قانون هیک Hick’s Law
زمان لازم برای تصمیم گیری کاربر با تعداد و پیچیدگی انتخاب موجود افزایش می یابد. بنابراین اساساً هرچه انتخاب شما بیشتر باشد، یا هرچه انتخاب سخت تر باشد، مدت زمان بیشتری برای تصمیم گیری کاربر لازم است. به همین دلیل است که ما به عنوان طراح باید اطلاعات را تلفیق کرده و آنها را به گونه ای ارائه دهیم که کاربر را تحت فشار قرار ندهد - از این گذشته، یک ارتباط خوب، همیشه برای شفافیت تلاش می کند.
حالا، چگونه قانون هیک را در طراحی خود اعمال می کنید؟
-شکستن فرآیندهای طولانی یا پیچیده به صفحه هایی با گزینه های کمتر (به عنوان مثال فرآیند پرداخت> جزییات سبد خرید> جزئیات تحویل > اطلاعات پرداخت)
-استفاده از صفحات ورود پیش رونده، برای به حداقل رساندن بار شناختی برای کاربران جدید.
-دسته بندی گزینه ها در قالب یک سیستم ناوبری (منوی کشویی، فیلترها و غیره)
-کاهش تعداد انتخاب در یک سایت تجارت الکترونیکی با نشان دادن "آخرین نسخه" یا "خریدهای محبوب" به جای لیست کردن تک تک محصولات
قانون میلر Miller’s Law
بیان می کند که یک فرد عادی فقط می تواند مقدار محدودی از اطلاعات (5-9) را در یک بازه زمانی نگه دارد. این نظریه، منجر به سو تعبیرهای زیادی شده است، مانند محدود کردن تعداد آیتم ها در یک منوی رابط کاربری، به هفت مورد.
تکه تکه کردن/ گروه بندی Chunking
گروه بندی اطلاعات مربوط به واحدهای کوچکتر را توصیف می کند تا پردازش و درک آن را آسان تر کند.
ساده ترین مثال تکه تکه را می توان با نحوه قالب بندی شماره تلفن ها پیدا کرد. بدون تکه تکه کردن، شماره تلفن یک رشته طولانی از ارقام خواهد بود که این امر پردازش و به خاطر سپردن آن را افزایش می دهد.
این شبیه اصول گشتالت است که جزیی از قانون ادراک بصری است. به همین دلیل، وب سایت ها از محتوای قالب بندی شده خوبی برای اطمینان از زمان اسکن یا جستجوی کوتاهتر برای کاربران استفاده می کنند تا رابط بصری شهودی تر و یک تجربه کاربری بهتر ایجاد کنند.
حالا، چگونه قانون میلر را در طراحی خود اعمال می کنید؟
یک روش مفید برای استفاده از chunking در طراحی، دسته بندی اطلاعات در گروه بندی های منطقی است. این روش اجازه می دهد تا کاربر به راحتی اطلاعات نمایش داده شده را پردازش و درک کند و به ویژه هنگامی مفید است که شما یک پلت فرم با تعداد زیادی آیتم (Youtube ، Netflix ، Amazon ، ASOS و غیره) داشته باشید. با دسته بندی و گروه بندی اطلاعات با هم، به کاربر این امکان را می دهید تا به راحتی آنچه را که می خواهد پیدا کند.
قانون جیکوب Jakob’s Law
می گوید کاربران بیشتر وقت خود را در سایت های دیگر می گذرانند، از این رو ترجیح می دهند سایت شما همانند سایر سایت هایی که از قبل می شناسند کار کند. در سال 2000، این مورد توسط کارشناس کاربرد Jakob Nielsen مطرح شد. وی توضیح داد که کاربران تمایل دارند انتظاراتشان از الگوهای طراحی(design patterns) را براساس تجربه قبلی خود از وب سایت های دیگر توسعه دهند. این اصل برای جلوگیری از سردرگمی کاربر، طراحان را تشویق می کند که از الگوی معمول طراحی پیروی کنند.
مدل های ذهنی
اگر همه وب سایت ها از الگوی طراحی یکسانی پیروی کنند، آیا همه آنها یکسان به نظر نمی رسند؟
پاسخ مثبت و احتمالاً تا حدی درست است. اما یک چیز فوق العاده ارزشمند برای آشنایی کاربران وجود دارد که ما را به سمت مفهوم اساسی دیگری در روانشناسی سوق می دهد که برای طراحان ارزشمند است: مدل های ذهنی.
مدل ذهنی همان چیزی است که فکر می کنیم درباره یک سیستم می دانیم. به عنوان مثال، در اتومبیل، پدال گاز همیشه در سمت راست است درحالی که پدال ترمز در سمت چپ است. این صرف نظر از برند، اندازه، رنگ یا نوع اتومبیل یکسان است(حداقل در انگلستان) و به ما امکان می دهد بدون نیاز به یادگیری مجدد همه چیز از ابتدا، بین اتومبیل ها سوییچ کنیم!
به عبارت دیگر، ما در تعامل با چیزهای جدید، از دانش قبلی خود استفاده می کنیم.
وظیفه کاهش فاصله بین مدلهای ذهنی ما و کاربران یکی از بزرگترین چالشهای ماست و برای دستیابی به این هدف از روشهای مختلفی استفاده می کنیم: مصاحبه با کاربر، پرسونا، نقشه سفر، نقشه همدلی و غیره. هدف همه اینها نه تنها دستیابی به بینش عمیق تری نسبت به اهداف و اهداف کاربران ماست، بلکه یافتن مدلهای ذهنی موجود آنها و نحوه استفاده از آن برای محصول یا تجربه جدیدی است که ما در حال طراحی آن هستیم.
به عنوان مثال اسنپ چت را در نظر بگیرید، که در اوایل سال 2018 یک بازطراحی عمده انجام داد. طرح دوباره طراحی شده کاربران را گیج کرد زیرا آنها در دستیابی به ویژگی هایی که قبلاً به طور روزانه استفاده می کردند مشکل پیدا کردند. این امر باعث عدم تایید و ناراحتی کاربران فعلی آن شده و در نهایت منجر به مهاجرت گسترده کاربران به سمت رقیب خود، اینستاگرام شد. این نتیجه عدم توجه به مدل ذهنی کاربران آنها هنگام طراحی مجدد برنامه آنها است.
اما لزوماً طراحی مجدد عمده باعث واکنش شدید نمی شود - فقط از Google سوال کنید. گوگل سابقه ای دارد که به کاربران اجازه می دهد تا از میان نسخه های جدید طراحی شده محصولاتی مانند Google Calendar ، YouTube و Gmail انتخاب کنند. هنگامی که آنها نسخه جدید یوتیوب را در سال 2017 -که سالها طراحی اش را حفظ کرده بود- راه اندازی کردند، به کاربران دسکتاپ اجازه دادند بدون نیاز به تعهد، به راحتی در رابط کاربری از Material Design جدید استفاده کنند. کاربران می توانستند از طرح جدید پیش نمایش داشته باشند، کمی آشنا شوند، بازخورد ارسال کنند و حتی اگر ترجیح می دهند به نسخه قدیمی بازگردند. در نتیجه، صرفاً با اجازه دادن به کاربران برای سوییچ کردن در هنگام آمادگی، از ناهماهنگی مدل ذهنی جلوگیری شد.
منبعی که ازش ترجمه شده است:
https://uxplanet.org/using-ux-law-in-design-500fe0c783f2