سید علیرضا هاشمی
سید علیرضا هاشمی
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

ددلاین و کوپن

امشب ددلاین تمرین هوش داشتم (خیلی جالبه که پست قبلی رو هم که می‌نوشتم، ددلاین تمرین هوش داشتم:))
اینبار هم مثه یکی-دو بار گذشته که نمی‌رسیدم تمرینو تو وقتِ قانونیش آپلود کنم، حدودا ۳ ساعت بعد از ددلاین، تمرینو به صورت شخصی برای مسئول تمرین فرستادم. نمی‌دونم چی میشه ولی امیدوارم مثه اون یکی-دو دفعه‌ی قبلی، مسئولِ این تمرین هم قبول کنه...

ددلاینِ تمرین ساعت ۱۲ شب بود. نزدیکای ۱۱:۴۰ بود که داشتم به خودم می‌گفتم دیگه نمی‌تونم تمرینو تو وقتش بفرستم، دوباره گند زدم. اَه. کوفت. مرض. حالا ایشالا تا قبلِ ساعت ۱ تمومش می‌کنم و می‌فرستمش. سگ تو هوشِ مصنوعی، سگ تو هوشِ طبیعی. سگ تو اشرف مخلوقات که خودش هوش طبیعی داره ولی میره هوش مصنوعی می‌خونه. (البته کاملا مشخصه که این جملات اون موقع توی ذهنم نیومده بود و الان،‌ صرفا برای جذابیت‌بخشیدن به نوشته اضافه‌شون کردم:))

وقتی ساعت از ۱۲ گذشت و قطعی شد که نمی‌تونم تمرینو تو وقتش تحویل بدم، یه استرسِ خاصی وجودمو گرفت؛ استرسی از این جنس که نکنه یهو مسئول این تمرین با من راه نیاد و تمرینمو قبول نکنه، نکنه دارم کار بیهوده و عبثی انجام می‌دم و تهش تمرینم قبول نمیشه. کلا یه فضای خاصی بود. می‌ترسیدم. یکمم ناامید شده بودم. می‌خواستم اصن بزنم درِ لپ‌تاپو ببندم بگیرم بخوابم و بیخیال تمرین شم.

به هر سختی و تف‌مالی و گندکاری‌ای که بود، یه چیزی نوشتم و یه کدی زدم و فرستادمش رفت. تموم شد خداروشکر! الان بیشتر از بازه‌ی ۱۲ تا ۳ امیدوارم، چون تلاشمو کردم و دیگه چیزی دستِ من نیست و همه چیز (که اینجا منظور نمره‌ست)‌ برمی‌گرده دست مسئول تمرین که آیا قبول بکنه فایل منو یا نه.

حالا اینا همه به کنار، اصن نمره رو کی داده کی گرفته؟‌ :)

تو این ماجرای دیر فرستادن تمارین من از یه قابلیتی استفاده کردم که به طور رسمی تعریف نشده بود. اولِ ترم، استاد یا سرتی‌ای هیچ موقع به ماها نگفتن که شما دانشجوها می‌تونین یه تمرینیو یک یا چند ساعت بعد از ددلاین برا یکی از ماها ایمیل کنین. من این کاری که کردم رو جزوِ «کوپن‌های نامرئی» می‌دونم؛ بعضی از کارها مثل کوپنن، تو تا چندبار می‌تونی انجامشون بدی و از یه جایی به بعد،‌ یه عاملی جلوتو می‌گیره و کوپن‌هاتو منقضی می‌کنه؛ مثلا اون یکی-دو بار قبلی که تمرینمو بعد ددلاین برای مسئولای اون دو تا تمرین فرستاده بودم، این‌چنین حس‌هایی که امشب، اینجا و برای این تمرین حس کرده بودم رو حس نکردم. امشب اون حسِ «خجالت» از کار زشتی که دارم انجام میدم، همون عامل منقضی‌کننده بود، همون عاملی که داشت کوپن‌های نامرئی «فرستادن تمرین بعد از ددلاین» رو منقضی می‌کرد.‌..


البته ماجرای کوپن، تنها با سوزوندن کوپنِ «ارسال بعد از ددلاین» ختم نمیشه...

با یک تغییر فاز ۱۸۰ درجه‌ای، به دل‌نوشته‌ها و مناجات‌های شهید چمران می‌رسیم. وقتی آدم این دل‌نوشته‌ها و مناجات‌ها رو می‌خونه، می‌فهمه که اصلن همه‌ی این ددلاین‌ها و تمرین‌ها و درس و زن و پول و فلان و بهمان، اصلِ مطلب نیستن. اصل مطلب همونیه که من به شخصه، دارم ذارت و ذارت کوپن‌هامو برای نرسیدن بهش از دست می‌دم...

لقب نامرئی رو روی کوپن‌ها گذاشتم، چون اصلن حواسم بهشون نیست و بعضی وقتا یادم میره دارم مصرفشون می‌کنم. شماها چی، تا حالا به این فکر کردید که مثلا خجالت‌نکشیدنمون مقابلِ پروردگار تا کی قراره ادامه‌دار باشه و تموم نشه؟ تا کی قراره کارِ بد کنیم و بازهم راست‌راست زُل بزنیم تو چشمای خدا؟ این «تا کی»عه رو بهش فکر کردین؟

عذرخواهی‌کردن (چه از خدا یا چه از هر کس دیگه) یه کوپنه، کوپنی که بالاخره یه روزی، یه عاملی، جلوشو می‌گیره. درسته که خدا میگه‌ «صدبار اگه توبه شکستی بازآ» ولی کوپن از جانبِ من تموم میشه، این منم که خجالت می‌کشم و دیگه روم نمیشه بازآم...


همین. قدر کوپن‌هامونو بیشتر بدونیم.

ددلاینهوش مصنوعیدل نوشتهکوپنخدا
دانشجوی مهندسی نرم‌افزار، دوست‌دارِ معلمی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید