ختم میشه که با وارد کردن اونها تو ترمینال همه چی حل میشد...
از اونجایی که قبلاً با ابزارهای دستوری تو ویندوز آشنایی داشتم و کم و بیش با اونها کار کرده بودم تقریباً محیط آشنایی برام میاومد و بر خلاف بعضی از کاربران ویندوزی، که بعد از امتحان کردن گنو/لینوکس دقیقاً از همین ترمینال گِله میکنن که این چه محیط بی روح و پیچیدهای هست، من تونستم خیلی سریع با این محیط ارتباط برقرار کنم و حتی جذبش بشم.
از قابلیت نصب و حذف برنامه گرفته تا مدیریت سرویسها و ویرایشگرهای تحت ترمینال و ... باعث شد که من علاقه زیادی به این محیط پیدا کنم و تمام سعی خودمو انجام بدم تا با این سیستم عامل جدیدم ارتباط برقرار کنم و اون حس بیگانه بودن و مبهم بودن این محیط خیلی زود از بین بره.
میتونم از خوبیهای این تجربه بهتون بگم که حس خوبی بود، وقتی کلی قابلیت وجود داشت برای تغییر ظاهر سیستم، از تغییر تم گرفته تا پک آیکون، هماهنگ بودن همه برنامهها با تم سیستم، امکان کنترل سیستم از طریق ترمینال، ایجاد تغییر از بخشهای کلی گرفته تا جزئیترین بخشهای سیستم، از امنیت سیستم و ...
میتونم خیلی چیزها رو بگم که حس خوبی تو این محیط بهم میدادن و هنوز هم میدن ولی شاید برای شما بخصوص مخاطبهای ویندوزی عزیز حوصله سر بر باشه.
توصیه میکنم حتما برای یک بار هم که شده حداقل روی ماشین مجازی یکی از توزیعهای محبوب گنو/لینوکس مثل اوبونتو، دبیان یا توزیعهای مثل Elementary OS، دیپین (Deepin OS) یا Zorin OS که بیشتر محیطی شبیه به محیط ویندوز دارند رو نصب و امتحان کنید.
از اولین تجربه نصب این سیستم عامل، نحوه آشناییتون و یا بازخوردتون از این مطلب برام تو نظرات بنویسید.
ممنون که وقت با ارزشتون رو صرف مطالعه این مطلب کردید، امیدوارم لذت برده باشید.