زندگی فقط زمانی که زندگی میکنی نیست. زندگی در جریان است. از پیش بوده و همیشه خواهد بود تا برسیم به آن "واقعه". در مسیری که معلوم نیست کجا می رود، یا اصلاً چرا می رود، اما همیشه در حال رفتن است. جاریست. با زمان جنگش نیست. این جنگ ساخته ی ذهن محدود اندیش آدمی است که زمان را در جنگ با زندگی می دانند و برای این دو نبردی تخیلی و رقابتی همیشگی تراشیدهاند.
در این هنگامهی همیشه جاری، اگر چشم دیدن باز کرده باشیم، همه چیز در هماهنگی است. همیشه نظمی فراتر از آنچه ما می بینیم، در حال شکلگیری و بازتولید نظامهای دیگر است. این نظم، همان جبر نیست، این نظم ترکیب اختیار و انقیاد در ظریفترین شکل ممکن است. آنقدر ظریف و دقیق مرزبندی شده که مرزهایش همیشه ناپیدا باشد و نشود به سادگی از هم تمیزشان داد.
شاید برترین قله های فرهنگی و عمیق ترین دستاوردهای بشر در این چند هزار سال زیستن روی زمین، همان آثاری باشند که توانسته اند، این مرز را پیدا کنند و به ظرافت بندبازی ماهر، نمایشگر و حتا گاهی لافزن، توانستهاند روی آن مرز باریکتر از مو حرکت کنند و حاصل این حرکت در آنچه ما میراث فرهنگی بشر مینامیم، ذخیره شده. از آثار ارسطو تا خواجه نصرالدین طوسی، از فردوسی تا دائو، از سعدی تا داوینچی. همه کاشفان سرفراز این مرز باریک بوده اند.