هیولای درونی آدمها در دو جا با اشتیاق پوست را میشکافد و بیرون میآید؛ در شبکههای اجتماعی و پشت فرمان در حین رانندگی.
هیولای درونی آدمها در دو جا با اشتیاق پوست را میشکافد و بیرون میآید؛ در شبکههای اجتماعی و پشت فرمان در حین رانندگی.س
آدمهای آرام و مبادی آدابِ توی اداره و مهمانی، همانهایی که در جواب به عطسهی این و آن «عافیت باشه» می گویند و در جواب به «به فلانی سلام برسون» پاسخِ «بزرگی تون رو می رسونم» میدهند، وقتی پشت لپ تاپ مینشینند و در اینترنت با سوژهای خلاف میل و سلیقهشان روبرو میشوند، یک دفعه شروع میکنند به رشد کردن. دستهایشان بزرگ می شود و پاهای غول پیکرشان جوراب را جر میدهد و شاخ هایی نوک تیز از پوست سرشان بیرون میزند و دندانهای نیششان دراز و درازتر میشود و غبغبشان باد میکند و تنِ غول آسای سبزشان از شدت خشم و هیجان عرق میکند و شروع میکنند به تند تند فشردن دکمههای ریز کیبورد.
هیولاهای اینترنتی در کسری از ثانیه تندترین و رکیک ترین کلماتی که هرگز در دنیای واقعی به زبان نیاوردهاند را تایپ و نثار مخاطب میکنند. اگر چیزی به نام قتل مجازی وجود داشت، بدون شک مرتکبش میشدند و یک جنازه خونیِ لت و پار با مغز چرخ کرده را کف شبکه می انداختند و محض اطمینان یک دور دنده عقب از رویش رد میشدند.
برای هیولاهای پشت موبایل و لپ تاپ نشین فرقی نمیکند که آن طرف کی نشسته است؛ آنها فقط میخواهند دشمن لحظهشان را نابود کنند. هر کس سرعت تایپش بالاتر باشد، ضربات بیشتری به کله و لگن دیگری میزند.
فراموش نکنید که هیولاهای اینترنتی فقط در فضای مجازی گاز میگیرند و در دنیای واقعی، بزرگیِ این و آن را می رسانند!
هیولای دیگر، هیولایی است که پشت فرمان نشسته. رانندهها معتقدند همه رانندههای دیگر دشمن خونیشان هستند. یک نیش ترمز بی جای ماشین جلویی کافی است تا هیولای پشت سر شروع به رشد کند و دم و دندان در آورد. هیولاهای ماشین سوار قادرند در کسری از ثانیه راننده کناری را با پکیج طبقه بندی شده فحشهایشان آشنا کنند.
چرا؟ برای این که بدون راهنما زدن جلویشان پیچیده. اوووه. چنین کسی لایق چیست؟ مرگ!
تصور کنید اگر کشتن دیگران قانونی بود روزانه چند نفر توی خیابان و سر چهارراه ها کشته میشدند. «هی گوساله! اون لگن رو تکون بده. (بوق، بوق) نمیری کنار؟ (کیو، بنگ!) چی؟ هنوز زندهای و دستت داره تکون میخوره؟ (کیو کیو، بنگ بنگ)»
تصور کنید در این صورت چقدر کار رفتگرها زیاد میشد و هر روز باید تکههای معده و روده را از روی زمین پاک میکردند. بعد کم کم فرهنگ سازی میشد و مردم یاد میگرفتند خودشان جنازههایشان را ساعت 9 توی تابوتهای بو گرفتهی سر کوچه بیندازند.
اما سوال اصلی این است: خودِ حقیقی ما کدام است؟ مبادی آدابهای توی مهمانی یا هیولاهای بی رحمِ پشت فرمان و موبایل؟ چه سوال مسخرهای!
مگر کسی هست که پاسخ را نداند.