امیر خاکی
امیر خاکی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

انتَ کل اصدقائی...

چقدر نشانه کاغذی ام را بگذارم لای صفحه ی #عسی_ان_تکرهوا_شیئای قرآن، که نیمه شبی اگر دل تنگت شدم و پناه بردم به خدا ، از شر تمام روز هایی که یادت رهایم نمی کند ،

و تصادفی صفحه ای باز کردم ، چشمم بیفتد به آیه و باورم شود

آنچه می پندارم برایم بد است ، خیری در آن است و اصلا این ماجرا خیلی هم خوب است

و خدا را شکر کنم بابت نداشتنت... اما جوری که حتی خودم متوجه نشوم

فکر کنم به تو

به بودنت

و به زمستانی که گوشه سرد یک خیابان، به امید دوباره دیدنت سخت لرزیدم

صبح که بیدار می شوم فراموش کردنت را از سر بگیرم و حساب نکنم امروز هزار و سیصد و چندمین روز نداشتنت را نفس می کشم

خنده هایم را جا بگذارم توی کوچه ای که صدای خندیدنمان یکی شد و یادم نیاید یک روز برایت نوشتم #انت_کل_اصدقائی

که دیگر خیلی وقت است جای خالی ات را با هیچ دوستی پر نکرده ام

خیره شوم به آخرین حرف ها و نامه هایت که هیچگاه نفهمیدم آخرین است و سعی کنم به خاطر نیاورم شبی که برایم فرستادی حرفمان که تمام شد، ساکت ننشین و برایم آهنگی بفرست.

و حالا بعد از سالها سکوت زل نزنم به صفحه ای ۶ اینچی که آهنگی از آن پخش می شود و شاید از تو خبری برایم داشته باشد....




سوسن محمدی

گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سر آید… گفتی یا نگفتی؟ گفتی یا نگفتی؟ گفتی یا نگفتی؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید