نام این نقاشی «طوفان در دریای جلیل» و اثر «رامبراند» است. اساس آن یکی از داستانهای مسیح ع و حواریونش در انجیل است. مسیح ع به یارانش میگوید به کنارهی دیگر دریا عبور کنیم پس بر چند قایق مینشینند و به آب میزنند. مسیح ع به خواب میرود و باد شدیدی شروع به وزیدن میکند و قایق بر امواج بالا و پایین میشود ، هر لحظه یاران هراسانتر و مسیح ع همچنان بر بالشی در انتهای قایق خفته. عاقبت بیدارش میکنند و میپرسند: «ای استاد، آیا تو را باکی نیست که هلاک شویم؟» مسیح بلند میشود و به باد نهیب میزند و به دریا امر میکند که ساکن شود و آنی بعد، آرامیِ کاملی حاکم میشود و پس رو به یاران میکند و میگوید: «از بهرِ چه چنین ترسانید و چون است که ایمان ندارید؟»
در نقاشی، رامبراند به جای این که نور را در حوالی عیسی ع متمرکز کند عیسای تازه از خواب برخاسته را در قسمت تاریکتر تابلو کشیده و موج نورانیای که باعث تلاطم قایقنشینان شده را چون حقیقت سهمگینی تصویر کرده که بر این دنیای نمونهای کوچک فرو میآید و بی ایمانیِ ناشی از بیمعرفتی را به رخ حواریون میکشد. پس طوفان نور است و رحمت است چون باعث زایش آگاهی میشود.
امروز چشمانم را میبندم و من را در این قایق بیلنگر تن به طوفان سپرده میبینم که تا چندی پیش خودش را باخته بود و در به در پی عیسایی میگشت تا آرامیِ کامل حاکم کند اما امروز دلش میخواهد همنوا با عیسی ع فریاد زند: «از بهر چه چنین ترسانید و چون است که ایمان ندارید؟»
سخت هست اما محال نیست.