ویرگول
ورودثبت نام
سید امیرپژمان حبیبیان
سید امیرپژمان حبیبیان
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

چای شیرین، چای تلخ


مامان ملک
مامان ملک


سوم راهنمایی بودم و به قول مامان ملک در امور شکم صاب سرشته (صاحب سررشته). صبح یک ساعت زودتر بیدار می‌شدم، چایی می‌گذاشتم و سفره را در ورودی آشپزخانه، تقریبا همانجایی که مامان‌ملک در عکس ایستاده، پهن می‌کردم و کره و پنیر و مربا و هر چه بود را سر سفره می‌گذاشتم و سر فرصت صبحانه را با چایی شیرین می‌خوردم و بعدش هم چای تلخ، تقیدم به دو تا چای خوردن(شیرین و تلخ) مثل پایبندی به آیینی مقدس بود.

محل نشستن مامان ملک استراتژیک‌ترین جای خانه بود. او عادت داشت کمی عقب‌تر ازدرگاه اتاق می‌نشست که دقیقا رو به روی آشپزخانه بود. می‌خواست همه‌ی حرکت‌ها را ببیند. شب‌ها هم همان‌جا پتویی زیرش می‌انداخت و می‌خوابید.

یک روز صبح بلند شدم و برنامه‌ی همیشگی را اجرا کردم، صبحانه با چای شیرین و بعدش چای تلخ با قند، آدم خیال‌پردازی هم بودم در حین خوردن در عالم خیال غوطه می‌خوردم و خوش بودم. سرم پایین بود، آخرین قند را در دهانم گذاشتم و ته‌مانده‌ی چای تلخ را بالا کشیدم و سرم را بلند کردم ، مامان‌ملک دستش زیر چانه‌اش بود، دراز کشیده بود و بی‌صدا به من نگاه می‌کرد تا چشمم به چشمش افتاد گفت: دوازده‌تا قند خوردی.حرفی برای گفتن نمانده‌بود. خودم هم نفهمیده بودم قندان را خالی کرده‌ام.




دلم می‌خواد باز به این خونه برگردم. البته راه دوری نیست، همین بلوک، ورودی بغلی طبقه‌ی سوم. در کمتر از سه دقیقه می‌توانم همینجایی که مامان ملک ایستاده بایستم و به رو به رو خیره شوم. اما هیچ فایده‌ای ندارد، همانطور که دیگر مامان ملک نیست آن خانه هم دیگر آن خانه نیست.

به نظرم مکان دو بعد دارد: مادی و معنوی. زمان در وجود مکان مؤثر است.در هر زمانی یک مکان غیر قابل تکرار وجود دارد.  تو می‌توانی به مکانی پر از خاطره بروی و جسمش را درک کنی، اما واقعیت این است که هرگز نمی‌توانی ادعا کنی به همان مکان رفته‌ای.  مکان خاطره های تو سال‌ها است که مرده است و فقط می‌توانی امیدوار باشی که شاید جایی در جهانی موازی به همان شکل وجود داشته باشد.

داستانخاطره نگاریزندگی روزمرهابعاد مکانجهان موازی
فیلم مستند می‌سازم و کم کم دارم به نوشتن وابسته می‌شم. دوست دارم نوشته‌هام را بخونید و حس و حالتون را بهم بگید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید