همه ما با داستان موفقیت افرادی مثل استیو جابز و جف بیزوس و ... آشنا هستیم. میدونیم که چه سختی هایی رو تحمل کردن تا الان به این حد موفق باشن و همه به خوبی ازشون یاد کنن ولی توی این مطلب قرار نیست این داستان هارو تکرار کنیم. من میخوام براتون از نکات و داستان هایی بگم که تا حالا خیلی بهش توجه نشده. به اینکه این افراد موفق، از چه کمک هایی بهره بردن تا این حد موفق بشن، آیا همیشه تلاش اونا پایه گذار موفقتشون بوده ؟ برای درک بهتر این موضوع داستان چندتا از بزرگترین کمپانی ها و افراد معروف دنیا رو باهم مرور میکنیم.
توی سال 1995، پدر و مادر جف بیزوس (موسس آمازون) با قرض دادن 250 هزار دلار به پسرشون مقدمه موفقیت این کمپانی بزرگ رو 1 سال بعد از شروع اون کسب و کار فراهم کردن. جف بیزوس به واسطه همین پول تونست مقدمات وب سایت آمازون رو فراهم کنه و در ابتدا 20 قلم کالایی که فکر میکرد میتونست اونارو توی اینترنت بفروشه لیست کرد و در اولین گام فروش کتاب رو توی وب سایت آمازون شروع کرد بخاطر اینکه فکر میکرد هزینه خیلی کمتری برای اون داره و یک نیاز سراسری در همه دنیا هست. هر چه گذشت تنوع محصولات اون بیشتر شد و الان یکی از بزرگترین وب سایت های خرده فروشی دنیا هست. اگر کمک مالی پدر و مادر جف بیزوس نبود، مطمینا آمازون به موفقیت فعلی نمیرسید.
پدر لری پیج (یکی از 2 موسس گوگل)، کارل پیج یکی از افراد موفق توی حوزه هوش مصنوعی و علوم کامپیوتر بود. پدر لری مدرک دکترای علوم کامپیوتر خودش رو توی سال 1965 گرفت و بعد از اون استاد دانشگاه میشیگان شد. لری به واسطه موفقیت و معروف بودن پدرش وارد دانشگاه میشیگان شد. بعد از اتمام دانشگاه در رشته و دانشکده ای که پدرش در اون درس میخوند، شروع به کار در همون حوزه تحصیلی خودش کرد و رزومه کاریش رو تقویت کرد. بعد از اون وارد دانشگاه استنفورد شد. این دانشگاه همونجایی بود که لری پیج با سرگی برین (دیگر موسس گوگل) آشنا شد. جالبه بدونید که از همون ابتدا این 2 نفر خیلی از هم خوششون نمیومد.
یکی از اساتید لری پیج، اون و سرگی برین رو به یکی از بیلیونر های شرکت Sun Microsystems معرفی کرد و لری و سرگی ایده ی جستجو و پیدا کردن چیزی که دنبالش هستید، از یک حجم خیلی وسیع از اطلاعات توی اینترنت، رو به اون فرد ارایه دادن و به واسطه حمایت اون استاد، تونستن مبلغ 100 هزار دلار چک به اسم شرکت گوگل دریافت کنن و بعد از جلب رضایت سایر سرمایه گذار ها تونستن در کل مبلغ 1 میلیون دلار کمک برای شروع کسب و کارشون کسب کنن. شروع اون ها در گاراژ یکی از دوستاشون در Menlo Park کالیفورنیا بود. جالبه بدونید زمانی که اون ها نسخه بتا وب سایت گوگل رو در دسترس همگان قرار دادن روزانه 10 هزار درخواست برای وب سایت اون ها میومد و بعد از اون، وب سایت اون ها هر روز بزرگتر شد تا جایی که الان یک ابر شرکت در حوزه فناوری اطلاعات (IT) هستن. اگر موفقیت ها و معروفیت پدر لری نبود، مطمینا لری نمیتونست توی یک دانشگاه خوب درس بخونه و شاید هیچوقت با سرگی برین آشنا نمیشد.
استیو جابز توی شرکت Atari کار میکرد و استیو وزنیاک برای شرکت Hewlett Packard کار میکرد و در حالی که هر دو در تلاش بودن یک کامپیوتر بسازن، استیو وزنیاک تونست به واسطه قطعاتی که تونسته بود جمع بکنه یک کامپیوتر ساده بسازه. بهتره این قسمت از داستان رو از زبان خود استیو وزنیاک بخونیم:
من این کامپیوتر رو شب ها در آپارتمان خودم ساختم. کامپیوتری که من ساختم هیچ کپی رایتی نداشت و همه میتونستن یک کامپیوتر ارزان قیمت مشابه اون بسازن. نسخه دست ساز این کامپیوتر رو قبل از اینکه استیو جابز بدونه همچین کامپیوتری وجود داره، چند نفر در اختیار داشتن. استیو اومد توی شهر و من اون رو به کلوپ کامپیوتری Homebrew بردم جایی که من این کامپیوتر رو هر بار به همه مردم نشون میدادم و وقتی استیو جمعیت مشتاق دور و بر من رو دید بهم پیشنهاد داد که ما یک بورد کامپیوتری رو با قیمت 20 دلار بسازیم و اون رو به مردم با قیمت 40 دلار بفروشیم. من و استیو کامپیوتر ساخت من رو به مدت 5 سال میفروختیم و استیو هم بورد خودش رو ساخت و کسب و کار مدنظرش رو شروع کرد ولی در ابتدا فقط یک بورد کامپیوتری بود و هیچ قطعه ای روی اون نبود. وقتی شما پولی ندارید، مجبور هستید که توی خونه کار کنید.
اون ادامه داد که :
یکی از موسسان شرکت Byte Shop پاول ترل به این کسب و کار ما اعتقاد داشت و برای ساخت این بورد های کامپیوتری به ما کمک خیلی زیادی کرد. کامپیوتری که من طراحی کردم قرار بود یک محصول موقت باشه و حتی ترمینال دست ساز من هم موقت بود.
داستان کمک این شرکت هم خیلی جالب هست. استیو جابز تونست سفارش خرید یک سری قطعات رو از Byte Shop دریافت کنه و اون رو به شرکت Cramer Electronics برد. رییس شرکت Cramer به ترل زنگ زد تا این سفارش رو تایید کنه. ترل توی یک کنفرانس بود و یک تماس از شرکت Cramer دریافت کرد. رییس اون شرکت گفت :
2 تا پسر شلخته پوش اومدن اینجا و یک سفارش از شرکت Byte Shop دستشونه، تو این سفارش رو تایید میکنی؟
پس از تایید ترل اون شرکت الکترونیکی، قطعات رو به صورت خرید اعتباری 30 روزه در اختیار استیو جابز و استیو وزنیاک قرار داد و این قطعات مقدمه ساخت اولین کامپیوتر شرکت اپل رو فراهم کرد. بعد از فروش 50 عددی اون کامپیوتر اونا تونستن پول قطعات رو به طور کامل سر زمان 30 روزه پرداخت کنن و حتی سود خیلی خوبی هم از اون فروش ها بدست بیارن. بعد از اون یک همکار اونارو به Mike Markkula معرفی کرد و سرمایه بزرگ اولیه کار اون ها توسط این فرد تامین شد. اگر کمک های Mike Markkula و حتی شرکت Byte Shop نبود، شاید هیچوقت شرکت اپلی وجود نداشت.
موسس شرکت بزرگ دیزنی، والت دیزنی در فقر مطلق بزرگ شد. او برای یادگیری هنر به مدرسه شبانه میرفت. در ادامه اون یک شرکت ساخت کارتون باز کرد. اون خوش شانس بود و با توزیع کننده فیلم هاش مارگارت وینکلر آشنا شد. والت و مارگارت یک قرارداد برای 12 فیلم کوتاه در مورد شخصیت کارتونی به اسم Oswald امضا کردند. پس از مدتی مارگارت به والت خیانت کرد و هیچ پولی به اون پرداخت نکرد. والت دیزنی هم وقتی دید که نمیتونه هیچ حق امتیازی رو بگیره در سال 1923 اعلام ورشکستگی کرد.
اینجور که مشخص بود این ورشکستگی باعث نشد کل دارایی هاش از بین بره. والت دیزنی به واسطه باقی مونده دارایی هاش و وامی که تونست بگیره، یک شرکت جدید تاسیس کرد جایی که اون تونست ایده ساخت یک کارتون انیمیشنی که در اون کاراکتر ها با هم حرف میزنن رو به سرانجام برسونه و در سال 1928 کارتون Steamboat Willie رو منتشر کرد. کارتون Steamboat Willie یک موفقیت بزرگ برای والت دیزنی به حساب میومد ولی نتونست درآمد خیلی زیادی براش به همراه داشته باشه ولی بجای اون باعث شد که بتونه قرارداد های جدیدی رو امضا کنه و پروژه های جدیدی رو شروع کنه.
در سال 1937 بعد از 4 سال کار سخت و کار با حدود 750 انیمیشن ساز، والت دیزنی کارتون سفید برفی و هفت کوتوله (Snow White and the Seven Dwarfs) رو منتشر کرد. این کارتون پول خیلی زیادی رو برای والت کسب کرد چیزی در حدود 7.8 میلیون دلار (معادل 136 میلیون دلار امروزی).
والت دیزنی فراز و نشیب های زیادی رو هم تجربه کرد تعداد کارمندانش رو افزایش داد و کار ساخت کارتون معروف پینوکیو (Pinochio) رو آغاز کرد. با اینکه فروش فیلم خوب بود ولی وقتی پول کارمندانش رو پرداخت کرد، درامد آنچنانی برای اون باقی نموند. بعد از پینوکیو، والت میخواست کارتون Dumbo رو بسازه ولی انیمیشن ساز هایی که ساعت های خیلی خیلی زیادی کار میکردن و پول خیلی کمی دریافت میکردن حاضر به کار نشدن.در سال 1941 اونا یک انجمن تشکیل دادند و علیه شرکت دیزنی راهپیمایی کردن.
والت دیزنی رفتار خیلی خوشی هم با کارمنداش نداشت. اون به ازای هر طراحی به طراح ها 12 دلار پرداخت میکرد و اگر مشکلی در طراحی وجود داشت اون پول رو پرداخت نمیکرد و طراح ها باید از اول طراحی رو انجام میدادن. در نهایت پس از بدنامی و مشکلات زیاد این دولت آمریکا بود که به کمک والت دیزنی اومد و اون رو از این حجم از مشکلات نجات داد. چه بسا اگر کمک دولت آمریکا نبود بخاطر حجم اعتراض ها شرکت والت دیزنی تعطیل میشد.
این ها نمونه های خیلی کوچکی از شرکت ها و افراد موفقی هستن که به واسطه کمک هایی که به اونا شده تونستن راه موفقیت رو برای خودشون هموار تر ببینن. افراد موفق کمک و حتی شانس خیلی خوبی داشتن که الان تا این حد موفق هستن. همیشه ما افراد موفق رو با کار و تلاش زیاد میشناسیم ولی اگر شانس خوب و کمک هایی که به اونا شد وجود نداشت، الان ما نه وبسایت گوگلی داشتیم که توی اون جستجو کنیم و نه حتی انیمیشن معروفی داشتیم که ببینیم.
ترجمه شده از توییتر historic_ly@