android_diaries
android_diaries
خواندن ۶ دقیقه·۶ سال پیش

اصلا چرا میخواستم از شرکت برم؟

شرکت ما انصافا جای خوبیه. یعنی بد نیست. یه موسسه فرهنگیه که محتوایی رو تولید میکنن و اون رو توی قالبهای مختلف میفروشن و فروششون هم سازمانیه. مثلا به آموزش و پرورش یا سازمان بهداشت یا سازمان حج و از این قبیل. یعنی مثلا بعد از چند ماه یهویی یه درآمد قلفتی گیرشون میاد. کلا مشی اقتصادیشون اینه و به درآمدهای ریز و مویرگی عادت ندارن.

محصولاتشون هم تا وقتی اندروید نیومده بود. نرم افزارهای دسکتاپ بود که با سی شارپ میزدن و با فلش خوشگلش میکردن و توی دی وی دی میریختن و میفروختن . اونجوری هم که من شنیدم فروششون خیلی عالی بوده ولی الان بیشتر روی قلم قرآنی کار میکنن البته فقط قرآن نیست. کتابای دیگه هم هست که دیگه باز اونجوری که من شنیدم فروششون داغونه و دیگه اینکه این رفتار فروش سازمانیشون رو کنار نذاشتن. یعنی الان هم اگه اپ اندروید میزنن - که تا الان که هیچ درآمدی براشون نداشته و تازه به فکر افتادن یه چیزی از این اندروید دربیارن- نمیان تبلیغ عدد یا انواع دیگه ی تبلیغ بذارن. میان دقیقا همون دیتایی که برای قلم تولید کردن رو میذارن توی اپ اندروید و میبرن به چند تا معلم نشون میدن ، اگه خوششون اومد میبرن آموزش و پرورش میفروشن. یا مثلا میگن ما یه اپ برای اموزشا و ... برای حج و اعمالش میزنیم ، میبریم سازمان حج نشون میدیم . اگه خوششون اومد میگیم شما هزینه اینو به ما بده. بعد اونا هم به حاجی ها توی جلسه های اموزشیشون میگن حتما این اپلیکیشن رو نصب کنین . خوبه و از این طریق با هم در ارتباط باشیم و از این حرفا.

اگه بخوام از خوبی های شرکت بگم، میگم واقعا محیط آرومیه. حتی برای محصولات درآمدزا و اونایی که ددلاین داره هم هیچ وقت استرس و فشار به نیروهای پژوهش یا برنامه نویسا یا گرافیستا وارد نمیکنن. من که ندیدم تا حالا. چه برسه به اندروید که یه بخش تقریبا جانبی حساب میشه.یعنی حتی اگه یه کاری هم دیر بشه فوقش میان یه اخم میکنن و میرن. اینطور نیست که رفتار خیلی بدی نشون بدن. مثلا من خودم اون اوایل که رفته بودم شرکت چون همزمان ارشد هم میخوندم خیلی ساعت کاریم کم بود و یه اپلیکیشن نسبتا جدی هم دستم بود. یعنی چون تازه کار بودم بیشتر قسمتا و کارا برام جدید بود و مشغول یادگیری بودم. ولی شاید حداکثر دیگه حدود چهار ماه زمان لازم داشت. من اون کارو 9 ماه طول دادم! و اتفاقی که افتاد این بود که دیگه اخراش که هی کارا کش میومد، ربانی یه خرده با حالت قهر اومد گفت این نزدیکه یه ساله دست شماس. بعدشم تازه خودش اومد آشتی و سر حرف و شوخی رو باز کرد.

خوبی دومش اینه درسته پولش کمه ولی مرتبه واقعا. یعنی واقعا تا حالا نشده حقوق یه ماه رو ندن یا حتی دیر بدن. همیشه روز سوم و چهارم هر ماه حقوق واریز میشه.

دیگه اینکه سر بیمه کردن هم هیچ اذیتی نمیکنن حتی خیلیم راه میان. مثلا چند تا از خانومای برنامه نویس که بخاطر زایمان نبودن یه چند وقت. بعد از مرخصی گفتن که ما دیگه نمیخوایم بیایم. بچه کوچیک داریم و از این حرفا. موسسه هم قبول کرده بود که براشون اخراج بزنه تا بیمه بیکاری بگیرن. یا یه سری گفتن ما میریم از اینجا ولی شما برای ما بیمه بزنین . خودمون پولشو میدیم. و اونا هم قبول کرده بود.

یه خوبی خیلی بولدش اینه که ساعت کاریش شناوره. یعنی هر وقت بخوای میتونی بیای فقط باید ساعت کاریت رو پر کنی. توی سایت کافه بازار خونده بودم که اونا هم همینطورن :) البته من که خودم این روند رو دوست ندارم. یعنی نه که هر روز 7:30 شرکت باشم ولی مثلا نمیتونم همیشه ساعت 11 برم. بعد از یه مدت دلم میخواد که منظم باشم و صبح زود برم.

توی محیطش هم درسته یه کم شوخیای مردونه اشون زیاده ولی به خانوما خیلی احترام میذارن. همیشه اونا رو جدا حساب میکنن.منظورم اینه که اگه بقیه مردا خودشون باید حواسشون به کارا و مزایا و ... باشه برای ما اینطوری نیست. یعنی رسما که دو سه نفر کاملا هوامونو دارن.

در نهایت هم این طور که تجربه من بهم میگه اگه یه نفر بتونه دو یا سه سال اونجا کار کنه دیگه نیروی ثابت اونجا میشه. یعنی اونا کلا اولویتشون اینه که کارمندای خودشون که با روند کار آشنا هستن رو به نیروی تازه ترجیح میدن. یعنی حتی اگه بری یه مدت کاراتو بکنی بعد بگی میخوام دوباره بیام راحت قبول میکنن البته با همون شرایط قبلی.




در مورد بدی هاش میتونم بگم در مورد خودم ، بعد از یه مدت روزمرگی خیلی به آدم فشار میاره. یعنی اگه به چیزایی که بالا گفتم نگاه کنی از یه جنبه دیگه میبینی که بده.

کلا اونجا چالشی نداره. مخصوصا الان که نیروها کمن. تقریبا همه کسایی که سرشون به تنشون می ارزه یه جای دیگه کار میکنن. اصلا خود آقای مجد. دیگه صاب بچه :) ساعت 5 میاد . وقتی که همه رفتن. قبل از اینکه من بگم میخوام برم میرفت توی اتاقش و کاری به کسی نداشت و عملا هر کی هر کار دلش میخواست میکرد. ولی وقتی من گفتم شما هیچ پیگیری ای ندارین میاد به زور هی با پیغام و پسغام میخواد ببینه چی چی شد؟ یا ربانی هم بالاخره رفت یه شرکت خیلی بهتر. و اونجا مدیر شد .... خوش بحالش!

اصلا کلا شرکت ما یه سطح ثابتی توی کاراش داره. همه کارا. وقتی به اون سطح برسی دیگه بالاتر نمیتونی بری. قفل میشی به اونجا. یعنی وقتی کارآموز میای اینجا یا اصلا کارآموز هم نه. نیروی جدیدی. از دقتشون، از وحدت رویه اشون کیف میکنی و حساب کار دستت میاد و به خودت میگی باید حواسمو جمع کنم ولی وقتی به سری قواعدشون عادت کنی میبینی که واقعا هیچ پتانسیلی برای بالا بردن سطح وجود نداره. یعنی اصلا مقاومت میشه در برابرش.

مثلا در مورد همین برنامه های اندروید. توی کل این 6 سالی که من توی شرکت کار کردم. تمااااام برنامه ها یه تیپ و استایل خاصی داشتن. شما یه دیتابیس لوکال داری. یه لی اوت هم با وسواس بسیار زیاد طراحی میشه و اون رو هم بهت میدن و تمام. دیگه همه چی لاک شده و اجازه هیچ تغییری تا اخر مدت زمان تحویل پروژه وجود نداره. یعنی اگه یه خلاقیتی بیاد به ذهنت . بگی این ویژگی رو هم اضافه کنیم ؟ نه. نمیشه . همه چی باید عین صورت جلسه باشه. حتی شما نباید یه پیکسل لی اوت رو متفاوت از اون عکسی که بهت دادن طراحی کنی. حتی اگه همه موافق باشن که اون لی اوت زشته . از مد افتاده است. یا هر چی

کسی هم که این لی اوت ها رو طراحی میکنه خود آقای مجده. یعنی درسته گرافیست داریم ولی اونا در حد فتوشاپ کارن. باید مو به مو حرفای اقای مجد رو پیاده کنن. و جالب اینجاس که اقای مجد هیچ دانشی از دیزاین، رنگ شناسی، یو ایکس و ... نداره. اصلا یو ایکس رو که مطمئنم نمیدونه چیه. در واقع مدتهاس که از این محیط برنامه نویسی و دانش مربوط به اون دور بوده ولی هنوز نبض همه چی دست اونه و هیچ کس هیچ مقاومتی در برابرش نداره. یعنی اصلا کسی حوصله نداره.

درسته قبل از طراحی نرم افزار گفته میشه جلسه بذاریم و شما میتونی ایده هایی که داری رو بگی و نمونه های مشابه رو بیاری و بگی میتونیم ما اولین باشیم مثلا توی فلان کار. ولی در نهایت ساده ترین ها انتخاب میشن. هنوزم که فکر میکنم میبینم شاید به خاطر منه. شاید چون فکر میکنن من برنامه نویس معمولی هستم و نمیتونم این کار رو سر زمان تحویل بدم بیخیالش میشن. با اینکه چند بار تلویحی از ربانی پرسیدم و اون گفته نه ولی باز هم این حس خیلی منفی توی من هست.

میدونم که تعبیر تلخیه ولی واقعا اونجا حیاط خلوته. یه محل برای دورهمی یه عده که یه دوره پیشرو بودن ولی الان مدتهاس که توقف کردن و هیچ انگیزه ای برای پیشرفت ندارن.

درنهایت هم میدونم راه حل برای من رفتن از شرکت نیست. راه حلی هم که برای تغییر اوضاعم گذاشتم و توی پست بعدی راجع بهش مینویسم هم خوب نیست ولی اینجا موندن و تن دادن به شرایط شرکت فقط منو پایین میکشه.

تجربه محل کار
اینجا راجع به همه چیز مینویسم کلا... البته موقت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید