اسکیزوفرنیا یک اختلال عصبی-رشدیه که با علائم مختلف رفتاری، شناختی و عاطفی همراهه. معمولا نشانههاش تو اواخر نوجوانی و جوانی ظاهر میشن، البته توی افراد میانسال هم ممکنه بروز پیدا کنه.
با وجود اینکه اسکیزوفرنیا رو اکثرا با سایکوز (توهم، دیلوژن) میشناسن، سختترین بخش بیماری مدیریت کردن علامتهای منفی و شناختیه که به طور مستقیم روی کیفیت زندگی آدمها اثر میذاره.
مثبت اینجا به معنی خوب نیست. به معنی ویژگیهاییه که در افراد غیر مبتلا وجود نداره و طی بیماری به فرد اضافه میشه. سایکوز مجموعهای از علائمه که به «جدا شدن از واقعیت» اشاره میکنه. دو تا علامت شناخته شده تر سایکوز، توهمها و دیلوژنها هستن.
توهم یعنی دیدن یا شنیدن چیزهایی که واقعی نیستن.
مثلا شنیدن صدای کسی توی سرمون که با ما، یا در مورد ما حرف میزنه. در مورد کارهامون نظر میده، بهمون توهین میکنه. این نوع توهم های شنیداری رایج ترین نوع توهم ها در اسکیزوفرنیا هستن. اکثر توهم های شنیداری، «مهربون» نیستن.
به جز این، انواع خطاهای ادراکی هم توی اسکیزوفرنیا رایج هستن. مثلا فرد ممکنه حس کنه صورت آدمها واقعی نیست و مثل ماسک روی صورتشون نشسته. یا از گوشهی چشم آدمهای سایهای ببینه.
توهم های بینایی هم ممکنه توی اسکیزوفرنیا وجود داشته باشن. غالبا محتوای خیلی ترسناکی دارن. محتوایی که فرد مصرف میکنه ( بازی ویدیویی، فیلم، کتاب) میتونه روی محتوای توهمهاش اثر مستقیم بذاره. اما خود فیلم ترسناک دیدن نمیتونه عامل ابتلا به اسکیزوفرنیا باشه.
توهم های بویایی یا لمسی هم رایجن. ممکنه فرد حس کنه چیزی (مثل حشره) روی پوستش یا زیر پوستش راه میره.
دیلوژنها اعتقاد های نادرست و عجیبی هستن که فرد خیلی سفت و محکم باورشون داره و نظرش با بحث کردن عوض نمیشه.
فرد ممکنه باور داشته باشه که آدمها دنبالشن و میخوان بهش آسیب برسونن، ممکنه فکر کنه که نزدیکانش قصد آسیب رسوندن بهش رو دارن و علیهش توطئه میکنن، ممکنه فکر کنه بچهش واقعا بچهی خودش نیست، یا مواردی از این قبیل.
دیلوژن ها توی درمان هم خیلی بدقلق هستن و خوب به داروهای موجود جواب نمیدن. بهترین روش مقابله باهاشون رواندرمانی شناختی رفتاریه.
گفتار و رفتار آشفته هم ممکنه کنار این علایم وجود داشته باشن. از این شاخه به اون شاخه پریدن در حدی که دنبال کردن سیر منطقی افکار ممکن نیست.
نکتهی خیلی مهم درمورد سایکوز اینه که اولا منحصر به اسکیزوفرنیا نیست، در ثانی هر سایکوزی اسکیزوفرنیا نیست.
سایکوز میتونه در اثر مصرف مواد مخدر هم رخ بده، یا با اختلالهای خلقی مثل دپرشن و مانیا همراه باشه که در هر مورد شکل متفاوتی به خودش میگیره. مثلا پرخاشگری با سایکوز در اسکیزوفرنیا رایج نیست، اما در سایکوز ناشی از مصرف شیشه چرا.
به طور کلی تغییرات خلقی خیلی بیشتر با خشونت مرتبطن تا توهم و هذیان. در مورد همهی اینها در بخشهای بعدی به تفصیل صحبت خواهیم کرد.
اینها چیزهاییان که در فرد سالم باید باشن ولی در اسکیزوفرنیا کم شده یا نیست. شایعترین علایم منفی در منابع این مواردی هستن که اینجا لیست شدن. درمورد هر کدوم و نحوه مدیریت کردنش بعدا حرف میزنیم.
کاهش ابراز هیجان: صورت، صدا و زبان بدن هیجان کمی نشون میده.
آلوژیا یا فقر گفتار: جوابها کوتاه و کمحجم میشن.
آنهِدونیا : کاهش توانایی لذت بردن از فعالیتهایی که قبلاً لذتبخش بودن.
اجتماع گریزی: کاهش علاقه به تعامل و رابطهٔ اجتماعی.
بیارادگی: کاهش انگیزه برای شروع و ادامهٔ کارهای هدفدار (از کارهای روزمره تا کار و تحصیل)
نشانههای شناختی هم خیلی مهمن چون عملکرد روزمره رو تحت تاثیر قرار میدن. بعضی از داروهای آنتیسایکوتیک قدیمیتر، این علائم رو تشدید میکنن یا خودشون باعثش میشن.
مشکلات توجه و هشیاری پایدار: فرد نمیتونه مدت طولانی تمرکزش رو نگه داره.
مشکلات حافظهٔ کاری: فرد نمیتونه اطلاعات رو به مدت کوتاه توی ذهنش نگه داره و ازشون برای حل مساله استفاده کنه.
مشکل در سرعت پردازش: به طور کلی فرد ممکنه توی انجام عملیات های ذهنی با کندی عمل کنه.
مشکل کارکردهای اجرایی:کارکردهای اجرایی به برنامهریزی، سازماندهی، انعطافپذیری شناختی و حل مسئله اشاره دارن.
یادگیری و حافظه کلامی: یاد گرفتن و به خاطر آوردن اطلاعات لفظی.
یادگیری و حافظه دیداری-فضایی: کار با محرکهای غیرکلامی.
اگر کسی مبتلا به اسکیزوفرنیا باشه، لزوما همیشه در حال تجربهی سایکوز نیست و داروهای آنتیسایکوتیک تا حد خوبی دوره های سایکوز رو کنترل میکنن.
مصرف کردن همیشگی دارو خیلی مهمه، چون سایکوز باعث افزایش التهاب توی مغز میشه و اگه بدون درمان ادامه پیدا کنه، باعت آسیبهای ساختاری جدی به مغز میشه.
در اسکیزوفرنیا درجات مختلفی از آگاهی نسبت به اختلال وجود داره. بهش میگن بینش، و بین افراد مختلف متفاوته. سطح بینش یک فرد هم میتونه نوسان زیادی داشته باشه. حتی در ساعات مختلف روز.
ممکنه فرد در ساعتهایی از روز آگاه باشه که چیزی که تجربه میکنه واقعی نیست، و در بعضی ساعتها نه.
بعضی از افراد مبتلا نمیتونن تشخیصشون رو بپذیرن، یا اصلا حس نمیکنن که بیمار هستن. به این به اصطلاح میگن «آنوسوگنوزیا» و تا ۷۰ درصد از افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا هم تجربهش میکنن.
منطقی هم که بهش نگاه کنیم، تمام راههایی که ما برای ادراک واقعیت داریم، از مسیر حواس پنجگانهمون میگذرن. سایکوز تمام ابعاد تجربهی واقعیت رو تحت تاثیر قرار میده. اگر کسی به ما بگه که چیزی که با چشمهامون میبینیم یا با گوشهامون میشنویم واقعیت نداره، باورش نمیکنیم.مغز ما برای این ساخته نشده که هر لحظه اطلاعاتی که از طریق حواسش به دست میاره رو زیر سوال ببره.
توی دورههای سایکوز وقتی بینش وجود نداره، شبیه وقتی میمونه که بعد از مدتها ضعیف بودن چشمت، عینک گرفتی: حس میکنی همه چیز رو خیلی واضحتر میبینی. چیزهایی میبینی که بقیه نمیبینن. دنیا رنگ و شکل دیگهای داره. حس میکنی میتونی افکار آدمها رو بخونی، به حقیقتهایی دسترسی داری که بقیه ندارن.
Orsolini, L., Pompili, S., & Volpe, U. (2022). Schizophrenia: A Narrative Review of Etiopathogenetic, Diagnostic and Treatment Aspects. Journal of Clinical Medicine, 11(17), 5040. https://doi.org/10.3390/jcm11175040
https://www.health.harvard.edu/mind-and-mood/schizophrenia-a-to-z