سالهاست که مسئله «فیلترینگ» در ایران در مرکز یک مناقشه فرسایشی قرار گرفته است؛ مناقشهای که برخلاف ظاهرش، نه درباره اینترنت است و نه تکنولوژی، بلکه درباره زبان، مفهوم و شیوه فکرکردن ما نسبت به حکمرانی است. واژهای که یک بحث را آغاز میکند، میتواند سرنوشت آن را تعیین کند. اگر به خطا انتخاب شده باشد، تمامی گفتوگوها را در مسیری غلط قرار میدهد. واژه «فیلترینگ» دقیقاً چنین وضعیتی دارد: یک واژه پیشاپیش شکستخورده که از همان ابتدا بار ارزشی منفی را به هرگونه سیاستگذاری تزریق میکند و بحث ملی را وارد زمین بازیای میکند که از پیش قواعد آن علیه هرگونه قانونمندی طراحی شده است. تا زمانی که این واژه در مرکز گفتگو نشسته باشد، هر طرح، هر ایده و هر تحلیل حکمرانی در معرض سوءبرداشت قرار میگیرد.
این واژه تنها یک ابزار توصیفی نیست، بلکه یک قاببندی رسانهای است که ریشه در سبک روایت رسانههای استعماری دارد؛ روایتی که تلاش میکند هرگونه ضابطهمندی را معادل سرکوب و هر شکل حکمرانی را برابر با سلب آزادی معرفی کند. نتیجه آن است که حتی دانشگاهیان و سیاستمدارانی که مایل به گفتوگوی منطقی هستند، ناخواسته وارد فضایی از سوءتفاهم میشوند. گویی پیش از هر بحثی، یک اتهام مبنایی در کار است: هرکس از تنظیمگری در فضای دیجیتال سخن بگوید، باید ابتدا ثابت کند که قصد محدودکردن مردم را ندارد.
اندیشکده تبیین نیز نخستین گام را در همین مسیر برداشت و پیشنهاد کرد که بهجای واژه «فیلترینگ» باید از لفظ دقیقتر و معنادار تری همچون «مرزبانی دیجیتال» سخن گفت. این تغییر ظاهراً ساده، در واقع یک تغییر پارادایمی است. مرزبانی یعنی حفاظت، یعنی تثبیت نظم، یعنی پاسداری از حقوق جمعی. هیچ ملتی مرزهای خود را به حال خود رها نمیکند. چگونه پذیرفتهایم که مهمترین بستر زندگی و ارتباطات امروز، یعنی فضای دیجیتال، میتواند بدون مرز، بدون قانون و بدون قاعده باشد؟
اما مسئله دوم، شاید حتی بنیادیتر از اولی، درک نادرست ما از ماهیت «فضای دیجیتال» است. هنوز آن را «مجازی» مینامیم، گویی نوعی جهان ساختگی و بیخطر است. نظریه پردازان در حوزه رسانه های جمعی و مطالعات فرهنگ دیجیتال سالهاست که نشان دادهاند فضای دیجیتال نه تنها بخشی از واقعیت اجتماعی است، بلکه مهمترین بستر زیست انسان معاصر محسوب میشود؛ از روابط عاطفی و خانوادگی گرفته تا هویتیابی فردی، از کسبوکار و آموزش تا مصرف اخبار و حتی مناسک اجتماعی. بهتعبیر بوردیو، هرجا کنش انسانی وجود دارد، «میدان» وجود دارد و هر میدانی نیازمند قواعد است. فضای دیجیتال نه تنها یک میدان است، بلکه پرجمعیتترین، پرشتابترین و اثرگذارترین میدان عصر ماست.
برای افتتاح یک درمانگاه روانشناسی، دهها مجوز لازم است؛ اما یک صفحه اینستاگرام میتواند بدون هیچ صلاحیت علمی، سلامت روان هزاران نفر را تحت تأثیر قرار دهد. فروش کالای غیراستاندارد در بازار، جرم محسوب میشود؛ اما همان کالا در یک فروشگاه آنلاین بدون هیچ شناسه حقوقی فروخته میشود. یک فرد خطرناک فکری اجازه ندارد وارد یک مدرسه شود، اما میتواند از پشت یک اکانت بینام، در ذهن میلیونها نوجوان نفوذ کند. اینها نه مثالهای اغراقآمیز، بلکه واقعیات روزمره زیست دیجیتال ایرانیان است.
بنابراین، بحث بر سر محدودکردن مردم نیست؛ بر سر محدودکردن خطرهاست. هر جامعهای برای حفظ حقوق مردم مقرراتی وضع میکند. همانگونه که در حوزه دارو، بهداشت، امنیت غذایی، ساختمانسازی، حملونقل و آموزش، بیقانونی مساوی فاجعه است، در فضای دیجیتال نیز بیقانونی مساوی بحران اجتماعی است. امروز مهمترین حقوق مردم در همین فضای بیقاعده نقض میشود: حق دسترسی به اطلاعات صحیح، حق خرید کالای استاندارد، حق امنیت روانی، حق حفظ هویت و حریم خصوصی، و حتی حق سلامت کودکان. یک کانال ناشناس میتواند ظرف چند ساعت بازار ارز را ملتهب کند؛ یک شایعه میتواند اعتماد عمومی را فرو بریزد؛ یک جریان سازمانیافته میتواند نوجوانان را به سمت الگوهای پرخطر سوق دهد. اینها همه هزینههای فقدان «مرزبانی» است.
اما نکته مهم این است که نبود قانون به معنای آزادی نیست؛ به معنای انتقال قدرت از حاکمیت مسئول به کنشگران بیهویت است. هرجا قانون عقبنشینی کند، قدرت به دست کسانی میافتد که پاسخگو نیستند. یک فضای بیقانون، بهشتِ مافیاهای اقتصادی، جریانهای بهرهبردار، تولیدکنندگان اخبار جعلی و فروشندگان کالای غیرمجاز است. آنها هستند که بیشترین سود را از وضع موجود میبرند و طبیعی است که از هرگونه تلاش برای تنظیمگری، با زبان آزادی و مردمسالاری، ممانعت کنند. پرسش بنیادین اینجاست: چرا باید حقوق مردم را قربانی آزادی کسانی کنیم که هویتشان نامعلوم است و پیامدهای رفتارشان بر دوش جامعه میافتد؟
اگر واژهها را اصلاح کنیم، امکان بازگشت به عقلانیت فراهم میشود. «فیلترینگ» یک جنگ لفظی بیپایان است؛ اما «مرزبانی دیجیتال» ما را وادار میکند درباره حدود آزادی، مسئولیت اجتماعی پلتفرمها، الگوهای حکمرانی جهانی، حقوق کاربران، امنیت ملی و سلامت روان جامعه گفتگو کنیم. این همان نقطهای است که سیاستگذاری میتواند بهاندازهای که شایسته جامعه ایران است، از هیجان فاصله بگیرد و به سمت واقعبینی حرکت کند.
مسئله امروز این نیست که چه چیزی را ببندیم یا باز کنیم؛ بلکه این است که چگونه یک نظم عادلانه، مسئولانه و پاسخگو ایجاد کنیم. نظمی که نه صرفاً برای کنترل، بلکه برای حفاظت از مردم باشد. ایران مانند همه کشورهای جهان نیازمند حکمرانی در فضای دیجیتال است؛ نه کمتر، نه بیشتر. تجربههای جهانی نیز نشان میدهد که کشورهایی که زودتر به اهمیت تنظیمگری دیجیتال پی بردهاند، امروز در حوزه حکمرانی یک وحدت گفتمانی بین دانشگاه و سیاستگذار دارند. حتی در آزادترین نظامهای لیبرال نیز پلتفرمها بدون قانون رها نشدهاند؛ مسدودسازی سازمانهای تروریستی، کنترل محتوای خشونتبار، محدودیت سنی، مقررات بازار دیجیتال، اصول ضدانحصار و دهها نمونه دیگر نشان میدهد که هیچ کشوری فضای دیجیتال را «رها» نکرده است.
اکنون ما نیز باید از این نقطه آغاز کنیم: از تصحیح واژهها، از بازاندیشی مفاهیم، از عبور از جدلهای هیجانی و رسیدن به یک گفتگوی ملی مسئولانه. تنها در این صورت است که میتوانیم حکمرانی دیجیتال را از سطح شایعه و سیاسیکاری جدا کرده و به سطح اندیشه، دانش و منافع ملی ارتقا دهیم. مرزبانی دیجیتال نه دشمن آزادی است، نه ابزار سرکوب؛ بلکه تلاش برای ایجاد آن حد وسطی است که در آن هم آزادی مردم حفظ شود و هم حقوق آنان پایمال نگردد. چنین فهمی نه تنها ضروری، بلکه شرط بقای یک جامعه سالم در عصر دیجیتال است.
در پایان، از همه بزرگوارانی که لطف کردند و این یادداشت را مطالعه کردند صمیمانه سپاسگزارم. از شما خواهشمندم لطف خود را با تذکرات دقیق و نقدهای راهگشایتان ادامه دهید و با ارائه نکات عالمانه، مرا در تکمیل و ارتقای این یادداشت یاری کنید. روشن است که این متن بینیاز از اصلاح نیست؛ از اینرو استقبال میکنم از هر دیدگاهی که بتواند آن را پربارتر سازد. امیدوارم روزی فرا برسد که ایران عزیز فارغ از جنجالها و دو قطبی های بیثمر، در مسیر گفتگو، عقلانیت و منافع ملی گام بردارد.
محمد قاسم تولایی فرد | اندیشکده تبیین
