ویرگول
ورودثبت نام
Amir Farhoodniya
Amir Farhoodniya
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

رستگاری در طوفان فکری ...

سلام . امیدوارم حالتون خوب باشه ..

من امیرم .. شخصی که سالها با مشکل overThink یا همون بیش از حد فکر کردن ، دست و پنجه نرم میکرد .. تا جایی که به خاطر دارم من از نوجوانی درگیر این موضوع بودم و اوایل فکر میکردم که دارم به اصطلاح اون فکر و موضوع رو سبک - سنگین میکنم .. جوانب و عواقبش رو میسنجم .. ولی هر چی سنم بالاتر میرفت از لحاظ فیزیکی دچار سردردهای شدید و بی خوابی و از لحاظ روانی مشکل عدم تمرکز بروی موضوعات مهم تر رو داشتم .. البته گوشه گیری و انزوا هم بخش اعظم تعاملات اجتماعی من رو تشکیل میداد .. توسط افکارم محاصره بودم و راه خروج هم ازش پیدا نمیکردم .. چون کسی هم علاقه ای به شنیدن حرفا نداشت من با تفکراتم کاملا تنها بودم و این وضع رو بدتر میکرد ..

که تا همین اواخر هم همین مشکل رو داشتم و دارم ولی نسبت به گذشته وضعم خیلی بهتره .. چند ماه پیش بود که شب هنگام تفکرات باز هم بهم هجوم آوردن (البته این مشکل رو من در طول روز هم داشتم ) و شب رو با بی خوابی صبح کردم تا این که سپیده دم به یه نتیجه رسیدم ..

میگن آدمی حدود 6 هزار فکر در طول روز به ذهنش خطور میکنه .. پس تقریبا مثل یه جریان آبه که دنباله دار از ذهنمون میگذره .. وقتی میخوایم به یه موضوعی فکر کنیم جلوی اون جریان یه سد میزنیم .. خوب این طبیعیه و لازم .. منکرش هم نیستیم .. اما زمانی پیش میاد که هوای ذهن ما طوفانی میشه و بارش فکری شدیدی به وقوع میپیونده یعنی موضوعات مرتبط یا حتی بی ربط ، بصورت سیل آسا به طرف سد ذهنی (که همون تفکر ماست) میان و آب پشت این سد بالا و بالاتر میاد ...

و اوضاع از زمانی وارد منطقه بحرانی میشه که ما اصرار به بسته نگه داشتن این سد داشته باشیم و بخوایم همه این فکرها رو پشت واحد پردازش ذهنی نگه داریم .. خوب راه حل برای خروج از بحران ؟ همونیه که در واقعیت هم انجام میدن .. یعنی دریچه های سد رو بصورت کنترل شده باز میکنن که آب بگذره .. اینجوری به سد فشار نمیاد و در نهایت هم نمیشکنه ..

بعضی اوقات این سد ذهنی میشکنه و روح و روان ما زیر سیلابی از تفکرات دفن میشه ..

پس برای خروج از بحران کافیه دریچه های ذهنتون رو باز کنید تا افکار بگذرن رو برن .. نگهشون ندارید تا روی ذهنتون فشار بیاد .. در درجات بعدی میتونید سر وقت منشا این تفکرات رو پیدا کنید و اصلاحاتی رو انجام بدین ..

و اینکه بیشتر در مورد افکارتون صحبت کنین .. نه تو ذهنتون بلکه با کلمات و زبونتون .. اگه کسی رو ندارید که به دغدغه هاتون گوش بده ، خوب گاهی گلدون و صندلی بهترین راز دار ها هستن ...

و این گونه آن سپیده دم برای من حکم رستگاری در شاوشنگ و زندان افکارم داشت :)

نمیگم که دیگه دچار این پدیده نمیشم .. چرا هر از گاهی ممکنه مجدد هوای تفکراتم طوفانی بشه .. ولی این دفعه من راه حل دارم و از گذشته قوی ترم ...


طوفان فکریoverthinkتجربه کاربریروانشناسی
نویسنده نیستم ، ولی نویسندگان را دوست دارم .. :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید