مرشد (صاحب خانقاه) اصولا از اون آدمای با کاریزما و عمیقیِ که اگه چند دقیقه باهاش صحبت کنی سرت درد میگیره. کتاب فروشی که وقتی دیدمش برای اولین بار حس کردم این یکی در درست ترین جای خودش قرار داره، خوره ی کتابه و با دلسوزی و جذابیت کتابا رو یکی یکی و با حوصله بهت توضیح میده، براش فروش کتاب مهم نیستو صرفا از مصاحبت باهات و اینکه اون تایم مفید باشه لذت میبره، خب ای کاش به همین دلیل قشنگ و اوضاع البته گه اقتصادی مجبور نمی شد در کتاب فروشی شو تخته کنه ولی خب گویا دنیا جور دیگری میچرخه. حرف درمورد مرشد زیاده که بگم نه که زیاد باهاش مراودت داشته باشم نه، انقد خلاصه و مفید حرف میزنه که انگار ۱۰ تا جمله به ذهنش میرسه ۹ تاشو میریزه دور یکی شو میگه. یکی از حرفایی که ۳ سال پیش بهم زد و الان عمیقاً به دلم نشسته و هربار که یادش میفتم میگم دهنت سرویس مرشد چقد حقق گفتی اینه که یبار داشتیم در مورد رابطه و تعدد سکس صحبت می کردیم برگشت گفت یکی تخت ۶ نفره میخواد یکی هم ۲ نفره ولی اگه از من می پرسی بهت میگم قدر اینو بدون [سرشو برد پایینو منم رد نگاهشو دنبال کردم با یه چرخش سی درجه ای سرم کادر چشام کلوز شد روی دست مرشد که با یه حالتی که انگار بخوای به یکی سیلی بزنی یه خورده شل میگیری و تکون میدی دستتو، دستشو تکون میداد]
اولش با خودم گفتم نه بابا مرشد منظورش این نیست، بعد چشام سیاهی رفت و گونه هام سرخ شد و همزمان با اینکه تو ذهنم دوباره داشت اکو میشد که قدر اینو بدون... قدر اینو بدون... دیدم هیچ معنای دیگه ای نمیتونه داشته باشه الا اینکه... ؛)
اره خلاصه دست عضو جذابیه، خیلی قدرشو بدونید🤝