سلام دوستان عزیز...بعد حدود دو هفته با نقد یک شاهکار دیگه از ویکتور هوگو کبیر در خدمتتون هستمدومین اثر معروف ویکتور هوگو در ایران هست که قطعا جزو برترین آثار کلاسیک دنیا هست و حقیقتا ارزش وقت گذاشتن رو داره
گوژپشت نتردام دومین اثر معروف ویکتور هوگو در ایران هست که قطعا جزو برترین آثار کلاسیک دنیا هست و حقیقتا ارزش وقت گذاشتن رو داره... در مورد شخص ویکتور هوگو در پست قبلی (در نقد بینوایان) توضیحاتی دادم که اینجا دیگه بهش اشاره نمیکنم و سعی میکنم بیشتر به خود کتاب بپردازم...
نتردام، یکی از کلیساهای باستانی فرانسه هست که البته امروزه اصلا ابهت سابقش رو نداره (حتی اواسط قرن ۱۹ که رمان توسط ویکتور هوگو نوشته شده هم نویسنده به شدت از اوضاعش شاکی بود)... داستان کتاب هم حول و حوش قرن ۱۵ و ۱۶ ( یادم نیست کدوم بود😅) میگرده و اتفاقات اصلی داستان در کلیسا میافته گرچه تا اواسط داستان ارتباط خاصی با کلیسا نداره و بنظر نمیرسه گوژپشت نتردام ( که توسط رئیس شماسان که پدرخواندهاش هست، مسئولیت ناقوس زنی رو بر عهده داره) نقش مهمی داشته باشه...
رمان در مورد عشق پاک گوژپشت منفور و کریهالمنظر نسبت به دختر دوره گرد مشهور و زیبایی هست که کمکم با اتفاقات زیادی همراه میشه و سرنوشت گوژپشت و دختر دوره گرد و رئیس شماسان به کلی زیر و رو میشه که اگه بخوام به هر قسمتی ازش بپردازم بخش مهمی از داستان لو میره پس بیشتر به مفاهیم انسانی رمان اشاره میکنم...
شخصیت اصلی داستان یعنی کازیمودو (گوژپشت) از کودکی چهر بسیار زشتی داشته و مردم یا ازش میترسیدند یا ازش متنفر بودند و وقتی در یک کلیسا پیدا شد، فقط یک کشیش رهگذر و جوان، سرپرستیاش رو قبول کرد که بعدها رئیس شماسان شد (کلود فرولو) و کازیمودو رو ناقوس زن کلیسا کرد... در ابن داستان کازیمودو نماد پاکی درون هست و ابن عقیده رو منتقل میکنه که پاکی و زیبایی باطن خیلی مهمتر و حقیقیتر و ماندگارتر از زیبایی ظاهری هست.... اسمرالدا (دختر دوره گرد) دختر جوانی هست که پدر و مادرش رو نمیشناسه و در تمام دنیا یک بز داره که از هر چیزی بیشتر بهش علاقهمنده....اسمرالدا هم نماد زیبایی همزمان سیرت و صورت هست... وقتی همه به خاطر زیبایی صورتش بهش علاقهمند میشدند، کازیمودوی بدقیافه بخاطر زیبایی سیرتش چنان عاشقش شد که بعد از اون و تا آخر عمر به چیز دیگه ای توجه نکرد و مست زیبایی باطن اسمرالدا بود....
اما بنظرم مهمترین مفهوم این رمان، نشان دادن معنای زندگی هست... کازیمودویی که هیچ دلیلی برای زندگی نداشت و تمام مردم باهاش بدرفتاری میکردن و پدرخواندهاش کلود فرولو هم بعد چندین سال، حالا به شدت بداخلاق شده و مثل یک نوکر باهاش رفتار میکنه (البته کازیمودو علیرغم همه اینها، قدر کمکهای سابق کاو فرولو رو میدونه و تمام و کمال مریدش هست)، در چنین موقعیتی، با یک عشق واقعی و حقیقی روبرو شد و زندگی برای اولین بار در عمر بیست سالهاش معنا پیدا کرد و بعد اون زندگی برای نه تنها معنا دار و با هدف بلکه شیرین بود.... بنظرم مهمترین مفهوم این رمان و ضروریترین چیزی که به خواننده یاد میده اینه که زندگی بدون معنا و بدون هدف از مرگ هم بدتره و معنای واقعی زندگی عشق هست... البته عشق به معنای واقعی تر و گسترده تر از معنای امروزیاش....
خوشحالم که دوباره یک مطلب رو منتشر میکنم و در خدمت شما عزیزان هستم... به امید روزی که معنای زندگی رو دریابیم و وجودمون رو وقف اون هدف و معنا کنیم