
خیلیها مدعیاند که زندگیهای پیشین¹ را به یاد میآورند، اما من مدعیام که زندگیِ کنونیِ² متفاوتی ــ بسیار متفاوت ــ را به یاد دارم.
ـ فیلیپ کی. دیک (۱۹۷۷)
از جستار این دنیا به چشمتان بد میآید؟ هنوز دنیاهای دیگر را ندیدهاید!
تصور کنید بیدار میشوید و خاطراتی دارید که مالِ شما نیستند، اما مالِ «گذشته» هم نیستند. این دقیقاً همان وحشتی است که فیل دیک سعی دارد ترسیم کند. او خطی قاطع میان جهانبینی خود و باورهای رایج دربارهی تناسخ میکشد. برای درک عمق این ادعا باید هندسهی زمان را در ذهنمان بازتعریف کنیم.

آنچه در تصویر یکم میبینید، همان تصور غالب است: حرکت در بستر زمان خطی³. در این نگاهْ انسان مسافری است که در جادهای مستقیم و افقی از گذشته به آینده میرود. وقایع پشتسرهم چیده شدهاند و «تغییر» یعنی جلو رفتن در این مسیر. وقتی چنین انسانی از خاطرات غریبش حرف میزند، ناچار سرش را برمیگرداند و پی زندگیهای گذشته میگردد؛ اینکه شاید قرنها پیش جنگجویی در میدان نبرد یا شاعری در دربار بودهاست. در اینجا تغییر فقط در «طولِ» زمان رخ میدهد و «اکنون» همیشه ثابت است.

اما فیل دیک در این جستار پرده از رازی هندسی برمیدارد که در تصویر دوم میبینید. او معتقد است تغییرات واقعی نه در محور خطی، که در محور زمان جانبی⁴ رخ میدهند. در این الگو، واقعیت ممتد نیست، بلکه ساختاری لایهلایه و طبقاتی دارد؛ درست مثل تابلوی نقاشیای که نقاش مدام بخشهایی از آن را پاک میکند و چیزهای جدیدی به آن میافزاید، بدون آنکه بوم را عوض کند. جهانهای موازی⁵ در کهکشانهای دور نیستند، درست همین جا و در همین لحظه روی هم سوار شدهاند. فیل دیک از سه مسیر اصلی میگوید که همزمان وجود دارند:
۱. زندان آهنِ سیاه⁶ (مسیر الف): طبقهی پایین و نماد استبداد مطلق. او معتقد بود رمان معروفش، ببارید اشکهای من، پلیس گفت، نه داستانی تخیلی که توصیف دقیق و مستند خاطراتش از همین دنیاست؛ دنیایی که در آن فاشیسم پیروز شده و آزادی مُردهاست.
۲. جهان میانی (مسیر ب): دنیایی که ما فعلاً در آن ساکنیم؛ نسخهای اصلاحشده از آن زندان سیاه که در آن استبداد تعدیل شده است.
۳. باغ آرکادی⁷ (مسیر پ): طبقهی بالا و دنیایی سرشار از زیبایی و صلح که نویدبخشِ رستگاری است.
پس وقتی فیل دیک از «یادآوری زندگیِ کنونیِ متفاوت» حرف میزند، سودای سفر به گذشته را ندارد؛ او از لغزیدن میانِ این لایهها میگوید. ادعایش این است که ذهنش ناگهان در همین زمان (مثلاً سال ۱۹۷۴)، خاطرهی بودن در طبقهی پایین (زندان) را بازیابی کردهاست. اما چه کسی ما را جابهجا میکند؟ فیل دیک از نقشآفرینی موجودی به نام برنامهنویس⁸ حرف میزند. مثل شطرنجبازی قهار که در برابرِ حریفی تاریک بازی میکند، این برنامهنویس مدام در حالِ «بازنویسی» کدِ هستی است. او متغیرهای گذشته را تغییر میدهد تا آیندهای بهتر بسازد. ما مُهرههای این بازی هستیم که گاهی بدون آنکه بفهمیم، از صفحهی بازیِ بازنده (زندان سیاه) به صفحهای بهتر منتقل میشویم. آن حس «آشناپنداری» پژواک قرنهای پیشین نیست، خاطرات همزاد ماست که از دیوار میان جهانها عبور کرده؛ نسخهای از خودمان که درست در همین لحظه، در جهان همسایه زندگی میکند.
پانویسها:
1- Past Lives
2- Present Life
3- Linear Time
۴- Orthogonal Time (Lateral Time): زمانی که بر زمانِ خطیْ عمود است و امکان تغییر واقعیت و جابهجایی بین دنیاهای موازی را فراهم میکند.
5- Alternate Universes
6- Black Iron Prison
7- Arcadian Garden
۸- The Programmer: استعارهی فیل دیک از خداوند یا هوش برتری که مانند مهندس رایانه، متغیرهای واقعیت را دستکاری و اصلاح میکند تا تاریخ را به سمت رستگاری ببرد.
✍🏻 امیرمحمد شیرازیان
