آنالی اکبری
آنالی اکبری
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

عینکی از آینده

شاید چند وقت بعد عینک‌هایی ساخته شوند که بشود با آنها وجود واقعی انسان را تماشا کرد. از اسکلت و گوشت و روده و رگ و خون حرف نمی‌زنم؛ منظورم تکه‌های حقیقی پازلی است که هرکس را ساخته. خاطرات، تجربه‌ها، دیده‌ها، فکرها، حرف‌های هرگز گفته نشده، حرف‌های بسیار گفته شده، کرده‌های بی اهمیتِ فراموش شده، وحشت‌ها، حسرت‌ها، رویاها، ناکامی‌ها، دردها، پیروزی‌های کوچک، شکست‌های بزرگ، خودسانسوری‌ها، لذت‌ها، حس‌های کمرنگ شده، روابطِ گم شده، غصه های آرام شده، رازهای شرم آور و همه تکه‌های دیگری که کنار هم قرار گرفته و مای نوزده ساله، مای سی ساله، مای پنجاه ساله یا مای هفتاد و چهار ساله را ساخته.

انسان با این تکه‌هاست که بزرگ می‌شود، جان می‌گیرد و پیر و پخته می‌شود. خیلی وقت‌ها هم تکه‌هایی از وجودش کنده می‌شود و جایی می‌افتد.

با همین عینک است که می‌شود حفره‌های نامتقارن وجود هر انسانی را دید. انسان‌هایی سوراخ سوراخ که تکه‌های پازل‌شان را با رضایت یا با نارضایتی از دست داده‌اند.

همه ما تکه‌هایی از پازل وجودمان را جاهایی جا گذاشته‌ایم.

در خانه ای که روزهای بچگی را در آن گذرانده ایم و توپ را به شیشه‌هایش پرتاب کرده و حالا برای همیشه ازش خارج شده‌ایم. در محله نوجوانی‌هایمان، در کوچه‌ای که ساکنانش را می‌شناختیم و با صدای بلند بهشان سلام می‌کردیم و شیفته یکی دوتا از رهگذرهایش بودیم و با خیالشان خیالبافی می کردیم. در قبرستانی که محبوب قلب‌مان/عزیزترین‌مان را در خاکش دفن کردیم. در اتاقی که در آن تصمیم بزرگی گرفتیم و تغییری عظیم زندگی‌مان را تکان داد. در شهری که برای همیشه ترکش کردیم. در روزی از تقویم که ته رابطه‌ای نقطه پایان گذاشتیم. در دوره ای از زندگی که موسیقی متن مشخص و عطر مخصوصی داشت و برای همیشه تمام شد.

انسان در سال های زنده بودنش، تکه‌های پازل را پیدا می‌کند و گم می‌کند. اصلاً تکه‌های پازل برای گم شدن به وجود آمده‌اند. همه ما سوراخ سوراخ می میریم.

آنالی اکبری
نوشته‌های من در ویرگول؛ برای ورود به این صفحه تخیل خود را فعال کنید. نویسنده، سوپرمام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید