از اولین روزی که شروع کردم به برنامه نویسی یا حتی قبل از اون، توی دوران دانشگاه، هر وقت میشنیدم که که کسی سفارش میگیره و توی خونه برنامه نویسی می کنه، به نظرم خیلی عادم خفن و حرفه ای می اومد. یادمه روزای اولی که توی شرکت بودم، بچه ها از هم می پرسیدن که توی خونه هم پروژه میگیری؟ بیشتر بچه ها میگفتن نه بابا حوصله نداریم! یا اینکه ادم نمیرسه هم به شوهر و بچه برسه هم کد بزنه هم سر کار بیاد. خلاصه هیچ وقت از نزدیک با کسی که توی خونه پروژه بزنه آشنا نبودم.
یکی دو بار ربانی بهم گفت که تو چرا توی خونه پروژه نمیزنی؟ منم بهانه می اوردم . البته خداوکیلی بهانه نبود . یعنی واقعا کار داشتم. مثلا درسم بود. باشگاه بود.
یه مسئله دیگه که از همه اینا مهمتر بود و مانع میشد تا منم توی خونه کار کنم استرس بود. اینکه منظور مشتری رو نفهمم. نتونم پروژه رو برسونم . سخت باشه. اگه سر پول دعوامون شد چی؟ خلاصه همه اینا باعث میشد تا من همیشه با ترس به این قضیه نگاه کنم و بهش نزدیک نشم. وقتی هم که میدیدم جمیله دنبال اینه که پروژه بگیره و یا حتی انگار یکی دو بار هم کار کرده، همش به خودم میگفتم ای بابا! این دختره چقدر زرنگه ...
جدا از همه اینا کی رو میشناختم که بخواد بهم پروژه بده؟ من که توی دوستام کسی نبود که اینکاره باشه. بعدم اگه میخواستم جدی برم توی اینکار، باید میرفتم توی سایتا و کانالا سرک میکشیدم . تازه این سایتا یه حق عضویتی میخواستن و برای منی که مطمئن نبودم می تونم این کار رو بکنم ریسک بود !!!
در ضمن کار بازاری کردن خیلی با برنامه هایی که ما توی شرکت می زنیم متفاوته. همشون معمولا کار با اینترنت و کتابخونه volley میخواستن . توی یه زمان خیلی کم. یعنی یکی دو بار که با جمیله پرسیده بودیم که مثلا توی چه مدتی پروژه رو میخواین ، مثلا می گفتن توی دو هفته :)))))) این برای ما که زمان پروژه هامون حداقل 4 ماهه یعنی بیخیال شدن. ما هم که اصلا از این پروژه ها نزده بودیم. پروژه های شرکت معمولا گرفتن اطلاعات از یه دیتابیس لوکال و دقت بسیار بسیار زیاد روی یو آی و لی اوت . یعنی درسته که همه میگن اخه تو که 5 - 6 سال سابقه برای اندروید داری، باید بتونی همه مدل اپلیکیشنی بزنی ولی واقعا اون مدل کد رو بلد نبودم . یاد گرفتنش هم زمان میبرد. یعنی توی برنامه ام بود ولی هیچوقت اینقدر عاشق برنامه نویسی نبودم که بشینم توی خونه و یاد بگیرم . اینهمه انگیزه ام قوی نبود.
غیر از خفن شدن، پول این قضیه هم خیلی مهم بود. بعضیا خیلی رقمای خوبی پیشنهاد میدادن. مثلا سه چهار روز پیش که یه سر به پونیشا زده بودم میدیدم قیمتای پروژه های اندروید، 5 یا 6 تومنه ! خب اگه حساب کنی ما هم رقمای کمی برای پروژه هامون نمیگرفتیم ولی خب زمان زیاد باعث میشد که به چشم نیاد.
خلاصه اینکه خیلی حسرت اینو داشتم که ای کاش منم اعتماد به نفس داشتم و ادم میشناختم تا بتونم از بیرون پروژه بگیرم. یعنی اصلا برنامه ام همین بود. میگفتم از زمان کنکور تا وقتی نتیجه ها بیاد از پونیشا و چند تا سایت دیگه پروژه میگیرم ولی از حرف تا عمل خیلی راهه! تا اینکه یه روز جمیله گفت اگه یه پروژه باشه تو هم میای؟ اون روز خیلی دپرس بودم و توی خونه هم دعوام شده بود. اولش گفتم چیه و جدی میگی و این حرفا و اون گفت که عاره یکی از دوستاش یه شرکت داره و از این پروژه ها خیلی میگیره و وضعشون هم خیلی خوبه . قبلا از این دوستش برام گفته بود و به عنوان یه اندرویدکار بسیار موفق بهش نگاه میکردیم. انگار اولش جمیله و همون دوستش میرفتن توی یه شرکتی برای کارآموزی و اونجا دختره با صاحب شرکت ازدواج میکنه و بقیه برنامه نویسا رو رد میکنن و میشن خودشون دو تا . ولی حالا که پروژه ها زیاد شده چند نفر رو هم آوردن پیش خودشون.
حالا جمیله از همین دختره پروژه گرفته بود . وقتی به من گفت تو هم بیا اولش فکر کردم دلش برام سوخته. چون اون روز داغون بودم. یا مثلا اینکه ولش کنم چون حتما سر کار با هم دعوامون میشه. یا سر پول. یا اصلا من که درس دارم.بخاطر همین گفتم نمیام. ولی جمیله اصرار کرد. چون اونم استرس داشت و میترسید تنهایی کار کنه . هم اینکه اونم تجربه اول اندرویدش بود هم اینکه جلوی این دوستش نمیخواست کم بیاره. گفت یه ماه درست رو ول کن . فقط یه ماهه. پولش کمه ولی برامون تجربه میشه. یاد میگیریم کار با volley رو و از این حرفا. خودمم که خیلی دلم حس خفن بودن و کار جدید کردن میخواست قبول کردم.
این چند وقت هم نمینوشتم بخاطر همین بود. میتونم بگم تجربه خوبی بود. بدی های خودش رو هم داشت . دوباره می نویسم راجع بهش