امیرحسین مجیری
امیرحسین مجیری
خواندن ۲۷ دقیقه·۳ سال پیش

همه‌ی خواب‌های هاشمی رفسنجانی

یکی از چیزهایی که زیاد درباره ی اکبر هاشمی رفسنجانی گفته می شود، خواب هایی است که او دیده. با توجه به توصیف های جزئی او از برخی از خواب هایش، اشاره به زمان خواب و اشاره ی صریح به تعبیر خواب و «رویای صادق» بودن، به نظر می رسد او اعتقاد زیادی به مهم بودن این خواب ها داشته است. در این مطلب ابتدا از خواب‌هایی که از او در خاطرات یا سخنانش به جا مانده حرف می زنیم. سپس سراغ اختلالات خواب او می رویم. مشکلاتی که او در خواب داشته و در خاطراتش از آنها حرف زده است. در بخش سوم به سراغ خاطرات هاشمی از خواب هایی که دیگران دیده اند می گوییم و در نهایت از زمان و مکان خوابیدن او (در جاهایی که در خاطراتش نقل کرده است) حرف می زنیم.

خواب‌های هاشمی

  • 3 مهر 1360: دیشب‌ شهید مطهری‌ را خواب‌ دیدم‌. حرفهای‌ زیادی‌ داشتیم‌ که‌ یادم‌ نیست‌، جز این‌ جمله‌ که‌ ایشان‌ گفت‌: خون‌ شهید را نمی‌گذارند روی‌ زمین‌ بریزد.
  • 15 فروردین 1363: نزدیک‌ صبح‌، خواب‌ هولناکی‌ دیدم‌ و بیدار شدم‌ و دیگر نخوابیدم‌.
  • 7 فروردین 1364: ساعت دوونیم بامداد با صدای شلیک ضدهوایی‏‌ها بیدار شدم. تصادفاً داشتم خواب شروع حمله هوایی عراق را می‏دیدم و دیگر تا صبح به خواب نرفتم. بعداً معلوم شد که به یک منزل مسکونی بمب خورده است و سه نفر شهید شده‌‏اند.
  • 24 دی 1366: پیش از طلوع فجر، خواب وحشتناکی دیدم. در خواب ناله می‌کردم. عفت بیدارم کرد. یادم آمد که خواب می‌دیدم در روستای بهرمان، به تنهائی از کوچه کنار باغ مسجد، جایی که در بچگی به ما می‌گفتند جن دارد، عبور می‌کردم. قیافه مهیبی از دور پیدا شد که در عالم خواب تصور داشتم جن است. از کنارم عبور کرد و مقداری دورتر، به سوی من برگشت و من ترسیدم. دیگر خواب نرفتم.
  • 4 فروردین 1367: دیشب در خواب دچار کابوس شدم ولی کوتاه بود: سنگینی حیوانی را روی بدنم احساس می کردم و نمی توانستم تکان بخورم. با ذکر خدا و استعاذه رفع شد؛ بی سابقه نیست. بارها نظیر این حالت برایم پیش آمده است.
  • 21 فروردین 1367: دیشب، هم من و هم عفت خوابی دیده ایم که اگر رویای صادق باشد، حاکی از بروز مشکلاتی در جبهه در آینده است. من خواب دیدم که گرفتاری هایی از سوی ارتش عراق دارم؛ مثل یک سرباز تحت فشار. عفت هم خواب دیده که گرفتاری هایی در ارتباط با منافقین دارد. دو سال پیش هم قبل از شروع برنامه به اصطلاح «دفاع متحرک» عراق چنین خوابی دیدم. احتمالاً شاهد تحرک‌های موثری از سوی دشمن در جبهه باشیم. اطلاعات، چنین احتمالاتی را تایید می‌کند.
  • 15 تیر 1367: تحت تأثیر ناراحتی‌ها، در طول شب خواب‌های نگران کننده‌ای می‌دیدم . صبح برخلاف روزهای گذشته با خستگی و کوفتگی از خواب بلند شدم. مقداری نرمش در حیاط منزل انجام دادم؛ نشاط لازم را نداد.
  • 29 فروردین 1369: بعد از خوردن سحرى و نماز، خوابیدم. خواب دیدم بند تسبیحى که در دستم بود، در نقطه اتصال به شیخ‌بالا قطع شد و چند دانه در رفت. بیدار شدم؛ در فکر تعبیر بودم که باز خوابم برد. خواب دیدم با هلی‌کوپتر از فضاى منطقه‌اى که شبیه یک درّه بود، گذشتیم. در قسمت پایین، اشجار سرسبز و گل و گیاه بود. در قسمت بالا، صخره‌هاى خشک و سنگى و جاده‌هاى کوهستانى، باغستان را به صخره‌ها وصل کرده است. ماشین‌هایى هم در حرکت بودند که به بالا بیایند، یکى از کامیون‌هاى بزرگ به صخره خورد و منحرف شد و راننده‌اش که داراى قدى بلند، خوش‌تیپ و خوش‌اندام بود، افتاد و مُرد. متأسفانه همه مسایل و مناظر جنبى و مربوطه را به خاطر ندارم؛ فقط یادم است که پس از این حادثه، در خواب حالتى مخلوط از حُزن و اندوه و نوعى رضایت داشتم؛ خداوند خیر پیش بیاورد.
  • 4 فروردین 1370: صبح امروز با صداى باران بیدار شدم؛ در حالى که داشتم خواب مى‌دیدم، با شهید [محمدجواد] باهنر در نقطه مرتفعى مشغول صحبت بودیم. سیل اطراف منطقه را فراگرفته بود و آب بالا مى‌آمد و نزدیک بود راه‌مان بند بیاید که تصمیم گرفتیم محل را ترک کنیم؛ جایى شبیه منزل‌مان در نوق بود.
  • 19 آذر 1370: خواب خوب دیشب، جبران کم خوابى پریشب را کرد.
  • 12 شهریور 1372: امروز صبح با زنگ ساعت که براى نماز تنظیم کرده بودم، بیدار شدم. سپس کمى خوابم برد. در خواب دیدم که با سرهنگ قذافى، رهبر لیبى بودیم. مى‌خواست چیزى مثل چادر و خیمه‌اى روى زمین تنظیم کند و تلاش مى‌کرد. در اثر تلاش، خسته و فرسوده شد و بى‌حال شد و افتاد. سراغش رفتم، دیدم که بدنش سرد شده و تردید داشتم که او را به سوى قبله کنم و مراسم احتضار انجام شود که بیدار شدم.
  • 2 آبان 1372: دیشب در گزارش‌ها آمده بود که وزیر امور خارجه آمریکا در قزاقستان است و رادیو صدای آمریکا از منابع معمولى نقل کرده بود که سفارتخانه‌هاى ایران و آمریکا در آلماتی، تلاش‌هایى داشتند که ملاقات بین من و کریستوفر ترتیب یابد؛ به نظرم آمد این دروغ یک توطئه است، به خصوص که رادیو صدای آمریکا آن را منتشر کرده و به خواب صبح روز شنبه‌ام در بیشکک مربوط مى‌شود.
  • 30 بهمن 1372: بعد از نماز صبح خوابیدم و ساعت هشت‌ونیم با خواب هولناکى بیدار شدم.
  • 24 آذر 1374: این ایام به خاطر کسالت والده، معمولاً خواب‌های خاصی می‌بینم که گاهی نگرانم می‌کند؛ مثلاً خواب مُردن ابوی را که جنازه ایشان، کنار من است، یا آمدن بعضی از اموات فامیل. دیگران هم خواب‌‍‌هایی از این قبیل برایم نقل می‌کنند.
  • 14 فروردین 1375: دیشب در خواب، بارش باران سیل‏‌آسا و مخربى را دیدم، ولى خودم مى‌توانستم پرواز کنم و آسیب نبینم.
  • 14 فروردین 1376: ساعت پنج و نیم صبح، بر اثر خواب ناراحت‌‏کننده‌اى بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. در خواب مى‌دیدم که پس از انجام دیدارى از یکى از شهرهاى ایران، عازم خوزستانم و بنا بود با ماشین پژوى شخصى خودم که قبل از انقلاب داشتم، سفر کنم؛ همان اولین ماشین پژوى 404 که داشتم. قرار شد حمامی بروم، در حالى که جمع زیادى از همراهان در محل صرف ناهار منتظر ما بودند. به حمام رفتم. تأسیسات حمام به صورت غیرآشنا و خیلى مفصل بود. هر چه لباس بیرون مى‌آوردم، باز هم لباس دیگرى باقى بود و هر چه صابون مى‌زدم، کف نمى‌کرد و آب شیرها هم قطع مى‌شد. بعداً معلوم شد، یکى از کارکنان آن محل، عمداً دستگاه‌ها را از کار مى‌انداخت؛ اسم او شبیه اسامى مسیحى‌ها بود. ضمناً نگران زیادىِ تعداد همراهان و نبودن جا در اتومبیل بودم. آقاى [سیدکاظم] نورمفیدى، [امام‌‏جمعه‌ی] گرگان و گویا آقاى [عبدالمجید] معادیخواه هم مى‌خواستند همراه من به خوزستان بیایند. استحمام ناتمام بود که از خواب بیدار شدم. احتمال دادم، صورتى از وضع کارهاى ناتمام و مسئولیت‌هاى دوران ریاست‏جمهورى‌ام باشد که به زودى تمام مى‌شود... دو شب پشت سر هم خواب دیدم که در نزدیکى من، هواپیماهاى بزرگى که از ایران نبودند، ساقط مى‌شدند و من و همراهانم، شاهد منظره سقوط و آتش‌گیرى آنها بودیم و گاهى مراکز محل سقوط هم آتش مى‌گرفت.
  • 20 اردیبهشت 1376: شب راحت نخوابیدم. بعد از نماز صبح خوابیدم و خواب نه چندان خوبى دیدم که نشانى از مشکلات احتمالى بعد از دوران ریاست ‏جمهوری ‏ام دارد.
  • یکشنبه 28 اردیبهشت 1376: عفت از سفر رفسنجان برگشت. از دیگران نقل مى‌کند که در اصفهان، یزد، رفسنجان و کرمان، اکثریت آراء با آقاى خاتمى است. آثارى که سخنرانى روز جمعه‌ی [26 اردیبهشت 76] من در جامعه ایجاد کرده، جناح خاتمى را خوشحال و جناح ناطق را نگران کرده است. مى‌تواند تعبیر خوابى باشد که شب شنبه [تاریخ؟؟] در دوشنبه تاجیکستان دیدم؛ مضمون خواب این بود که در جلسه آیت‌‏الله خامنه‌اى، مى‌خواستند از تریبون براى آقاى ناطق [نوری] که نشسته بود، صحبت کنند، ممکن نشد. من هم خسته شدم و جلسه را به سوى مقر خودم ترک کردم. در مسیر با مشکلاتى برخورد کردم. یک لنگه کفشم را عوضی پوشیده بودم که قابل استفاده نبود و در مسیر در حوض ‏آبى هم افتادم. سرانجام با آقاى [مرتضی] الویرى مواجه شدم که آثار خستگى را در صورت من خواند و به جناح رقیب خود منتسب کرد.
  • 4 مرداد 1376: بعد از شام خوابیدم. هوا گرم بود، زیر کولرگازى خوابیدم که باعث سرماخوردگى شد و صداى کولر اذیت مى‌کرد. در جریان بازدید، با مشاهده عظمت پالایشگاه و با توجه به تهدیدهایى که گاه‏گاهى از سوى آمریکا داریم، کمى احساس نگرانی کردم، از اینکه اگر روزى آسیب بزنند! چون با این فکر خوابیدم، شب خواب بمباران مى‌دیدم و شاید تحت تأثیر صداى کولر بود که بی‏‌شباهت به صداى هواپیما نبود
  • 2 شهریور 1376: دیشب خواب دیدم که با فاطی در مسیرى مى‌رفتیم. او در چاهى رفت که از مسیر چاه راه را ادامه دهد، ولى خیلى دیر کرد. در حال اضطراب بیدار شدم.
  • 28 خرداد 1377: به خاطر دیرخوابیدن دیشب، بعد از نماز صبح خوابیدم. خواب دیدم که به زیارت عتبات عالیات در عراق رفته‌ایم و مرقد مطهر حضرت على (ع) و امام حسین (ع) را در یک جا زیارت کردیم، در حالى که باران شدیدى مى‌بارید. آقایان خامنه‌اى و خاتمى هم بودند و بى‌نظمی‌‌هایى هم بود.
  • شهریور 1389: نمی‌دانم چه شده است که امسال در ماه رمضان امام را زیاد خواب می‌دیدم‎؛ البته در طول سال معمولاً گاهی خواب ایشان می‌بینم. در ماه رمضان امسال معمولاً خواب امام را بعد از هنگام سحر، گاهی در حال سخنرانی، درس یا مانند وقتی به محضرشان می‌رسیدیم، مشاهده می‌کردم و گاهی هم با علم به اینکه ایشان در حیات نیستند خوابشان را می‌دیدم که این حالت دوم خیلی برایم تازگی دارد و در این ماه زیاد اتفاق افتاد. در این خواب‌ها خیلی مجال صحبت کردن و سوال کردن پیش نمی‌آمد و اگر هم بود یادم نیست، زیرا انسان همه خواب‌ها را به یاد ندارد، اما در حالت اطلاع از رحلتشان حالشان مساعدتر از حالت طبیعی بود. در خواب یکبار به امام عرض کردم که ما برعهد خودمان هستیم و با همه توان میراث شما را ادامه می دهیم و در حفاظت از آن تلاش کرده و کوتاهی نمی‌کنیم که ایشان فرمودند "من این را می‌دانم و گاهی نگران و گاهی  خوشحال می‌شوم" که نمی دانم این تعبیر چگونه بود. من هم گفتم شما اکنون حضور ندارید‏، اما ما همچنان نیاز به شما داریم و شفاعتمان بکنید. امام هم مجددا گفتند که "من بیشتر از دوران حیاتم به شما کمک می‌کنم و چراکمک نکنم؟" مجموعه این خواب‌ها منسجم و یکنواخت نبود و اصولا خواب نمی‌تواند حجت باشد. به نظر می‌رسد اکنون دست امام بازتر از ماست و امکان شفاعتشان بیشتر است و حتما ما را فراموش نمی‌کند. اگر میراثی که در اختیار تاریخ و همه مسلمانان و بشریت گذاشتند، آسیب ببیند، قطعا ایشان ناراحت می‌شوند و حتما کمک می‌کنند و از اجدادشان شفاعت خواهند خواست. البته امام واقعیت را بیشتر از ما می‌بیند؛ اگر ما از پنجره می‌بینیم ایشان گویا از پشت بام می‌بینند و فضای اطراف را نیز تشخیص می‌دهند که در آن چه می‌گذرد.
  • 24 تیر 1395: ساعت پنج صبح در حالی که رویای هولناکی می‌دیدم بیدار شدم. افرادی مرکب از مرد و زن و کودک بدون اجازه و اطلاع در محل اقامت که گاهی منزل‌مان و گاهی در محل‌های دیگر بود ورود می‌کردند. حرفی نمی‌زدند، اذیت هم نمی‌کردند و جواب سوالم را در مورد دلیل ورود و نحوه ورود نمی‌دادند. گاهی بیرون می‌رفتند و گاهی برمی‌گشتند و آخرین‌بار بی‌دلیل مشغول جابه‌جا کردن وسایل زندگی می‌شدند؛ مثل کمد، بوفه، یخچال، صندلی‌ها. محافظان هم نبودند. می‌خواستم با آقای شجاعی، فرمانده محافظان تماس بگیرم و تلفنی اطلاع دهم. میسر نمی‌شد. احتمالاتی در تعبیر این خواب به ذهنم می‌رسد. در نماز از خداوند برای رفع شر استمداد کردم و صدقه‌ای در نظر گرفتم و پس از نماز خوابیدم. چون دیشب ساعت یک بامداد خوابیده بودم.


اختلالات خواب

درد قفسه‌ی سینه

3 مهر 1363: شب‌، چند بار با درد قفسه‌ سینه‌، از خواب‌ بیدار شدم‌؛ احتمال‌ دادم‌ که‌ناراحتی‌ قلب‌ باشد، ولی‌ در طول‌ روز ادامه‌ نیافت‌.

بدخوابی

  • 16 تیر 1360: دیر از خواب‌ بیدار شدم‌. بعد از سحری‌ خوردن‌، ساعت‌ سه‌ ونیم‌ صبح‌ خوابیده‌ بودم‌،نزدیک‌ ساعت‌ هشت‌ صبح‌ از خواب‌ پریدم‌. ساعت‌ هشت‌ بایستی‌ جلسه‌ علنی‌ شروع‌ شود. بانیم‌ ساعت‌ تأخیر به‌ مجلس‌ رسیدم‌.
  • 17 تیر 1360: شب‌ خیلی‌ دیر خوابیدم‌ و بعد از سحر هم‌، خواب‌ عمیقی‌ نرفتم‌.
  • 29 مهر 1362: با زنگ‌ تلفن‌ آقای‌ محسن‌ رضایی‌ از جبهه‌، از خواب‌ بیدار شدم‌. از مرحله‌ دوم‌ عملیات‌ دیشب‌که‌ پیشرفتهایی‌ داشته‌اند، مطالبی‌ برای‌ طرح‌ در نماز جمعه‌ گفت‌.
  • 7 فروردین 1364: ساعت دوونیم بامداد با صدای شلیک ضدهوایی‏‌ها بیدار شدم... دیگر تا صبح به خواب نرفتم.
  • 9 فروردین 1364: ساعت ده خوابیدم. هنوز به خواب نرفته بودم که وضعیت قرمز اعلام شد و ضدهوایی‏ها به مدت طولانی کار کردند.
  • 12 فروردین 1364: ساعت یک و نیم بامداد، با صدای شلیک ضدهوایی‏ ها بیدار شدم. فائزه هم که ترسیده بود، به اتاق من آمد. تا موقع نماز خواب راحتی نداشتم.
  • 26 دی 1364: از ساعت چهار صبح که بیدار شدم، دیگر خواب نرفتم.
  • 22 بهمن 1364: ساعت چهار صبح با صدای توپ‌های ضدهوایی اهواز از خواب بیدار شدم و دیگر نخوابیدم و به نوشتن اطلاعیه‌‏ها و گرفتن اخبار میدان جنگ پرداختم.
  • 24 بهمن 1364: ساعت یک بامداد با زنگ تلفن آقای [علی] شمخانی بیدار شدم.
  • 22 شهریور 1365: دیشب به خاطر اشتغال زیاد ،‌خواب کمی داشتم و امروز کمی کسالت و خستگی دارم.
  • 31 شهریور 1365: پس از مراجعت به خانه احساس سردرد داشتم . به پزشکان بیت امام اطلاع دادم . دکتر [مسعود] پور مقدس آمد . معاینه کرد و گفت لازم است پزشک متخصص مغز و اعصاب بیاید . قرار شد زود بخوابم . یک قرص والیوم ۵ خوردم و زود خوابیدم . دکتر [حسن] عارفی و احمد آقا هم آمدند ،‌ولی چون من به خواب رفته بودم به فردا موکول نمودند .
  • 26 بهمن 1365: نیمه شب با صدای ضد هوایی از خواب بیدار شدیم. بعداً معلوم شد که بمبی در تهران نیفتاده و در بیرون از شهر افتاده‌است.
  • 9 آبان 1366: در منزل بودم. ساعت سه بامداد بيدار شدم و دعاي سفر به گوش عفت و فاطي و سعيد و سارا خواندم. تا صبح خواب نرفتم. به خاطر كم خوابي كسل بودم. بيشتر وقت به مطالعه گذشت.
  • 14 آذر 1366: هنگام اذان بيدار شدم و ديگر نخوابيدم. ديشب بخاري برقي را اشتباهاً هنگام خواب به جاي تلفن از برق كشيده بودم و كمي سردم شده بود.
  • 11 دی 1367: ساعت پنج صبح با زنگ تلفن بيدار شدم. سحري، شير و خرما خوردم. نماز خواندم و خوابيدم. شب گذشته خوب نخوابيده بودم و نياز به خواب داشتم.
  • 30 تیر 1368: همراهان عموماً بعد از نماز خوابيده بودند. كمي در باغچه‌هاي اطراف ويلا پياده روي كردم.
  • 29 مهر 1368: در اثر سرما، نزديك اذان صبح بيدار شدم و با اضافه كردن يك پتو خوابيدم، اما ديگر خواب نرفتم.
  • 18 آذر 1368: نزديك طلوع فجر بيدار شدم و ديگر نخوابيدم.
  • 1 تیر 1370: شب به خاطر كولر و وضع بد بالش، ناراحت خوابيدم. معده‌ام ترش كرده بود.
  • 14 شهریور 1370: ساعت دو و نيم بامداد، عفت از درد بيدار شد و مُسكن خورد و خواب رفت. ولى من ديگر خوابم نبرد. نزديك طلوع فجر، ساعت چهار بلند شدم و بعد از نماز صبح مقدارى از كارهايم را انجام دادم و كمى خوابيدم... عصر به منزل آمديم. چند روز بود كه يكسره در دفترم مانده بودم، روحيه‌ام كسل و خسته شده است.
  • 4 اسفند 1371: ساعت چهار بامداد، با زنگ ساعت، براى سحرى‌خوردن بيدار شدم... بعد از نماز صبح تا ساعت هشت دراز كشيدم، ولى خواب درستى نرفتم.


نخوابیدن به خاطر گرما

  • 26 شهریور 1362: در گرما، نتوانستم‌ شام‌ بخورم‌. دوش‌ آب‌ گرفتم‌ و خوابیدم‌. خواب‌ نمی‌رفتم‌؛ بالاخره‌ با پیشنهاد پاسدارها، حدود ساعت‌ دوازده‌ شب‌، به‌ محل‌ نیروی‌دریایی‌ ـ که‌ برق‌ داشت‌ ـ رفتیم‌ و خوابیدیم‌؛ یاسر و مهدی‌ هم‌، طفلکها در گرما کلافه‌ شده‌ بودند. ازخواب‌ بیدارشان‌ کردیم‌ و بردیم‌.
  • 17 تیر 1364: هوا خیلی گرم شده است. تفاوت ساعات چین و ژاپن با ایران، هنوز تنظیم خواب و بیداریم را مانع شده است.
  • 24 شهریور 1374: ديشب خوب نخوابيدم. هواي اتاق، گرم و خفه بود. پنكه روشن كرده بودند.
  • 18 شهریور 1375: شب به خاطر گرما و گاهى صداى كولر، خواب خوبى نداشتم.


صدای سوت در گوش

  • 23 خرداد 1377: صبح در مسير خانه به دفتر، براى معاينه شنوايى گوش [توسط] دكتر [محمد] فرهادى، به بيمارستان رسول‌اكرم (ص) رفتم. بعضى از اعضای تيم كاشت حلزون بودند. چند آزمايش [شنوایی‌سنجی] شد؛ اكثر موارد طبيعى و خوب است. قرار شد، به خاطر صدايى‌كه‌گاه به‌گاه درگوش ايجاد مى‌شود، آخرشب قبل از خواب، يك قرص بخورم.
  • 13 اسفند 1377: دكتر [محمد] فرهادى و دكتر [احمد] دانشيان هم گوشم را معاينه كردند كه گاهى سوت مى‌كشد و زنگ مى‌زند، به خصوص بعد از خواب كه اشكالى نديدند.

خواب‌های دیگران

در این بخش به خواب هایی می پردازیم که دیگران دیده اند و برای هاشمی تعریف کرده اند.

سید علی خامنه‌ای

خامنه ای و هاشمی
خامنه ای و هاشمی


  • 3 آذر 1361: عصر جلسه‌ هیئت‌ رئیسه‌ مجلس‌ داشتیم‌. قرار بود که‌ شب‌ جلسه‌ شورای ‌عالی‌ دفاع‌ در مجلس ‌باشد اما به‌ خاطر خوابی‌ که‌ در مشهد دیده‌ بودند، [آقای‌ خامنه‌ای‌] رئیس‌ جمهوری‌، محل‌ [جلسه‌] را به‌ دفتر خودشان‌ تغییر دادند.
  • 8 اردیبهشت 1369: رهبرى گفت شبِ عيد نوروز، بعد از شنيدن پيام‌هاى نوروزى از تلويزيون، خواب رفته و امام را خواب ديده‌اند كه معترضانه و دوستانه به ايشان گفته‌اند، چرا در پيام نوروزي اسم رييس‌جمهور را نبرده‌اند و ايشان جواب داده‌اند، فردا در صحبت عيد جبران مى‌كنند.
  • 12 اردیبهشت 1372: شب ميهمان آيت‌الله خامنه‌اى بودم. درباره‌ی ... خواب عجيب رهبرى دربارة امام كه از مكه برگشته بودند و ملاقات ايشان و من با امام و همسر امام و..... صحبت و تصميم‌گيرى [احتمالن تصمیم‌گیری مربوط به خواب نبوده] كرديم.


محمد محمدی ری‌شهری

ری شهری و هاشمی
ری شهری و هاشمی


  • 28 خرداد 1376: آقاى [محمد محمدی] رى‌شهرى آمد. از نتيجه انتخابات [ریاست‏جمهوری] ناراحت است و به شدت از نحوه تبليغات جناح آقاى ناطق [نوری] و خرج‏كردن همه چهره‌هاى روحانى و نهادها و...گله‌مند است. براى دانشكده حديث استمداد كرد. گفت، قبل از انتخابات، خواب ديده است كه ازدواج با دخترى برايش مطرح بوده و كسى به او گفته كه اين دختر ازدواج خواهد كرد، ولى نصيب تو نمى‌شود. خودش تعبير كرده كه در انتخابات برنده نمى‌شود. از صداوسيما خيلى عصبانى است و گفت، روحيه افرادى مثل آقاى [عبدالله] جوادى‏آملى و [محسن] قرائتى كه وادار به حمايت از آقاي ناطق [نوری] شدند، بد است.
  • 19 خرداد 1377: آقاى [محمد محمدی] رى‌شهرى آمد. گفت، خواب ديده كه امام در حال سخنرانى بودند و ضمن صحبت گفتند، به آقاى هاشمى رفسنجانى بگوييد، چرا به خاطر سه كلمه حرف‌شخصى، خودشان را كنار كشيده‌اند؟ و نيز خواب ديده كه من با كاميون در سربالايى حركت مي‌كردم، نزديك قله به زحمت افتاده بودم و ايشان به من‌كمك كرده است.


محمد مطهری

  • 30 بهمن 1366: محمد فرزند شهید مطهری آمد. از طریق یک مدعی غیبگوئی از اطراف مشهد و خواب، به این نتیجه رسیده است که وصیت نامه‌ای از پدرش مانده و عمویش محمد تقی آن را در اختیار دارد. برای پیدا کردن وصیت نامه استمداد کرد.


جواد مقصودی

  • 23 آذر 1376: آقاى مقصودى، خوابى نقل كرد كه در ايام حج در مكه ديده است كه آیت ‏الله خامنه‌اى، مشغول ایراد خطبه‌هاى جمعه بوده‌اند. پس از انجام خطبه اول، برنامه ايشان قطع شده و وقتى ‏كه پيگيرى ‏كرده‌اند، معلوم شده در كنار ميكروفون خوابيده‌اند. شب بعد، خواب ديگرى ديده ‏كه امام را تشييع ‏جنازه مى‌كرده‌اند؛ در حالى‏که امام روى تابوت نشسته‌اند و دست‏شان آويزان است ‏كه مُعَبرّى اين را هم به ضعف رهبرى تعبير كرده‌اند.


روح‌الله حسینیان

  • 6 مهر 1376: عصر آقای [روح‌الله] حسینیان، [رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی] آمد... در آخر صحبتش گفت تا چند ماه قبل، نسبت به من نظر منفی داشته، ولی امام زمان را در خواب دیده و به خاطر ابهاماتی که در مسائل انتخابات برایش پیش آمده بوده، از امام زمان خواهش می‌کند که او را راهنمایی و روشن کند. امام می‌فرمایند به آقای هاشمی رفسنجانی مراجعه کن. تعجب می‌کند و با ناباوری باز درخواست راهنمایی می‌کند، همان جواب را می‌شنود و دفعه سوم هم همان سؤال و جواب تکرار می‌شود. با دلهره بیدار می‌شود، در حالی که به شدت عرق کرده بوده و از آن به بعد، تغییر عقیده می‌دهد. گفت، قبلاً این خواب را برای علی اخوی زاده نقل کرده است...


یاسر هاشمی رفسنجانی

  • 6 خرداد 1373: به فرودگاه رفتيم. بلافاصله به سوى رامسر پرواز كرديم. ياسر گفت، ديشب خواب ديده كه سوار هواپيمايى هستيم كه براى نشستن مشكل دارد و بالاخره هنگام فرود، چرخ‌‌هايش با آب دريا برخورد كرده است. اتفاقاً در فضاى رامسر، معلوم شد به خاطر پايين بودن سطح ابرها و مه شديد در سطح زمين، فرودگاه براى پذيرفتن هواپيما مشكل دارد. اول خلبان اجازه گرفت كه در نوشهر فرود آيد، ولى با چند دور زدن در اطراف رامسر، از طريق دريا زاويه ديدي به دست آورد و نشست. خلبان [اسدالله] اوقاتيان، بسيار مجرب و با شجاعت است. ياسر هم در آن لحظه براى تعبير خوابش به كابين هواپيما رفته بود.


ادوارد شواردنادزه

  • 31 فروردین 1374: [گرجستانی ها] به ترانزيت كالاهاى ايران اميد بسته‌اند و آقاى شواردنادزه گفت، در خواب هم مرتباً پوتي، باكو، بندرعباس را مى‌بيند. قرار شد همان‏جا زمينى براى كاميون‌هاي ايران بدهند كه بناست از طريق كشتى‌هاى كاميون‏‌بر به بندري در غرب، درياى سياه منتقل شوند.


عفت مرعشی

عکس جوانی اکبر هاشمی و عفت مرعشی
عکس جوانی اکبر هاشمی و عفت مرعشی


  • 6 شهریور 1365: عصر آقای رحمانی محافظم و مهدی فرزندم از جبهه تلفن کردند و خداحافظی نمودند و گفتند عازم خط مقدم برای عملیات هستند. روحیه خوبی داشتند. خداوند همه نیروهای جان بر کف اسلام را حفظ کند. عفت نیست و خبر ندارد، لابد خواب خواهد دید.
  • 21 فروردین 1367: عفت هم خواب دیده که گرفتاری هایی در ارتباط با منافقین دارد.


پاسدار محی‌الدین حائری شیرازی

  • 2 شهریور 1376: آقاى [محی‌‏الدین] حایرى شيرازى آمد... خوابى از پاسدارش نقل كرد كه امام را در خواب ديده و از ايشان پرسيده كه ميراث شما را چه كسى حفظ خواهد كرد و امام اول به آیت ‏الله خامنه‌اى اشاره كرده‌اند و سپس به من.


زمان و مکان خواب

در این بخش اشاراتی را نقل می کنم که هاشمی درباره ی زمان و مکان خواب خود داشته است. این بخش شاید به تنهایی ارزش زیادی نداشته باشد اما ممکن است در بررسی علت خواب های هاشمی موثر باشد.

خانه

  • 10 تیر 1360: دیر وقت‌ به‌ خانه‌ آمدم‌. عفت‌ تنها بود، یاسر و مهدی‌ خواب‌ بودند و فاطی‌ و فائزه‌ هم‌ درخانه‌ نبودند... شام‌ نیمروی‌ تخم‌مرغ‌ داشتیم‌، بد نبود. ولی‌ اصلا میل‌ به‌ غذا نداشتم‌.
  • 6 شهریور 1360: شام‌، حاضری‌ خوردیم‌، عفت‌مشغول‌ ظرف‌شوئی‌ شد و من‌ مشغول‌ نوشتن‌ خاطره‌ دیروز و امروز؛ و می‌روم‌ برای‌ خواب‌.
  • 1 فروردین 1361: ساعت‌ دو بامداد برای‌ دیدن‌ مراسم‌ تحویل‌ سال‌ از تلویزیون‌، به‌ اتاق‌ پایین‌ آمدم‌. بچه‌ها را هم‌ که‌ پای‌ تلویزیون‌ به‌ خواب‌ رفته‌ بودند، بیدار کردم‌... صبح‌ پس‌ از نماز و صبحانه‌، عفت‌ و فاطی‌ و مهدی‌ و یاسر برای‌ رفتن‌ به‌ لیبی‌ به‌ فرودگاه‌رفتند.
  • 23 خرداد 1362: ساعت‌ دو بعد از خواب‌ مختصری‌، برای‌ سحری‌ خوردن‌ بیدار شدیم‌... بعد از نماز تا ساعت‌ هفت‌ صبح‌ خوابیدم‌.
  • 7 تیر 1362: ساعت‌ هفت‌ و نیم‌ صبح‌ از خواب‌ بیدار شدم‌... شب‌، به‌ خانه‌ برگشتیم‌.
  • 5 شهریور 1362: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 20 دی 1362: برای‌ خواب‌، دیر وقت به‌ خانه‌ آمدم‌.
  • 15 فروردین 1363: آخر شب‌ به‌ خانه‌ آمدم‌.
  • 7 فروردین 1364: دیر به خانه آمدم. تنها بودم.
  • 23 مرداد 1364: دیر وقت برای خواب به خانه آمدم.
  • 12 دی 1365: ساعت دوازده شب به خانه رسیدیم. عفت برای شرکت در مراسم شهادت مهدی شریفیان –همشیره زاده- به رفسنجان رفته بود. بچه‌ها خواب بودند. من هم خوابیدم.
  • 26 فروردین 1366: دیر وقت به خانه آمدم.
  • 9 خرداد 1366: به تهران برگشتم. ساعت نه شب به منزل رسیدیم. نماز و شامی و مروری بر گزارش‌ها و سپس خواب. در طول [شب]، رعد و برق و بارش باران داشتیم.
  • 26 اسفند 1366: ساعت یازده و نیم به منزل رسیدیم. عفت هنوز بیدار بود و دیگران خواب بودند. بعد از احوالپرسی آمدیم، پایین خوابیدیم. به خاطر احتیاط از اصابت موشک، بالا نخوابیدیم. منطقه جماران و بیت امام و منزل من، می‌تواند هدف مهم دشمن باشد.
  • 17 خرداد 1367: دیر وقت به خانه رسیدم؛ بچه ها همه خواب بودند.
  • 30 مرداد 1367: ساعت نه شب به خانه آمدم. عفت تنها بود. مهدی در جبهه است و یاسر روضه رفته بود؛ شام و تماشای برنامه تلویزیونی روایت فتح و عزاداری و سپس خواب.
  • 25 مهر 1367: ساعت هشت و نيم به منزل رسيديم. بچه ها جمع بودند؛ كمي صحبت و سپس خواب.
  • 3 مرداد 1368: شام و خواب در مجلس ماندم. مهدي در منزل مهمان داشت.
  • 29 آبان 1368: براي شام و خواب به خانه رفتم.
  • 22 فروردین 1369: ساعت ده شب به خانه رسيدم.
  • 26 اسفند 1370: سحر كمى دير از خواب برخاستم.
  • 29 دی 1371: براى خواب به منزل رفتم. برف خفيفى مى‌باريد.

دفتر

  • 23 مهر 1368: براي خواب به دفترم آمدم و تا ساعت يازده ونيم شب، كارها را انجام دادم و خوابيدم.
  • 29 مهر 1368: به منزل نرفتم. به مقر رياست جمهوري آمدم. تا ساعت ده شب، كارهاي عقب مانده را انجام داديم. خسته بودم، زودتر خوابيدم.
  • 20 اسفند 1368: براي خواب به دفترم رفتم.
  • 30 تیر 1369: براى خواب به دفترم برگشتم.
  • 31 تیر 1369: براى خواب به دفترم برگشتم. عفت هنوز در سفر است.
  • 17 مرداد 1369: عفت و بچه‌ها براى شام و خواب به دفترم آمدند. ديروقت خوابيدند.
  • 25 خرداد 1370: براى خواب به دفترم رفتم. تا ساعت دوازده شب بيدار بودم.

مجلس

  • 7 شهریور 1360: برای‌ خواب‌ به‌ دفتر خود در مجلس‌ رفتم‌.
  • 7 دی 1360: ساعت‌ دوازده‌،برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 9 دی 1360: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌ و تا ساعت‌ دوازده‌ شب‌ کار کردم‌
  • 16 دی 1360: برای‌ خواب‌ به‌مجلس‌ رفتم‌.
  • 19 دی 1360: برای‌ خواب‌ به‌مجلس‌ رفتم‌.
  • 20 دی 1360: شب‌ در مجلس‌ ماندم‌. به‌ رادیو تلویزیون گوش‌ دادم‌. گزارشها را مطالعه‌ کردم‌، با کمی‌ تب و درد گلو، زود خوابیدم‌.
  • 26 دی 1360: ساعت‌ دوازده‌ شب‌ برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 30 دی 1360: ساعت دوازده‌ شب‌، کارها تمام‌ شد.شام‌ تخم‌ مرغ‌ خوردیم‌ و من‌ برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌رفتم‌. اخبار ساعت‌ دوازده‌ شب‌ را گرفتم‌.
  • 20 تیر 1361: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ آمدم‌. اخبار را درساعت‌ دوازده‌ شب‌ از رادیو شنیدم‌.
  • 3 شهریور 1361: شام‌ را همان‌ جا [زندان اوین] خوردیم‌ و برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 1 آبان 1361: آخر شب‌ برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 30 آبان 1361: برای خواب به مجلس رفتم.
  • 6 آذر 1361: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 7 آذر 1361: شب‌ برای‌ شام‌ و خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 24 آذر 1361: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 9 دی 1361: برای‌ شام‌ و خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 20 دی 1361: شب برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 15 فروردین 1362: برای خواب به مجلس رفتیم.
  • 18 خرداد 1362: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 23 خرداد 1362: عفت‌ و بچه‌ها به‌ مجلس‌ آمدند و شب‌ ماندند.
  • 30 مهر 1362: شب‌ برای‌ شام‌ و خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 14 آبان 1362: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 2 آذر 1362: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌. تا ساعت‌ یازده‌ ونیم‌ بیدار ماندم‌.
  • 18 دی 1362: شب‌ برای‌ شام‌ و خواب‌ و انجام‌ کارهای‌ عقب‌ مانده‌ به‌ مجلس‌ آمدم‌ و دیر وقت‌خوابیدم‌.
  • 28 دی 1362: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم.
  • 9 بهمن 1362: شام‌ خوردیم‌ و برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 14 اسفند 1362: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌. خیلی‌ دیر وقت‌ خوابیدم‌.
  • 20 تیر 1363: شب‌، برای‌ خواب‌ به‌مجلس‌ رفتم‌.
  • 26 تیر 1363: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ آمدم‌.
  • 8 آبان 1363: برای‌ شام‌ و خواب‌ به‌مجلس‌ رفتم‌.
  • 21 آبان 1363: برای‌ صرف‌ شام‌ و خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 28 آذر 1363: دیر وقت‌ برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 4 دی 1363: برای‌ خواب‌، به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 10 بهمن 1363: برای‌ خواب‌، به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 24 بهمن 1363: شب‌ برای ‌خواب‌، به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 1 اسفند 1363: برای‌ خواب‌، به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 13 اسفند 1363: برای‌ خواب‌ به‌ مجلس‌ رفتم‌.
  • 15 اسفند 1363: عراق‌ تهدید کرده‌ است‌ که‌ سی‌ شهر ایران‌ را می‌زند. برای‌ خواب‌، به‌ مجلس‌ رفتم‌. نگران‌ بودم‌.تا آخر شب‌، گزارشی‌ از زدن‌ شهرها، نرسیده‌ بود.
  • 28 اسفند 1363: برای‌ خواب‌، به‌مجلس‌ رفتم‌.
  • 15 خرداد 1364: برای خواب به مجلس رفتم.
  • 25 تیر 1364: برای خواب به مجلس رفتم.
  • 2 مرداد 1364: شب برای خواب به مجلس رفتم.
  • 6 مرداد 1364: شب برای شام و خواب به مجلس رفتم.
  • 16 مرداد 1364: برای خواب به مجلس رفتم.
  • 27 شهریور 1364: عصر آقای صیاد شیرازی اطلاع داد که عراق در منطقه سیدکان ارتفاع سراسپندار را پس گرفته و تلفاتی داشته‏ایم. ناراحتیم بیشتر شد و برای خواب به مجلس رفتم.
  • 22 آذر 1364: برای شام و خواب به مجلس رفتم. دیر وقت خوابیدم.
  • 26 آذر 1364: برای شام و خواب به مجلس رفتم. دیر وقت خوابیدم.
  • 3 دی 1364: برای شام و استراحت و خواب به مجلس رفتم.
  • 25 دی 1364: برای خواب به مجلس رفتم.
  • 30 بهمن 1364: برای خواب به مجلس رفتم.
  • 16 شهریور 1365: برای خواب به مجلس آمدم.
  • 2 مهر 1365: شب برای خواب به مجلس رفتم .
  • 30 مهر 1365: شب برای خواب به مجلس رفتم .
  • 5 آذر 1365: شب برای خواب به مجلس آمدم.
  • 24 اسفند 1365: برای خواب به مجلس آمدم. دیر وقت خوابیدم.
  • 24 تیر 1366: برای خواب به مجلس آمدم.
  • 17 آبان 1366: براي خواب به مجلس آمدم و اين صفحه را نوشتم كه به ساعت یازده شب رسيد.
  • 27 آبان 1366: شب براي خواب به مجلس آمدم.
  • 2 مهر 1367: براي خواب به مجلس رفتم.
  • 23 خرداد 1368: براي خواب به مجلس رفتم.
  • 14 مرداد 1368: براي خواب به مجلس رفتم.
  • 29 مرداد 1368: براي خواب به دفترم آمدم. اعضاي خانواده هم اينجا هستند.

محل تفریح

  • 30 تیر 1368: [شمال کشور] غروب به دريا رفتيم و كمي شنا كرديم و برگشتيم؛ نماز و شام و سپس خواب.

جاهای دیگر

  • 27 شهریور 1360: [کوالالامپور] شب‌ در هتل‌ هیلتون‌، مهمان‌ رئیس‌ مجلس‌بودیم‌. مهمانی‌ ساده‌ و دوستانه‌ای‌ بود. خواب‌ را به‌ ”گست‌ هوس“ آمدیم‌.
  • 14 تیر 1364: [هواپیمای پکن تهران] راه طولانی هشت ساعته تا تهران را با مذاکره و خواب و استراحت گذراندیم.
  • 30 آبان 1366: شام را در مدرسه امام صرف كرديم. قرار بود براي خواب به ساري برويم كه نرفتيم و شب در مدرسه خوابيدم.
  • 12 آذر 1366: [کرمان] شام را همان جا صرف كرديم و براي خواب به مهمانسرا آمديم.
  • 30 خرداد 1368: [مسکو] براي خواب به مقر برگشتيم. نزديك ساعت دو نيمه شب به مقر رسيديم.
  • 5 بهمن 1368: [جزیره ی خارک] شام پرتشريفات در مهمانخانه وزارت نفت بود. سپس با مديران نفت تا ساعت ده شب مذاكره انجام شد و سپس خواب و استراحت بود.
  • 20 شهریور 1371: [ارومچی چین] براى خواب به ميهمان‌سرا برگشتيم. خسته بودم. بعد از استحمام، خوابيدم.

جبهه

  • 27 بهمن 1360: ساعت‌ پنج‌ ونیم‌ بیدار شدیم‌. برای‌ خواب‌ به‌ اهواز رفتیم‌.
  • 21 بهمن 1364: اول طلوع فجر از خواب بلند شدم.
  • 16 بهمن 1365: من در اتاق خواب رئیس کارگاه آقای جعفری خوابیدم. برای کارکنان آنها قابل تصور نبود که ما شب را در آنجا بمانیم. بد هم نگذشت. به خاطر خستگی شدید نیاز به استراحت داشتیم. پاسدارها هم مطابق معمول نگهبانی می‌دادند.
  • 27 آذر 1366: شام را خورديم و براي استراحت به گلف آمديم و اين خاطرات را نوشتم، استحمامي و خواب.
  • 28 دی 1366: حدود ساعت ده شب به اهواز رسيديم؛ شام و نماز و خواب.
  • 1 بهمن 1366: به قرارگاه خودمان برگشتيم. برف مي‌باريد. ساعت ده شب رسيديم... با عفت تلفني صحبت كرديم. ياسر هم صحبت كرد. دير وقت خوابيديم.
  • 22 اسفند 1366: ساعت نه شب به قرارگاه شهید مطهری در شمال دریاچه مریوان رسیدیم. تا ساعت یازده شب که بیدار بودم، درگیری آغاز نشده بود. شام خوردیم و خوابیدم. خسته بودم.
  • 4 مرداد 1367: برای خواب به قرارگاه برگشتیم.
  • 18 آذر 1368: [مقر اهواز] استحمام كردم و خوابيدم.


امور دیگر مربوط به خواب

علی بیات و هیپنوتیزم

  • 13 اردیبهشت 1366: افطار با دیگر سران قوا، مهمان [آقای ری شهری] وزیر اطلاعات بودیم. شخصی به نام علی بیات، از کارکنان ارتش را - که قدرت استفاده از هیپنوتیزم دارد - آوردند. دو نفر نوجوان همراه خودش آورده بود. او آنها را خواب کرد. آتش سیگار بر بدن آنها بی اثر بود. بدن آنها را مثل چوب، خشک و مقاوم می‌کرد، به گونه‌ای که سر آنها را روی یک صندلی و پای آنها را روی صندلی دیگر می‌گذاشت، مثل چوب می‌ماندند و خم نمی‌شدند. دو نفر روی آنها می‌ایستادند. آنها را در زمان به عقب و جلو می‌برد و درباره مقاطع مختلف تاریخ سئوالاتی می‌کرد؛ البته این موضوع خیلی اطمینان بخش نبود. مدعی است با امواج کار می‌کند و امراض عصبی را خوب می‌کند. باید بیشتر بررسی کنیم. برای اولین بار به چنین موردی برخورد کرده‌ام
  • 8 خرداد 1366: عصر آقای [علی] بیات - دارنده قدرت هپینوتیزم - آمد. یکی از پاسداران به نام "حسین دانش راد" را خواب کرد. نتوانست "امید خدا" را خواب کند. دانش راد در خواب به مسائل قابل توجهی جواب می‌داد. مثلاً به اردوگاه‌های اسرا در عراق رفت و یا به منزل مادرم در نوق و یا به منزل آقای دکتر روحانی در سرخه سمنان و جواب سئوالات را مخلوطی از صحیح و غلط می‌داد. یک ماشین گم شده و چک گمشده‌ای از خود من را نشانی داد؛ قابل مطالعه بیشتر است.

خواب در روز

  • 29 خرداد 1360: ظهر عفت‌ و بچه‌ها در خانه‌ نبودند، تنهایی‌، غذایی‌ که‌ خودم پختم‌، صرف‌ کردم‌ و خوابیدم‌. با زنگ‌ تلفن‌ احمد آقا، از خواب‌ بیدار شدم‌.
  • 27 خرداد 1362: کاظم‌ مرعشی‌ تصادف‌ کرده‌... به‌ عفت‌ نگفتم‌؛ چون‌ خیلی‌ ناراحت‌ و دلواپس‌ بود... به‌ پاسدارها گفتم‌، دیگر تلفن‌ را به‌ داخل‌ وصل ‌نکنند. عفت‌ به‌ خواب‌ رفت‌، ولی‌ من‌ خوابم‌ نبرد.
  • 21 تیر 1362: عصر بعد از خواب‌، کمی‌ در استخر شنا کردم‌.
  • 11 اسفند 1362: بعد از نماز، بدون‌ خوردن‌ ناهار، برای‌ رفع‌ خستگی‌ دیشب‌ خوابیدم‌.
  • 26 خرداد 1363: تمام‌ روز در منزل‌ بودم‌ و تا عصر، وقتم‌ صرف‌ مطالعه‌ و استراحت‌ و خواب‌ شد.
  • 7 مهر 1365: نماز را به جماعت خواندیم و ناهار دسته جمعی خوردیم . سپس استراحت کردم
  • 15 بهمن 1365: ساعت دو و نیم بعد از ظهر به اهواز رسیدیم. نماز، ناهار، خواب و سپس چهار و نیم ساعت شروع به دیدن گزارش‌ها کردم.
  • 3 دی 1366: بعد از خواب [نیمروزی]، از ساعت سه تا هشت شب در دفترم كار كردم.
  • 28 فروردین 1367: ظهر، خواب درستی نداشتم.
  • 13 فروردین 1373: امروز [سیزده بدر] هم مثل ديروز گذشت؛ با اين تفاوت كه دو ساعتى در درياچه، به راندن قايق پدالي پرداختم. چند نفر از بچه‌ها هم با من بودند و آخر كار قايق دوم را هم كه فرمانش خراب شده بود، يدك می‌كشيديم. ورزش خوبى است. خيلى خسته شدم و از خواب قيلوله، براى رفع خستگى استفاده كردم.
  • 9 اسفند 1376: نزديك غروب به مكه رسيديم. برنامه ديدن غار حرا را به خاطر خستگى به فردا موكول كرديم. با ساعتي خواب و استراحت، كمبود خواب را جبران كردم.


پاسخ به ریگان

  • 23 تیر 1366: [پاورقی کتاب خاطرات] آقای هاشمی در دیدار با اعضای مرکز آموزش سپاه پاسداران المهدی (عج) چالوس در پاسخ به اظهارات ریگان مبنی بر اینکه « ما برنامه های خلیج فارس را به طور مبهم می گوئیم که ایرانی ها خواب راحت نداشته باشند و با اضطراب بخوابند» گفت: «انصافاً، این خیلی نادانی است که رئیس جمهوری کشوری مثل آمریکا، بعد از هشت سال ایرانی ها را نشناخته باشد و خیال کند وقتی اوضاع مبهم است، ما با اضطراب می خوابیم! ما متأسفیم که قدرت دنیا دست چنین افراد نادانی است.
هاشمیخوابتاریخ
بذارید بهش فکر کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید