ترجیح می دهم در این پست رازی را برای شما افشا کنم ، که احتمالا از هیچ کدام از مدرسان داستان نوبیسی در هیچ کار گاه نویسندیگ نشنیده اید . مدت ها پیش من هم یک داستان نویس بودم . اما واقعا کلمه ی داستان نویس برای من حیف است و ارزش این کلمه بیشتر از این حرفاست که به من نسبت داده شود .
آن موقع کتاب داستان ها و رمان های زیادی را می خواندم و همه ی کتاب هایم داستانی بودند در کتابخانه . و شاید همین خواندن داستان ، اصلی ترین دلیلی بود که من دست به نوشتن داستان ببرم . بگذریم این مهم نیست که به چه علت داستان نویسی را شروع کنم . بنده می توانم به جرئت بگویم که نوشتن داستان های خیلیییییییییی زیادی را تابحال شروع کردم .
اما باید همین جا اعتراف کنم که فقط سه تای آن ها کامل شدند ، که خب دوتایشان داستان کوتاه بودند . ولی خب منی که آن همه داستان خوانده بودم چرا تا این حد کم نوشته بودم ؟
نه .... درباره ی من فکر های غلط نکنید . من به خاطر نداشتن ایده کم نمی نوشتم . تازه وقت هم داشتم ؛ تا دلتان بخواهد . پس چه دلیل موجه یا غیر موجهی برای این کم کاری وجود دارد ؟
فقط و فقط این است که کسی به من نگفته بود ، پایه ترین فوت و فنی که درباره ی داستان نویسی وجود دارد ادامه دادن یک داستان است .
همانطور که پیش از این گفتم من نوشتن داستان های بسیاری را در پی گرفتم ، اما خب فقط ..... .
من نمی دانستم که تنها راه داستان نویسی این است ، که یک داستان را یا شروع نکنی یا اگر شروعش کردی باید آن را به پایان برسانی . خب وقتی هم این موضوع را فهمیدم داشتم داستان کودکی را می نوشتم به اسم « جینی در جنگل حیوانات » .اما به خاطر اردوی مدرسه چند روزی در نوشتن آن وقفه افتاد . همین وقفه ی چند روزه باعث شد تا من دیگر قید نوشتن آن داستان را بعد از رسیدن به کرمان هم بزنم و به بهانه های مختلف از زیر ادامه دادن آن داستان کودک شانه خالی کنم .
دقت کنید که دقیقا دارم چه می گویم . اگر ضرر کردید بگویید این چیزی که تو داری میگی هرگز درست نیست . قبول ؟
برای داستان نویس شدن تنها لازم است ، که وقتی یک داستان را شروع کردیم ، دیگر حتی یک روز از نوشتن دنباله ی آن غافل نشویم و دست از بهانه های مسخره که می گوییم ، من دیگر این داستان را دوست ندارم و این چیز ها برداریم .
همین چند روز پیش در کتاب « راز نوشتن » اثر « استیفن کینگ » خواندم ، که استیفن در سن بزرگسالی هنوز به صورت جدی شغل داستان نویسی را شروع نکرده بود و به غیر از آن در خشکشویی و مدرسه هم کار می کرد .
روزی ایده ی جذابی به ذهنش می رسد ، درباره ی داستان دختری .... به دلایلی اگر نگویم بهتر است . و اسم این داستان را کِری می گذارد . اما فقط و فقط چند صفحه ی آغازین آن را می نویسد و بعد از مدتی وقفه افتادن در کارش داستان کِری از چشمش می افتد و آن را روانه ی زباله دان می کند .
ولی خدا می داند چرا و کجا ، همسرش این داستان را پیدا می کند و ازش خوشش می آید . بعد هم پیله می کند که : « استیفن خواهش می کنم هر جور شده این داستان رو ادامه بده و تمومش کن . »
استیفن اگرچه میلی نداشت به ، به پایان رساندن آن داستان ، ولی خب به هر بدبختی که بود ، آن را تمام و کمال نوشت . بگذارید بدون مقدمه ماجرای بعد از آن را بگویم : استیفن با چاپ آن اثر ثروتمند شد .
بله با فروش آن داستانی که می خواست آن را بیرون بیندازد موفق شد .
اما کسی چه می داند . شاید اگر آن روز همسرش آن داستان ها را در سطل زباله رها کرده بود ، هرگز شغل اصلی استیفن کینگ و منبع اصلی کسب درآمدش نویسندگی و داستان نویسی نمی شد .
پس به شما هم توصیه می کنم اگر در حال حاضر مشغول نوشتن داستانی هستید ، هر روز چیزی به دنباله ی ان اضافه کنید و تا آن را تمام نکرده اید ، نوشتن داستان دیگری را آغاز نکنید . نگران نباشید ! اگر واقعا ایده ی خوبی به ذهنتان رسید برای داستان نویسی ، آن را در دفترچه ایده هایتان به دام بیندازید و بعد از به آخر رساندن داستانی که مشغول نوشتنش هستید ، پی آن ایده را هم بگیرید و بهش سر وسامانی بدهید .
خدا را چه دیدید ؟
شاید همین داستانی که از شکل دادن دنباله ی آن فرار می کنید ، کِریِ استیفن کینگ بشود .
پس تنها راز داستان نویسی ، که هیچ کجا آن را پیدا نخواهید کرد ، به پایان رساندن یک داستان است . وگرنه هر چقدر هم که داستان نیمه تمام بنویسید ، نه برای خودتان ارزش خواهند داشت و نه کسی اصلا آن ها را به عنوان یک داستان حساب خواهد کرد . اصلا با این نیمه تمام رها کردن داستان هایتان مطمئن باشید ، که خودتان هم از خودتان راضی نخواهید شد ، و این موضوع که از خودمان رازی باشیم ، از مهم ترین چیز هایی است که باید به آن واقعا توجه کنیم .
برای بار سوم می گویم : تنها راز داستان نویسی ، این است که داستانتان را کامل کنید . همین . من دیگر حرفی ندارم .