سیمین حیدریان
سیمین حیدریان
خواندن ۵ دقیقه·۶ سال پیش

ما که باشیم، ای تو ما را جان جان....دفتر اول ..بخش29 مثنوی

ما که باشیم، ای تو ما را جان جان...............تا که ما باشیم با تو در میان؟

ما، عدم‌هاییم و هستی‌های ما...................تو ، وجود مطلق فانی نما

با وجود تو ما چگونه می‌توانیم ادعای بودن داشته باشیم؟ به قول سعدی علیه الرحمه:
همه هر چه هستند از آن کمترند......که با هستی‌اش نام هستی برند
(سعدی ، بوستان، باب عشق و مستی )
ما و هستی‌های ما یعنی، همین جلوه‌های مقید و مشروط درواقع، همگی عدم هستیم و آن وجود مطلق و بی‌هیچ شرط و قید تویی اگرچه ” فانی نما ” هستی و قابل رویت با چشم ظاهربین نیستی. 

مولانا به چند نکته اساسی اشاره می‌کند: ۱) خداوند هستی مطلق است و “هستی” منحصر در اوست. ۲) همه موجودات ، غیر از خدا، معدوم و ” نیست ” اند. ۳) وجود همه موجودات و هستی تمام آنها درواقع، همان هستی خداست، ” همه اوست”. ‌۴)عالَم غیر خدا دارای هستی نیست بلکه هستی نما و یا به عبارت دیگر ” تجلی ” خداست.

البته مسلما منظور مولانا و دیگر عارفان این نیست که عالم و آدم وجود خارجی ندارند بلکه می‌خواهند بگویند که اصل وجود خداوند است و چیزی خارج از او موجود نمی‌باشد. به قول ابن عربی: ” عالم در جنب خدا وجودی متوهم است و موجود نیست . وجود و موجودی غیر از عین حق نیست.
( الفتوحات، ج۴ ، ص ۴۰ )

لذت هستی نمودی نیست را .....عاشق خود کرده بودی نیست را 

لذت اِنعام خود را وامگیر..........نُقل و باده و جام خود را وامگیر 

ور بگیری کیت جست و جو کند؟....نقش با نقاش چون نیرو کند؟ 

منگر اند ر ما ، مکن در ما نظر.......اندر اکرام و سخای خود نگر 

ما نبودیم و تقاضامان نبود،.........لطف تو ناگفته ما می شنود

این ابیات، کلام مولانا کاملا شکل مناجات به خود می‌گیرد و گویا کاملا از داستان دست کشده است و با خدای خود راز و نیاز می‌کند. در اینجا، مولانا می‌گوید: خداوندا ! تو لذت هستی را به ما که در قیاس با تو “نیست” و “عدم” محسوب می‌شویم، عنایت کردی. تو بودی که ما را از نیستی به هستی آوردی و به عشق خود مبتلا کردی.

مولانا می‌گوید: اگر لذت این انعام که همان “لذت هستی” است و مانند نقل و باده خوشگوار و مستی‌آور است از ما بگیری دیگر کسی وجود ندارد که در راه تو و شناخت تو گام بردارد. نقش در صورتی وجود دارد که نقاشی او را بوجود آورد وگرنه چطور نقش می‌تواند با نقاش خود مقابله کند. شاید این ابیات اشاره به حدیث قدسی معروف … خَلقتُ الخلقُ لکی اُ عرَف ( آفریدم تا شناخته شوم) داشته باشد. در بیت بعدمی‌گوید: به ما و اعمال ما منگر بلکه به این بنگر که این هستی ظاهری ما اثر ” اکرام و سخای ” توست. وقتی ما در عالم عدم بودیم ( یا در عالم اعیان ثابته و عالم علم حق تعالی ) هنوز قادر به بیان تقاضای خود برای آمدن به این جهان نبودیم ولی لطف تو آن نیاز ما را می‌شنید و به آن پاسخ داد و جامه هستی بر ما پوشاند..

