آرام توانا
آرام توانا
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

برنامه ریزی

دیر فهمیدم ولی تو ۳۰ سالگی فهمیدم که باید برای زندگی برنامه ریزی کرد برای هر روز برای هر ثانیش باید برنامه داشته باشی .از وقتی یک دفتر برداشتمو روزمو توش نوشتم فکرم متمرکز تره اول هر ماه روزهایی که باید برم باشگاه کاراته رو مینویسم بعد تمام تلاشمو میکنم که هر روزش تیک بخوره اون شوق تیک زدن روزی که رفتم باشگاهمو و تنبلی نکردم بهم انگیزه میده

برای هر چیزی باید اون چیزی که بهت انگیزه میده رو پیدا کنی برای رفتن به باشگاه این کار جواب داد اما برای حفظ کردن لغات زبان و یا خواندن یا انجام دادن تکالیف کلاس نویسندگی جواب نداد دنبال راهی هستم که ببینم چیکار کنم .

حسرت میخورم

حسرت اینکه کاش آدم به بعضی فکرا زودتر برسه تا موفق تر بشه

اگر من از ۱۵ سالگی برنامه داشتم برای زندگیم شاید الان پزشک بودم هر وقت کسی پزشکی قبول شد حیرت خوردم که کاش منم بیشتر تلاش میکردم

به قسمت اعتقاد ندارم همه چیز انتخابیه اگه عقل الانو داشتم شاید خیلی کارها انجام می‌دادم حیف که بچه بودم و کسی منو درست راهنمایی نکرد و تباه شدم حیف من حیف ۳۰ سالی که رفت

دلم میخواد تمااااام حقوق یک سالمو بزارمو برم کلاسو کتاب بخرم بشینم بخونم تا پزشکی قبول بشم ولی میترسم ولی نمیشه ولی نمیزارن

تاوان اشتباهم رو بابد بدم و آرزومو به گور ببرم و فقط میتونم تلاش کنم دکترای مدیریت بگیرم حالا که تا ارشدش خوندم حداقل این بار عزمم رو جذب کنم تا به این هدفم برسم هر چند از این به بعد باید تلاش کنم تا بچم به جایی برسه

هیچی روزگار

کلاس نویسندگیبرنامه
علاقمند به نویسندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید