Amirrkalhor
Amirrkalhor
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

زندگی در سعادت با بند و زنجیر ولی نعمت

امیرعباس کلهر

ولی نعمت کیست؟ کسی که با درایت دست و پایمان را خیرخواهانه به بند سعادت کشیده است! «ما» نوشته یوگنی زامیاتین، تصویری از ولی نعمت کشوری به خوانده‌اش ارائه می‌کند که در آن شهروندان آجری از آجرهای شالوده یگانه کشور هستند. کشوری که دشمنان آن، سعادت خوانده می‌شوند. کشور به واسطه حضور این ولی نعمت و یارانش به جایی رسیده است که حتی انتخابات هم در این سیستم فرآیندی مدرن شده است. نویسنده، انتخابات دنیای کنونی را انتخاباتی بی نظم و بی سامان معرفی می‌کند که حتی نتیجه انتخابات از پیش مشخص نبوده است. حالا اما به واسطه درایت، تدبیر و دوراندیشی ولی نعمت و یارانش در سیستم جدید جایی برای احتمالات و اتفاقات غیرمنتظره وجود ندارد و از انتخابات بیشتر ارزش نمادین دارد. D503 که شخصیت اصلی کتاب است و در حال نوشتن خاطراتش، درباره همین مسئله انتخابات در دفتر خاطراتش می‌نویسد: «فردا روز انتخابات سالانه ولی نعمت است. فردا بار دیگر کلیدهای باروی مستحکم خوشبختی‎مان را به ولی نعمت تقدیم می‌کنیم.» یا در جای دیگری بعد از توضیح اینکه انتخابات در کشور بیشتر ارزشی نمادین دارد می‌نویسد: « انتخابات نوعی یادآوری است که ما یک پیکر واحد و توانمندیم، متشکل از میلیون‌ها سلول». در این یگانه کشور، ابزارهای شکنجه هم مدرن شده است. هرچند که الگوبرداری شده از قدیم باشد. برای متال اگر کسی را بخواهند شکنجه بدهند و یا از او حرف بکشند، او را می‎فرستند به اتاق عمل و مثل یک موش او را در جایی قرار می‌دهند که انواع گازها را می‌توانند از طریق هوا به ریه‌های مجرم بفرستند.

آدم‌ها یعنی همان عددهایی که در این یگانه کشور مشغول به زندگی که نه، زنده بودن هستند، عجیب‌تر از آدم‌های رمان ۱۹۸۴ جُرج اوروِل هستند. اگر در اتاق ویلسون اسمیت صفحه نمایش وجود داشت و در تمام ساعات روز تحت نظر بودد، در یگانه کشور ما، شهروندان در فضایی پر از ساختمان‌هایی با اتاق‌هایی که سرتاسر آن با شیشه پوشانده شده است، زندگی می‌کنند. به این شکل نظارت بر آن‌ها خیلی راحت‌تر و در دسترس‌تر است. آن‌ها تنها زمانی می‌توانند فضایی برای خودشان داشته باشند که بخواهند رابطه جنسی داشته باشند. آن هم نه هروقت که خواستند. بر طبق برنامه. برنامه‌ای که در آن هر روز صبح میلیون‌ها عدد در یک ساعت و یک دقیقه مشخص از خواب بیدار می‌شوند. سر یک ساعت مشخص همان عددها کارشان را شروع می‌کنند. هم زمان در یک ساعت و یک دقیقه مشخص، کارشان را تمام می‌کنند. و باز هم طبق جدول زمان‌بندی به سالن غذاخوری می‌روند. همزمان غذایشان را تمام می‌کنند و باز هم همزمان برای پیاده‌روی از محل کار بیرون می‌روند، همزمان به تالار سخنرانی می‌روند و این چرخه همینطور در همه ابعاد زندگی روزانه عددهای این یگانه کشور طبق جدول زمان‌بندی ادامه دارد. اما تنها خللی که در این برنامه زمان بندی شده ایجاد می‌شود کوپن‌های صورتی رنگ است. در این صورت است که فرد می‌تواند در صورت موافقت و تایید بالادستی‌ها با کسی که قبلا برای برقراری رابطه جنسی با او درخواست داده است، اقدام کند. در این صورت کوپن صورتی رنگ به مسئول آپارتمان داده می‌شود. کرکره اتاق‌های شیشه‌ای رنگ پایین کشیده می‌شود. در این صورت است که اتاق‌ها غیر قابل دیدن می‌شود. و در اینجا هم باز رابطه‌ها باید بر اساس قاعده و نظم خاص خود شکل بگیرد.

در یگانه کشور، زن و مرد مجاز نیستند که یکدیگر را با اسم صدا کنند. اصلا کسی اسم ندارد که بخواهد دوست یا همکارش را با اسم صدا کند. هرچه هست شماره است. در این کشور همچنین تخیل آدم‌ها یک بیماری خوانده می‌شود و یاران ولی نعمت، به این نتیجه می‌رسند که تخیل برای عددها و رسیدن به سعادت بشر مضر است. پس با عملی روی تک تک شهروندان آن‌ها را از تخیل کردن باز می‌دارند تا بالاخره تمام و کمال آغازگر خوشبختی و سعادت کشور باشند.

درست است که «ما» رمانی علمی تخیلی به شمار می‌رود اما با نگاهی به گذشته برخی از کشورها و یا برخی از جنبه‌های زندگی خودمان به خوبی می‌توانید نمونه‌های واقعی آن را حالا در ابعاد کمتر یا حتی بیشتری ببینید. هرچند، در نهایت در قیاس با شهروندان آن یگانه کشور کودک هستیم. چرا که آن آدم‌ها پرورش یافته نظامی بودند که رفیع‌ترین قله‌های دست نیافتنی را برای بشر فتح کرده بوده است.

«ما» نوشته یوگنی زامیاتین است که بابک شهاب آن را در ایران ترجمه کرده است و نشر بیدگل آن را در ۴۱۹ صفحه روانه بازار کتاب کرده است.

این معرفی کتاب در تاریخ 27 اردیبهشت 1400 در سایت «میدان» منتشر شده است.


معرفی کتابکتاب چی بخونیمرمان مارمانایران
روزنامه‌نگار هستم. کتاب می خوانم و معرفی کتاب هم در حد ابتدایی می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید