امیرمحمد پیرشاه
امیرمحمد پیرشاه
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

یک تجربه، یک تغییر

سلام. می‌خوام یه تجربه و درسی که از اون تجربه گرفتم رو بگم.

چیزی که امروز می‌نویسم اول و آخر نداره. وسطه...

وسطش از اونجایی شروع شد که ما دیدیم با یه آدمی دیگه نمی‌تونیم کار کنیم. درواقع با کسی که داشت رو پروژه‌مون توی شرکت سرمایه‌گذاری می‌کرد دیگه آبمون تو یه جوب نمی‌رفت. دیدگاه‌ها نسبت به ادامه کار به شدت متفاوت بود.

نکته مهمی که وجود داره و باید بهش دقت بشه اینه که، اصولا توی هر رابطه شراکتی، طرفین یک‌سری از نیاز‌هاشون رو برطرف می‌کنن. یعنی شراکت بر مبنای رفع نیاز شکل می‌گیره. برای مثال زمانی که من به بانک درخواست وام برای راه‌اندازی یک کسب و کار می‌دم، نیاز به مبلغی پول در مدت زمان کم دارم و روی اون ریسک زیادی می‌کنم. اما بانک، بدون ریسک سرمایه‌گذاری می‌کنه به امید پول بیشتر. شما پول لازم دارید و قدرت ریسک دارید. بانک سود لازم داره ولی قدرت ریسک نداره. همین اختلاف نیاز‌ها باعث ایجاد یک رابطه مالی میشه. پس قابل حدس است که شما با درآمد ماهی ۱۰ میلیون تومن در ماه درخواست وام ۱۰۰هزار تومنی به بانک نمی‌دید. هرچند اون ۱۰۰ هزارتومن هم ریسک به حساب بیاد ولی خودتون تحمل اون میزان از ریسک رو توی زندگی دارید.

سرمایه‌گذارهای ماهم این موضوع رو در نظر نداشتن. شرایطی که برای ادامه همکاری در نظر گرفته بود، برای مجموعه ما آوردی بیشتر از چیزی که ما خودمون می‌تونستیم تامین کنیم نداشت. چند باری هم براشون قضیه رو توضیح دادیم ولی همچنان بر مبنای ریسک حداقلی می‌خواستن پیش برن. مشکل این‌جا بود که میزان ریسک مالی که مدنظر داشتن دقیقا همون میزان ریسکی بود که ماهم می‌تونستیم از پسش بر بیایم و برای ما آورد اضافه‌تری محسوب نمی‌شد. این شد که از همدیگر جدا شدیم.

درسی که این داستان برای من داشت این بود که بعضی وقتا توی مذاکرات، شراکت‌ها، روابط با آدم‌ها و ... خوب است که از زاویه طرف مقابل نگاه کنم و ببینم آیا من هم دارم نیاز‌های طرف مقابل رو برطرف می‌کنم یا نه؟ ما معمولا به برعکسش نگاه می‌کنیم و حواسمون به نیاز‌ها و آورد‌های طرف مقابل هست و بر اساس اون رابطه رو شکل می‌دیم. ولی بعضی وقت‌ها هم باید از زاویه دیگه‌ای نگاه کنیم و ببینیم آیا ماهم نیاز‌هایی که طرف مقابل داره رو داریم رفع می‌کنیم یا این‌که مثل سرمایه‌گذارهای ما، فکر می‌کنیم چیزهایی که آورد داریم خیلی هم زیادی مناسبن و جایی برای شکایت و ناراحتی وجود نداره :)))

موضوع دوم این‌که ما از زمانی که فهمیدیم این رابطه ایراد داره، به دلایلی ۴ ماه ادامه دادیم تا به نقطه جدایی برسیم. اتفاقی که می‌تونست همون ۴ ماه قبل بیافته و هزینه به مراتب کم‌تری رو به هر ۲ طرف تحمیل کنه. زمانی هم که به سرمایه‌گذارهامون گفتیم خیلی جا خوردن و اصلا انتظارش رو نداشتن. تلاشهایی هم برای درست شدن اوضاع کردن ولی ما تصمیم قطعی‌مون رو گرفته بودیم. نکته‌ای که برای خود من جای سوال شد این بود که چه تعداد از روابطی که توش هستم عملا تو نقطه پایانی قرار گرفته ولی هنوز به دلایلی داره ادامه پیدا می‌کنه؟ چقدر من به این قضیه علم دارم و چقدر قراره از رخ دادنش جا بخورم؟ شاید فکر کردن منصفانه به آورد‌هایی که در روابطمون برای بقیه داریم بتونه بهمون تو این موضوع کمک کنه.

خوشحال می‌شم اگه شماهم تجربیاتی که از این دست دارید رو توی کامنت‌ها به اشتراک بگذارید.

ampirshahرابطهاستارتاپکارآفرینیتجربه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید