وقتی ترم جدید شروع شد از دانشجویانم خواستم به عنوان پروژه اصلی درس، یک کسبوکار راهاندازی کنند طوری که تا قبل از پایان ترم فروش داشته باشند.
فکر میکنید چی شد؟ الان براتون میگم.
اونایی که امیرمحسن رو میشناسن اونو با شخصیت «یاددهنده/یادگیرنده» میشناسن. و هیجان امیرمحسن رو به هنگام آموزش دیدهاند. به این بهونه که این ترم هم درس دادهکاوی و روشهای فرا ابتکاری در دانشگاه علم و صنعت دارم میخوام براتون بگم که در این سالها دروس متنوعی رو تو دانشگاههای مختلفی تدریس کردهام مثل:
اما هیچ کدام از تجربههام رو به اندازه کلاس «مدلهای کسبوکار الکترونیکی» ترم ۹۸-۹۹ دانشگاه علم و صنعت دوست ندارم. همون درسی که از بچهها خواستم به عنوان پروژهشون، کسبوکار راهاندازی کنند.
۵۰ تا دانشجو داشتم از ۲۳ تا ۶۳ سال با بکگراندهای متفاوت که اغلب در پستهای گوناگون در شهرهای مختلف مشغول بودند. ترم آخرشون بود و اول کرونا. از صحبتا بر میاومد که دارند دانشگاه رو با دست خالی ترک میکنند. حالا یه استادی اومده گیر داده که باید کسبوکار راه بندازین!😑
آخر ترم اقلا ۱۰ کسبوکار داشتیم که فروش خوبی رو تجربه کرده بودن🎉؛ تعداد کمیشون قبل از ترم به دنبال این کار بودن. حدود ۱۰ مورد هم داشتیم که تا آخر ترم به جایی نرسیدند و بقیه این وسط فروشهای متوسط و ضعیف داشتند🎊.
دانشجویان لطف کردند و در ارزیابی نمره بالای بهم دادن یادمه جزو اساتید نمره بالای اون ترم شدم 😊
شما هم تجربه مشابهی داشتید؟