این مطلب برای اولین بار در وبلاگ شخصیم منتشر شد.
تا الان چندین بار شده که تجربه خودم رو از تافل برای دوستام شفاهی توضیح دادم و مدتهاست که میخوام این تجربه رو اینجا کتبی بنویسم اما فرصت نمیشد. الان سعیم بر اینه که به طور نسبتا خلاصه، تجربه شخصیم از انگلیسی خوندن و امتحان تافل دادن رو اینجا بنویسم. لطفا توجه داشته باشید اینها تجربیات منه و روشیه که برای من کار کرد و نه معتقدم که به درد همه میخوره و نه ادعا دارم روش من بهترین روشه. نمره نهایی من ۱۱۱ بود. (Reading 30 – Listening 28 – Speaking 27 – Writing 26)
اولین و آخرین باری که به طور جدی شروع به کلاس زبان رفتن کردم سال اول یا دوم کارشناسی بود. البته من از خیلی وقت پیش به یادگرفتن زبان انگلیسی علاقمند بودم و یه بار هم چند ماه کلاسهای «کیش» رو رفتم که تقریبا زود ولش کردم. توی دوران دبیرستان هم یکی از تفریحاتم این بود که برم میدون انقلاب تا کتابهای داستان انگلیسی سطج پایین رو بخرم و تلاش کنم که بخونمشون. یا اینکه برم دم دکه روزنامه فروشی و یه شماره تهران تایمز رو بخرم و به کلماتش نگاه کنم و مطلقا چیزی نفهمم.
همه این تجربیات پراکنده و از روی علاقه بودند. تا اینکه حدودهای سال ۹۰ خودم رو ملزم کردم که برم کلاس زبان. یک سال و نیم رفتم کلاس زبان ایران-استرالیا تو میدون ولیعصر تهران که خب تجربه خوبی بود. راستش مطمئن نیستم که چیزی از اون کلاسها یاد گرفتم یا نه. ولی احتمالا تو افزایش اعتماد به نفسم و مرور گرامری که قبلا تو مدرسه یادگرفته بودیم تاثیر گذار بود. بعد از حدود یک سال نیم و وقتی همش دو ترم مونده بود تا کتاب آخر هم تموم بشه حس کردم دیگه چیزی از این کلاسها یاد نمیگیرم و ادامه دادنش هدر دادن پول و وقته. همین شد که رهاش کردم.
از بعد از اون تقریبا هیچوقت انگلیسی رو منظم نخوندم، اما تقریبا همیشه باهاش درگیر بودم. برای مثال تمام سعیم رو میکردم تا کتابهای رشته خودم (کامپیوتر) رو به انگلیسی بخونم، چون معتقد بودم که اینجوری بهتر یاد میگیرم. یا حتما سریالها (به خصوص سریال Friends) رو با زیرنویس انگلیسی میدیدم چون معتقد بودم اینجوری شوخیها رو بهتر و بیشتر درک میکنم و بیشتر میخندم. در مجموع سعی میکردم یادگرفتن زبان رو تبدیل به یه اتفاق مستمر، ولی پراکنده، و روزمره بکنم. دلیلم هم این بود که اولا عاشق یادگرفتنش بودم، دوما تو چشم اندازی که برای آینده خودم داشتم باید به این زبان مسلط میشدم، و سوما میدونستم که بدون انگلیسی از خوندن و فهمیدن کلی محتوای خوب محروم میشم.
دوران کارشناسی تموم شد و به دوران ارشد رسیدم. این دوران برای دانش زبان انگلیسی من دوران مهمی بود. در واقع دورانی بود که تو جاهای مختلف مجبور شدم که از این زبان استفاده کنم فهمیدم تلاشهای سالهای گذشته نتیجه داده. ضمنا این اجبار باعث شد که هر روز بهتر و بهتر بشم. خیلی نمیخوام وارد جزییات بشم، اما کلیاتش اینه که تو این دوران بود که چندتا سفر بکپکی به خارج از ایران داشتم و مجبور شدم که تو هاستلها با آدمهای از کشورهای مختلف معاشرت کنم و ارتباط برقرار کنم، تو این دوران بود که یه رابطه عاطفی به زبون انگلیسی داشتم و باز تو این دوران بود که دو تا مقاله به انگلیسی نوشتم. در کل این دوران کمک کرد تمام چیزهایی که بلدم رو جمعبندی کنم و ازشون تو موقعیتهای مختلف استفاده کنم.
تا اینکه رسیدم به نزدیکهای اپلای و بعد از اینکه به این نتیجه رسیدم که میخوام برای دانشگاههای کانادا اپلای کنم، لازم شد که امتحان زبان بدم. تافل رو انتخاب کردم چون دوستای دیگهام اکثرا تافل داده بودند و اینجوری میشد از اونا برای منابع راهنمایی بگیرم و چون به نظرم اومد که امتحان سرراستتریه. اینجوری شد که برای پنج هفته بعد تو سنتر سنجش ثبت نام کردم و تنها پنج هفته فرصت داشتم که بخونم. خیلی استرس زاست نه؟
با اینکه میدونستم سطح زبانم بد نیستم اما استرس داشتم. اون زمان تازه دلار شده بود ۱۴ تومن و تازه امتحان تافل رسیده بود به بیشتر از ۳ میلیون تومن و این قیمت برام هیچ جای خطایی باقی نمیذاشت. باید بار اول نمرهای که میخواستم رو میاوردم. برای خودم هدف نمره ۱۱۲ رو گذاشته بودم به این ترتیب که از ریدینگ و لیسنینگ ۲۹، و از اسپیکینگ و رایتینگ ۲۶ بیارم. اولش رفتم انقلاب و دو سه تا کتابی که شنیده بودم خوبه رو خریدم. آوردم خونه و تا خود روز امتحان لاشون رو باز نکردم.
من تافل رو تنها با نرمافزاری به اسم TPO کار کردم. زحمت این نرمافزار رو برادران چینی کشیدن. اینطوری که یه تعدادی آزمون تافل رو سرقت کردن و سوالاش رو در قالب این نرمافزار در دسترس جهانیان قرار دادن. زمانی که من از این نرم افزار استفاده کردم ۵۳ تا آزمون داشت. اما خب این تعداد دائما بیشتر میشه و ظاهرا الان به ۵۵ رسیده. در ادامه برای هر بخش تافل جداگانه روش خوندنم رو توضیح میدم. فقط توجه داشته باشید که این توضیحات به درد کسی میخوره که با ساختار امتحان آشنا باشه و تسکهاش رو بشناسه. برای آشنایی با این ساختار هم بهترین روش اینه که یکی از امتحانهای نرمافزار TPO رو بزنید.
تقریبا میتونم بگم که این قویترین اسکیل من بود و خب نتیجه نهایی آزمون هم همین رو نشون داد. همونطوری که گفتم چندین سال بود که سعی میکردم به روشهای مختلف با خوندن مطالب انگلیسی درگیری باشم. کتابهای درسی رو انگلیسی، کتابهای داستان (مثلا قبل تافل یک جلد هری پاتر رو به انگلیسی خوندم) و وبلاگهای انگلیسی مربوط به برنامهنویسی رو میخوندم.
برای این بخش من فقط تیپیاو زدم. از شماره ۲۰ تا ۵۱. اولش کل متن رو میخوندم و بعد به تمام سوالها جواب میدادم. این روش واقعا اشتباه بود و باعث میشد در مجموع سه تا ریدینگ، بین ۷ تا ۹ تا غلط داشته باشم و خیلی وقتها حتی زمان کم بیارم. بعد از چند تا TPO زدن این روش رو عوض کردم و پاراگراف به پاراگراف پیش رفتم. اینجوری که یک پاراگراف رو کامل میخوندم و بعد به سوالاتش جواب میدادم و به همین ترتیب جلو میرفتم. اینجوری غلطهام کم شد به حدود ۴ تا ۵ تا رسید.
کار دیگهای که من کردم و به بقیه هم توصیه میکنم این بود که تمام گزینههای سوال رو میخوندم، حتی اگر مطمئن بودم جواب درست چیه. دلیل کارم هم این بود که گاهی وقتها بعضی جوابها درستترن. ضمنا گاهی وقتها هم میشه با رد گزینه به جواب درست رسید. خلاصه که همیشه همه گزینههای این بخش رو بخونید.
یه مشکل من توی این بخش سوال آخر هر ریدینگ بود. تقریبا تا هفته آخر قبل امتحان سوال آخر رو همیشه اشتباه جواب میدادم. کاری که هفته آخر کردم و این مشکل رو تا حدی حل کرد این بود که رد گزینه میکردم. یعنی یه موقعها سه تا گزینه غلط رو پیدا میکردم و سه تای دیگه رو انتخاب!
ضمنا من یه دفترچه داشتم که بعد از هر TPO تمام کلمات جدید تا جملات سخت رو توش مینوشتم. خیلی هم خودم رو مقید کرده بودم که حتما این دفترچه رو هفته قبل از امتحان چندین بار مرور کنم. جالب این بود که تیپیاوهای اول برای هر ریدینگ یکی دو صفحه لغت جدید پیدا میکردم و تو تیپیاوهای آخری رسیده بود به نصف صفحه. که هم نشون میده لغتها دیگه برام جدید نبودند و هم نشون میده که من دیگه از نوشتن خسته شده بودم!
لیسنینگ من نسبتا خوبه. همونطور که اولش گفتم مدتهاست که تا جایی که ممکنه سریالها و فیلمها رو بدون زیرنویس یا با زیرنویس انگلیسی میبینم. یادمه وقتی که برای بار اول ده تا فصل سریال فرندز رو با زیرنویس انگلیسی دیدم، به خودم اومدم و دیدم که زبانم چقدر بهتر شده! در واقع بعد از دیدن این سریال بود که تونستم بدون اینکه به جمله بندی فکر کنم حرف بزنم. همین باعث شده که علاقمند بشم و فیلمها و سریالهای بیشتری رو با زیرنویس انگلیسی ببینم. از همون موقعها هم پادکست انگلیسی زیاد گوش میدادم. ضمنا تو یوتیوب فیلمهای آموزشی و درسی انگلیسی هم خیلی میدیدم که اینا همشون واقعا کمککننده بودند.
من وقتی از تیپیاو ۲۰ شروع کردم مطلقا نوت برداری نمیکردم و هیچوقت بیشتر از ۳ تا غلط نداشتم. من تو نوت برداری ضعیفم و وقتیمینویسم دیگه نمیتونم گوش بدم. حتی تو دانشگاه هم هیچوقت جزوه ننوشتم و ترجیح میدادم جای نوشتن گوش بدم. اما وقتی بهتیپیاوهای ۴۰ به بعد رسیدم، دیدم خیلی سخت شده. جزییات زیاد بود و من تقریبا همیشه سوالاهایی که باید چند تا گزینه انتخاب کنی رواشتباه میزدم. برای همین شروع کردم به نت برداری خیلی محدود. در واقع سعی میکردم چیزهایی رو بنویسم که احتمال میدادم ازشون از اونسوالای چندتایی بیاد! البته همین قلم به دست گرفتن هم تمرکزم رو زیاد کرد و باعث شد کمتر ذهنم حاشیه بره. تو این بخش تمرکز واقعا مهمهو چند ثانیه غفلت ممکنه به قیمت یکی دو نمره تموم شه!
تو این بخش زیاد پیش میومد که از جواب یه گزینه مطمئن نباشم. تو اینجور وقتها رد گزینه میکردم و تقریبا ۹۰ درصد اوقات درست جوابمیدادم. وقتی مطمئن نبودم کدوم گزینه درسته، اونایی که مطمئن بودم گوینده نگفته رو به ترتیب رد میکردم. معمولا دو تا گزینه میموند که ازبین اونا سعی میکردم اونی که منطقی تره رو انتخاب کنم. یعنی مثلا پیش خودم میگفتم گوینده که تو چند تا جمله قبلی گفته بود فلان، الاناحتمالا نمیگه بهمان! و اینجوری یه گزینه رو انتخاب میکردم. راستش اوایل واقعا تعجب کردم که چطوری این روش اینقدر داره خوب کار میکنه واولش فکر کردم شانسیه. ولی چند تا تیپیاو که گذشت دیدم نه واقعا انگار روش خوبیه و همینجوری ادامه دادم!
امان از اسپیکینگ! من اولش فکر میکردم تو اسپیکینگ خیلی خوب باشم! سفر زیاد رفتم و زیاد پیش اومده که تو هاستلها دائما انگلیسی حرفزدم. اما وقتی شروع به خوندن برای تافل کردم دیدم اون اسپیکینگ با این اسپیکینگ واقعا فرق داره و بیشترین نگرانی من بری امتحان شداسپیکینگ. بذارید به ترتیب تسک توضیح بدم:
تسک یک و دو: من برام این دو تا تسک راحت بود. یعنی اول خیلی سخت بود که دلیل پیدا کنم، اما وقتی راحت شد که Notefull (یک مجموعه ویدیو آموزشی که تو یوتیوب هست) رو دیدم، و دیدم که میگه نیازی نیست دلایلی که میارید خیلی درست باشه و بهشون اعتقاد داشته باشید.اینجوری شد که من برای خودم سریع دو تا دلیل میساختم و دو تا مثال دروغ میبافتم! من این دو تا تسک رو جز از روی تیپیاوها تمرین نکردم. تمرینم هم به این شیوه بود که صدای خودم رو رکورد میکردم و گوش میدادم تا ایراداتم رو پیدا کنم. در نهایت هم نمرم good نشد و fair شدم.
تسک سه: عین تمپلیتهای Notefull رو میگفتم.
تسک چهار: امان از این تسک. من نه میرسیدم نوت بردارم و نه میرسیدم کامل توضیح بدم. همیشه بین نوت هام گم میشدم و همیشه حدود۱۵ ثانیه کم میاوردم! چیزی که اینجا بهم خیلی کمک کرد دو تا نکته بود: یکی اینکه استراکچر نوت برداریم رو دقیقا عین Notefull کردم و کلماتاضافه رو تو وقت فکر کردن خط زدم و دوم اینکه موقع نوتبرداری فقط کلمه مینوشتم نه جمله. این نکته دوم خیلی مهم بود چون وقتیجملههای نصفه و نیمه رو نوتبرداری میکردم مجبور میشدم همونجوری و عین نوتهام حرف بزنم و این باعث میشد دست و پام رو گم کنم.اما وقتی کلمه مینوشتم این باعث میشد ذهنم آزاد باشه تا هرجوری که دلش میخواد جمله بسازه و روونتر حرف بزنم! الان که دارم توضیحشمیدم به نظرم عجیب میرسه اما خب حقیقت داره!
تسک پنج: این تسک رو عین Notefull گفتم و به نظرم تسک راحتیه. تنها تغییری که دادم این بود که گفتم : If I were about to recommend one solution to the woman/man, I would definitly go with the second/first solution .
تسک شش: این هم که واقعا سخت بود. اما در نهایت تونستم با همون نکته دومی که تو تسک چهار توضیح دادم این رو برای خودم راحتتر کنم.
تسک اول: عین Notefull! حدود ۳۵۰ کلمه نوشتم.
تسک دوم: عین TOEFL Resources! من بیست تا از چهل تا مثال تافل ریسورسز رو پرینت گرفتم و هر کدوم رو شاید حدود ده بار با دقتخوندم. سعی میکردم مثل نویسنده این متنها فکر کنم و دقت کنم که چطوری نوشته رو توسعه میده و دلیل میاره. حقیفتا من برای این بخش یدونه کلمه سخت هم حفظ نکردم و کاملا ساده نوشتم.در واقع بسیار ساده نوشتم و خیلی خوب و روون توسعه دادم. برای پاراگراف اول body یه مثال شخصی زدم و برای پاراگراف دوم همون مثال رو بیشتر توضیح دادم. در کل مهمه که اگر مثال شخصی میزنید جزییات رو همبنویسید که واقعی جلوه کنه. من حدود ۵۶۰ کلمه برای این تسک نوشتم که این هم نکته جالبی بود. هیچوقت قبلا بیشتر از ۴۵۰ کلمه نمیشدبنویسم. اما سر امتحان ۵۶۰ کلمه نوشتم و ۴ دقیقه هم وقت برای ریویوو داشتم. به نظرم این نشون میده که ترشح آدرنالین سر جلسه واقعاجدیه. راستی برای تمرین این بخش من از نسخه پرمیوم گرامرلی استفاده میکردم که مقداری کمک کننده بود.
یه نکته مهم رو راجع به این تسک بگم که صرفا نظر شخصی منه. اصلا اصرار نداشته باشید که کلمات سخت و گرامرهای پیچیده رو استفادهکنید! برای من واقعا عجیبه وقتی یه نفر میاد میگه منبع برای کلمات سخت معرفی کن. به نظر من چیزی که خیلی مهمه اینه که بتونیم همونکلماتی که بلدیم و همون گرامرهای روتین رو تو جای درست و به شیوه درست استفاده کنیم. که این هم فقط با خوندن رایتینگهای خوبی مثلتافل ریسورسز ممکنه. اینکه یه متن رو راحت بفهمیم به معنی به درد نخور بودنش نیست. سوال اصلی اینه که آیا ما میتونیم یه چیزی شبیههمون متن رو بنویسیم؟ مثلا خیلی از کلمه ها رو ما فقط به عنوان اسم استفاده میکنیم. اما وقتی نوشته یه native رو میخونی میبینی اون رو بهجای فعل استفاده کرده و جملش هم قشنگتر شده و هم کوتاهتر. به نظر من چیزهایی که باید یاد گرفت از این دست چیزهان.
با اینکه نمیخواستم خیلی طولانی بشه، اما ظاهرا این نوشته حدود ۲۴۰۰ کلمه شد. اگر تمام این ۲۴۰۰ کلمه رو خوندید و باز هم بعضی چیزها براتون نامفهومه، تو کامنتها بپرسید تا جواب بدم.