خشم دردی نیست که بخواهیم تحملش کنیم، زخمی نیست که درمانش کنیم، بغضی نیست که بخواهیم فرو بخوریمش، بلکه احساسیست همانند هر احساس دیگر، که پیامی برایمان دارد، احساسی که نیاز به توجه، شنیده شدن و پذیرفته شدن دارد.
خشم از سِر درون برایمان بگوید، از نیازی برآورده نشده، از قضاوتی عجولانه و از سرزنشی میگوید که نثار خود و دیگری میکنیم.
همچون شاگردی که گوش به درس استاد میدهد، پیام خشم را میبایست شنید و نسبت به هشدارش جدی بود، آنوقت است که میتوان حضورش را همچون نجات دهندهای نیرومند در جریان پرتلاطم زندگی حس کرد.
آنوقت است که می تواند راهنمایی باشد در جهت رشدمان نه سد راهمان.
پ.ن: ویلیام گلاسر در کتاب تئوری انتخاب این 5 نیاز را به عنوان نیازهای بنیادین معرفی میکند و در مورد اهمیت و جایگاه آنها در زندگی هر فرد توضیح میدهد.
۱.نیاز به بقا و زنده ماندن۲.عشق و احساس تعلق۳.قدرت و پیشرفت، ۴.آزادی۵.تفریح.
مارشال روزنبرگ روانشناس مطرح امریکایی در کتاب ارتباط بدون خشونت، ریشهی هر خشمی را نه رفتار دیگران بلکه نیازی میداند که تحقق نیافته است.
او توضیح میدهد که رفتار دیگران ممکن است محرکی برای احساس ما باشد، اما دلیل آن نیست.
با این توضیح او از ما میخواهد که بجای تلاش برای فرو خوردن، فرونشاندن و فراموش کردن خشممان، بر نیازهای تحقق نیافتهمان تمرکز کنیم و خشم را واکنشی طبیعی و همانند زنگ خطری برای