انیس‌ ناصری
انیس‌ ناصری
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

رمق

رمق، سه حرف لازم برای ادامۀ زندگی، برای ادامۀ لحظاتی که آنقدر کشدار شده‌اند که «حوصله‌» آن‌ها را به «غم» حواله‌ داده است. رمق برای تمام چشم‌هایی که خیره شده‌اند یا از بی‌حوصلگی نور را از خودشان دریغ کرده‌اند. غم را همیشه جدی گرفته‌ایم اما رمق را نه. غم را ستوده‌ایم یا زیر پا له کرده‌ایم؛ برایش شعر سروده‌ایم؛ ساعت‌ها برایش وقت گذاشته‌ایم؛ آن را علت یا معلول بسیاری از حالات خودمان دانسته‌ایم؛ اما رمق را همیشه نادیده گرفته‌ایم. من برای دیدن باقی چیزهایی که نمی‌خواهم ببینم یا صداهایی که نمی‌خواهم بشنوم نیاز به رمق دارم. کلمه‌ها همیشه تاب من را در مواجهه با این دنیا بیشتر کرده‌اند مثل نفس‌های عمیقی که برای دقایقی تمام بدنت را با هوایی که به داخل می‌کشی، تازه می‌کنند.

لحظاتی در زندگی پیش می‌آید که خودت را می‌بازی. «حوصله» تو را به «غم» حواله می‌دهد. کارهای قدیمی تو را سرحال نمی‌آورد. از همه بدتر اینکه رمقی برای ادامه‌دادن برایت نمی‌ماند. نمی‌خواهم بگویم اشتباه می‌کنی و هنوز راه‌هایی هست؛ نه در آن لحظه حتماً همینطور است که فکر می‌کنی؛ اما همه چیز، همیشه اینطور باقی نمی‌ماند. لحظه‌های دیگری پیش رو خواهی داشت؛ لحظه‌هایی که «رمق» برایت رقم خواهد زد.

راوی واژه‌ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید