علیرضا جوکار
علیرضا جوکار
خواندن ۵ دقیقه·۵ ماه پیش

لعنت به پلنB

شخصی جهنم را اینطور برایم تعریف کرد: شخصی که خودت ساختی، شخصی که میتوانستی باشی رو ملاقات خواهد کرد
مارک فیشر

توی این چند پاراگراف ، صحبتم در مورد دوران طلایی زندگی من و امثال منی هست که هنوز نمی دونیم باید چکار کنیم تو زندگیمون و هنوز که هنوزه تکلیفمون با خودمون مشخص نیست.متاسفم که نامیدتون میکنم اما توی چند خط آینده خبری از راه حل نیست . صرفا حرفایی هست که نمیتونم به کسی بگم و شاید این مشکلات از دید من برای شما معنی داشته باشه.

چند ماه پیش بود که تصمیم گرفتم که برای ارشد مکانیک بخونم و امتحان بدم. بعد از کلی تحقیق راجب اینکه چی بخونم تو این مدت تصمیم گرفتم از آبان ماه شروع کنم. شروع هم کردم. از روزی 2 ساعت شروع شد تا آخراش که روزی 5 ساعت هم می شد . از آبان تا اسفند 2 تا کتاب 800 صفحه ای ، یکی ریاضی یک و یکی سیالات رو تمام و کمال خوندم و تموم کردم. بعضا یکسری از تست هارو تا 4 بار هم زدم. تو ذهن خودم همیشه هدفم روی قبولی دانشگاه شیراز بود نه صرفا چون تو شیراز زندگی می کنم بلکه همیشه از بچگی وقتی از کنار دانشکده ساختمان مهندسی شماره 2 واقع در خیابان ملاصدرا رد می شدم و دانشجوها رو می دیدم، میگفتم چرا من نه ؟ از طرفی نتونستم کارشناسی رو اونجا بخونم بنابراین فرصت دوباره ای پیش اومده بود تا به مراد قلبیم برسم.

2 اسفند 1402 امتحان دادم . امتحان سخت تر از پارسال و پر از سوال های تحلیلی و سطح بالا داشت ، راستش جا خورده بودم اما نمی تونستم نا امید بشم. براش چندین ماه تلاش کرده بودم پس باید ادامه می دادم . ادامه هم دادم !! کنکور رو که تموم کردم با یه حساب سرانگشتی مطمعن شدم رتبم جوری میشه که راحت بتونم شیراز رو بیارم !! حتی تهران ! چند تا از دوستانم هم که تو این راه من رو همراهی می کردن و از نحوه درس خوندن من آگاه بودن ای موضوع رو تصدیق کردن که اون چیزی که میخوام رو میارم.

هفته پیش یعنی خرداد 1403 بود که نتیجه ها رو زدن . رتبه 3900 . گند زده بودم . دستام خشک شده بودن . نمیتونستم پلک بزنم . چه اتفاقی افتاده ؟ نکنه دارم خواب میبینم ؟ نکنه اشتباه وارد شدم !؟ دوباره ورود کردم و دیدم نه . اشتباه نیست. یکی از دوستام با خوشحالی بهم زنگ زد گفت علی شدم 1200 ایشالا دانشگاه شیراز هم کلاسیم دیگه !!!! گفتم نه فک نمیکنم. گفت : البته اره شما تهرانو میاری دیگه راحت . خندیدم و گفتم شدم 3900 فک نکنم حتی دانشگاه آزاد هم قبول بشم . باور نمی کرد تا کارنامم رو فرستادم . تا دید گفت : من واقعا معذرت میخوام . ناراحت نباش علی ! خیره و صلاحت بوده شاید .

خیر و صلاحت بوده شاید

این جمله برام خیلی آشنا اومد . یادم افتاد همیشه تو هر لحظه از زندگیم که قرار بوده امتحان بزرگی بدم و موفق نشدم این جمله رو شنیده بودم.

برای امتحان ورودی راهنمایی تیزهوشان و نمونه دولتی که علارغم کلاس های زیاد و کتاب های تست مختلف ، قبول نشدم . امتحان ورودی دبیرستان که باز هم موفق نشدم . کنکور کارشناسی که باز هم با کلی کلاس و این چیزا باز هم موفق نشدم که دانشگاه خوبی قبول شم .

خیلی با خودم فکر کردم . نکنه طلسم شدم . نکنه این حداکثر توان مغز منه ! نکنه خنگم ؟ آخه چرا بقیه که نصف منم تلاش نکردن موفق شدن و من نه ؟! مگه من چکار باید می کردم و نکردم ؟ تو اوج فکر یکهو کلمه پلنB روشن شد تو ذهنم .

پلنB ، همه میگن واسه هر چیزی پلنB داشته باش . به زندگیم نگاه کردم و دیدم من حتی تو کوچکترین تصمیمات زندگیم هم پلنB داشتم. دقیقا !!! تو اوج امتحانای ورودی دبستان و دبیرستان ، وقتی که تست می زدم با خودم میگفتم علی اگه قبول نشدی چی ؟! جوابم این بود: خب عب نداره میرم راهنمایی غیر دولتی ! یا عب نداره میرم دبیرستان غیردولتی ! حتی تو دوران کنکور کارشناسی به خودم میگفتم خب اگه دانشگاه شیراز نیوردی چی ؟ میگفتم : تلاش خودمو میکنم اما اگه نشد میرم دانشگاه آزاد . اما چرا ؟ شاید چون همیشه می ترسیدم از موفق نشدن تو یک هدفی و واسه همین همیشه دنبال این بودم که یه نقشه فرار از اون شکست داشته باشم.

دقت کردین چرا عمده کسایی که همسن ما بودن ولی خونوادشون از لحاظ وضعیت مادی ، ضعیف تر بودن ، موفق تر شدن !!؟ شاید چون اونا راه دیگه ای جز این نداشتن . چون شاید براشون راه دیگه ای تعریف نشده بود. چون اونها فقط به این موضوع فکر میکردن که باید بشه به هر قیمتی !!!

شاید اگه من به خودم میگفتم علی تو باید قبول بشی و راه دومی نداری جوری تلاش می کردم که نه تنها دانشگاه شیراز بلکه هر دانشگاهی که دلم بخواد رو برم.

همه اینها رو گفتم که بگم پلنB سمّه ! سمّی مهلک که آروم آروم که تو فکر میکنی همه چی داره عالی پیش میره ، پایه های زندگیتو خرد می کنه . بیایم برای یکبار هم که شده اگه یه هدف بزرگی تو زندگیمون شروع کردیم ، پلنB براش تعریف نکنیم ! به خودمون بگیم فلانی تو باید موفق بشی و هیچ راه دیگه ای نداری . اصلا بهش نمیتونی فکر کنی چون تعریف نشده !

تو همین حین که داشتم می نوشتم یادم افتاد به دوستم که دوران کنکور کارشناسی رشتش تجربی بود و داشت برای پزشکی میخوند. بهش گفتم فلانی اگه قبول نشی چی ؟! گفت نمیدونم علی اصلا بهش فکر نکردم ! نمیشه نشه واقعا نمیدونم اگه نشه باید چکار کنم !! احتمالا آخرش رو خودتون میتونین حدس بزنین !! دقیقا . پزشکی روزانه یزد !

پلنbهدفشکستامیدکنکور
گفتنی ها کم نیست . من و تو کم بودیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید