مارکس خیلی دنیای عجیبی است. شعار هر چیزی را که سر می دهیم در زمان و دیالکتیک نابودش می کند. در مانیفست کمونیست از قول مارکس و انگلس بیان می شود که "باظهور سرمایه داری، هیچ پیوند دیگری بین انسان و انسان به جز پیوند نفع شخصی عریان و پرداخت نقدینه بی عاطفه باقی نخواهد ماند." اما با ظهور مدینه فاضله ی ایشان (شوروی) انسانیت بی معناترین برهه تاریخی را از مفهوم خود مشاهده کرد! چه دیالکتیک حزن انگیزی!