من فقط یک درمان جو هستم که تصمیم گرفتم بعضی چیز هایی که در مسیر درمان به اون رسیدم به کسانی که حداقل اول مسیرشون هستند و شک دارند که مسیر درمانی که پیش گرفتند درسته یا نه و یا اصلا شروع نکردند برسونه.
شاید شما با خواندن این عنوان شوکه بشید و به فکر فورو برید، این جمله رو من هم وقتی برای اولین بار از درمانگرم شنیدم برام خیلی سنگین بود و تو فکر فورو رفتم
میدونی وقتی که باور اینو داشته باشی که تو باید کامل باشی، تو نباید نقصی داشته باشی، تو نباید اشتباه کنی، ممکن که یک قدرتی اولش بهت بده که کاری رو شروع کنی که توش نسبت به بقیه موفق تری، بقیه از موفقیت های تو تعریف میکنند، نزدیکانت از دیدن موفقیت هات خوش حال میشن
ولی بعد ها به یک جایی میرسی که وقتی به دوربرت نگاه میکنی میبینی که تنهایی، هیچ دوستی نداری و بله به کارت اعتیاد پیدا کردی
به خاطر چی؟ به خاطر این که نتونستی نقص هاتو بپذیری، نتونستی از نقصات برای افراد قابل اعتمادت بگی، نتونستی احساسی که از اون نقص داری به کسی بگو و کسی هم مسلما نبوده که درکت کنه و همدلی کنه
راهکارش فقط پذیرشش، اره درست شنیدی، پذیرش؛ خیلی دردناک میتونه باشه ولی پذیرش اینه که کامل نیستی نقص هات برات به یک موهبت تبدیل میشه
یک جمله از کتاب وابی سابی هست که به نظر من در این موضوع خیلی خوبه، اون جمله به صورت زیر هست:
نقص های ما هستد که مارا یگانه میکند و یگانگی ماست هر یک از مارا زیبا میکنند.
وقتی بپذیری، دیگه وقتی اون باور که میگه تو نباید نقص داشته باشی میاد بالا و حسی شبیه به ناتوانی و ناکافی بودن بهت میده میتونی با شخصیت من بالغ جلوش بایستی و بگی هیچ کس کامل نیست حتی من!