در ادامه داستان :

این نه جبر این معنی جباریست..... ذکر جباری برای زاری است

زاری ما شد دلیل اضطرار.........خجلت ما شد دلیل اختیار

گر نبودی اختیار، این شرم چیست؟...وین دریغ و خجلت و آزرم چیست؟

زجر شاگردان و استادان چراست؟...خاطر، از تدبیرها گردان چراست؟

مولانا در این ابیات به دنبال دفع شبهه‌ای است که ممکن است از خواندن ابیات بالا برای خواننده مثنوی پیش آمده باشد. 
در ابیات فوق مولانا می‌گوید: این که از جبر و هیچ‌کاره بودن انسان در هستی گفته شد منظور جبری  که جبریون از آن سخن می‌گویند و بنده را در آنچه می‌کند بی‌اراده و غیر مسئول می‌دانند، نبود ،بلکه منظور این بود که وقتی به مقام جباریت و همه کاره بودن خداوند در عالم نگاه کنیم، خود به خود در مقابل عظمت پروردگار خود را کوچک می‌بینیم و این باعث می‌شود تا در مقابل او احساس خشوع و تواضع کرده و به زاری بیافتیم.این زاری و عجز در برابر خداوند هم نشانه این است که در برابر قدرت حق هیچ هستیم و هم دلیل آن است که از کرده خود و گناه خود پشیمانیم و خجالت می‌کشیم. بنابراین، خود را به نوعی دارای اختیار و مسئول اعمال نیک و بد خود می‌دانیم. به همین دلیل است که استاد حق دارد شاگرد را تنبیه کند و باز به همین خاطر است که ذهن ما برای انجام درست کارها به گردش درمی‌آید.

تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت....گفت ایزد ما رمیت اذ رمیت

گر بپرانیم تیر آن نه ز ماست.....ما کمان و تیراندازش خداست

اشاره دارد به آیه زیر:

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿الانفال:۱۷﴾

و شما آنان را نکشتید بلکه خدا آنان را کشت و چون [ریگ به سوى آنان] افکندى تو نیفکندى بلکه خدا افکند [آرى خدا چنین کرد تا کافران را مغلوب کند] و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشى نیکو بیازماید قطعا خدا شنواى داناست (۱۷)

ور تو می بینی که پایت بسته اند ...بر تو سرهنگان شه بنشسته‌اند

پس تو سرهنگی مکن با عاجزان....زانک نبود طبع و خوی عاجز آن

یاد آیات سوره ضحی می افتیم که انگار این ابیات، ترجمه آن آیات است!

أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى ﴿الضحی: ۶﴾ وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿۷﴾ وَ وَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿۸﴾
فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿۹﴾ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿الضحی: ۱۰﴾

مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد (۶) و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد (۷)
و تو را تنگدست‏ یافت و بى ‏نیاز گردانید (۸) و اما [تو نیز به پاس نعمت ما] یتیم را میازار (۹)
و گدا را مران (۱۰)

کافران چون جنس سجین آمدند......سجن دنیا را خوش آیین آمدند

انبیا چون جنس علیین بدند..........سوی علیین جان و دل شدند

اشاره دارد به آیات سوره مطففین:

کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ ﴿۷﴾
نه چنین است [که مى ‏پندارند] که کارنامه بدکاران در سجین است (۷)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ ﴿۸﴾ و تو چه دانى که سجین چیست (۸)
کِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿۹﴾ کتابى است نوشته‏ شده (۹)
وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۰﴾ واى بر تکذیب ‏کنندگان در آن هنگام (۱۰)

و

کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ﴿۱۸﴾ نه چنین است در حقیقت کتاب نیکان در علیون است (۱۸)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ ﴿۱۹﴾ و تو چه دانى که علیون چیست (۱۹)
کِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿۲۰﴾ کتابى است نوشته‏ شده (۲۰)
یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ﴿۲۱﴾ مقربان آن را مشاهده خواهند کرد (۲۱)

ما عدم هاییم هستی ها نما .......تو وجود مطلقی فانی نما
….لذت هستی نمودی نیست را....عاشق خود کرده بودی نیست را…
سخن از وجود و هستی شناسی است
برای کمی فهم بیشتر ابیات فوق که بسیار سهمگین است بدنیست نگاه به اشعاری از شیخ محمود شبستری:
کسی بر سر وحدت گشت واقف..........................که او واقف نشد اندر مواقف
دل عارف شناسای وجود است.............................وجود مطلق او را در شهود است
به جز هست حقیقی هست نشناخت....................از آن رو هستی خود پاک در باخت
وجود تو همه خار است و خاشاک.........................برون انداز از خود جمله را پاک
برو تو خانهٔ دل را فرو روب.................................مهیا کن مقام و جای محبوب
چو تو بیرون شدی او اندر آید..............................به تو بی تو جمال خود نماید

منبع : سایت گنجور

مولانامثنویهستیفانیخدا
برای خودت زندگی کن ، نه برای نمایش به دیگران....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید