خوب گوش کن!
چه میشنوی؟! من صدای سکوت، صدای هرم گرمایی که میان شاخ و برگ درختان میلغزند، صدای پچپچ برگها را میشنوم...
روی تخته سنگی کنار جادهی خاکی مینشینم. گرمای مردادماه پوست صورتم را میسوزاند. شرجی هوا را حس میکنم اما چه حس خوبیست. همین که از گرمای واقعی تابستان عرق میریزم و گرمم میشود نه از گرمای ذوب کنندهی وسط شهر!!!
اینجا روحم آرام میگیرد.
جایی میان همهمهی درختان جنگلی.