انتشار اولین نسخه Slack ماجرای جالبی داره که شاید شما هم شنیده باشید: این نسخه به شکل همگانی منتشر نمیشه، بلکه افراد برای دریافت اون باید با ثبت ایمیل، تقاضای دعوتنامه میکردند. اسلک تا روز انتشار هیچ تبلیغات پولیای انجام نمیده، اما تنها در روز اول انتشار نسخهی بتای اسلک، ۸۰۰۰ نفر ایمیل خودشون رو برای دریافت دعوتنامه وارد میکنند. استراتژی ساده اما هوشمندانه اسلک برای ایجاد Word of Mouth موضوع این نوشته نیست، اما اگر براتون جالبه میتونید اینجا دربارهش بخونید.
احتمالاً شما هم پیشتر، داستانهای جذاب مختلفی از کسبوکارهای معروف جهان خوندهاید؛ استراتژیهای رشد، طراحیهای محصول و فرهنگهای سازمانی کسبوکارهای موفق جهان در رسانههای مختلف مورد بررسی مفصلی قرار گرفتن و احتمالاً برای هر کدوممون نکاتی آموزنده هم در بر داشتن.
حقیقت اینه که هر چند در حالت کلی تکنولوژی و دنیای کسبوکار در ایران، یک سر و گردن از جهان عقبتره، اما بودهاند کسبوکارهای ایرانیای که داستانهای خارقالعادهای از رشد رو در این ۱۰ سال رقم زدند: اینکه کافهبازار تنها در سه ماه اول انتشار خودش به ۱۰۰هزار کاربر دست پیدا میکنه یا پیچک در دوران اوج تحریمها، محصولاتی رو برای بازار جهانی میسازه که به رتبه یک App Store اپل به لحاظ تعداد دانلود دست پیدا میکنن، ماجراهایی است که ارزش نوشتن و خوندن رو دارن.
در اینجا قراره از ۵ استارتاپ ایرانی بنویسم که روند رشدشون، ایدهها و استراتژیشون و انسانی بودن ماجراهاشون، باعث میشه به احترامشون کلاه از سر بردارم. شاید در مرور این روایتها چیزهای آموزندهای هم برای شما باشه؛ اما قبل از اون، این روایتها داستان حیرتانگیز استارتاپهایی است که با ایدههای جذابشون میتونن همهی ما رو به وجد بیارن!
داستان رشد ایرانرنتر، یکی از جذابترین داستانهای اکوسیستم استارتاپی ایران محسوب میشه. اگر به عنوان مدیر یا مشاور، مسئولیت برنامهریزی استراتژیک برای محصولات رو برعهده دارید، این داستان حتی خوندنیتر هم میشه:
ایرانرنتر در سال ۹۵ به عنوان سرویسی برای "اجاره موقت" کالاهای نمایشگاهی کارش رو شروع میکنه. به مرور امکان "خرید اقساطی" برخی از کالاها رو به سرویسش اضافه میکنه. برمبنای بازخوردها تصمیم میگیره اجاره دادن کالاها رو از بخش اصلی بیزینس حذف کنه تا تمام و کمال، بر فروش "اقساطی" تمرکز داشته باشه. در نهایت یک تغییر عمده در بیزینسمدل خودش ایجاد میکنه و به جای فروش مستقیم کالاهای اقساطی، به یک پلتفرم واسطه برای خرید اقساطی از دیگر سایتها تبدیل میشه. به این ترتیب شما میتونید محصول رو در سایت دیگهای پیدا کنید (مثلاً دیجیکالا یا علیبابا) و اون رو به کمک ایرانرنتر به شکل اقساطی خریداری کنید. این تغییر، به مشتریها این امکان رو میده تا به طیف به مراتب وسیعتری از کالاها و خدمات برای خرید اقساطی دسترسی داشته باشن!
تغییر چندبارهی بیزینسمدل (تا مرز Pivot کامل) در کمتر از ۳ سال، ایرانرنتر رو به مجموعهی موفقی تبدیل میکنه که میتونه کل سهامش رو از سرمایهگذارانش بازخرید کنه!
اعتقاد من (به عنوان مدیرمحصولی با زمینهی مارکتینگی) همواره بر این بوده که بهترین استراتژی مارکتینگ، ساخت یک محصول خوبه. و ایرانرنتر جایی است که این عقیده رو زندگی کرده! دریافت بازخوردهای متوالی از بازار، عدم اصرار بر حفظ چیزی که کار نمیکنه، بهبود دائمی و پیوستهی محصول تا جایی که به محصولی با قابلیت رشد نمایی دست پیدا کنیم، کاری است که ایرانرنتر به خوبی هر چه تمامتر انجام داده.
بیزینسمدل جدید ایرانرنتر از منظر استراتژیک هم بسیار جذابه، اما از چارچوب این نوشته خارجه. اگه براتون جالبه این مطلبها رو دنبال کنید تا شاید شما هم به اندازهی من وجد بیاید: داستان رشد ایرانرنتر، کارت اعتباری خرید، نمره اعتبار، دلایل شرعی بودن ایرانرنتر و سرمایهگذاری روی خرید اعتباری.
در سالی که اسنپ بحرانهای متعدد روابط عمومی رو به بدترین شکل ممکن مدیریت کرده و در زمینه نوآوری از رقیب خودش تپسی عقبتر بوده، و درحالیکه دیجیکالا به واسطهی اضافه شدن فروشندگان شخص ثالث به پلتفرمش با کاهش شدید کیفیت خدمات مواجه بوده، و در شرایطی که هر دو سازمان با چالشهای عمده منابع انسانی دستوپنجه نرم میکردن، سومین غول IT ایران، کافهبازار، سال باثبات دیگهای رو سپری میکنه. چه چیزی مورد کافهبازار رو تا این حد متفاوت میکنه؟ حاشیهی سود بالا به واسطه Core تکنولوژیک خدمات، بدون شک یکی از این تفاوتهاست اما مهمترینشون نیست؛ بالاتر از اون، صبر تعمدی مدیران برای رشد چیزی است که کافهبازار رو به یکی از خاصترین استارتاپهای ایران تبدیل میکنه!
کافهبازار به شکل بلندمدت بر روی ارتقاء فرهنگ سازمانی و رشد منابع انسانی خودش سرمایهگذاری کرده، با برنامهریزی برای رشد و توسعه کارکنان اونها رو برای رشد سازمان آماده کرده، با تبدیل کردن مدیرانش به لیدرهایی که در مهارتهای نرم، مدیریت تیم و دید استراتژیک توانمند هستن نوآوری سازمان رو تقویت کرده و تنها بعد از دستیابی به ثبات در هر مرحله از رشد، برای انتشار خدمات و محصولات جاهطلبانهی بعدی آماده شده.
تردیدی نیست که کافهبازار خالی از چالشهای بیزینسی و منابع انسانی نیست؛ اما چالش، بخشی جداییناپذیر از هر کسبوکاره. چیزی که مهمتره ذهنیت رشد و ارادهی کافی برای حل مشکلاته.
چه استارتاپهایی بیشترین ارزش رو برای جامعه و کشور خلق میکنند؟ اسنپ و دیجیکالا بیشترین کارآفرینی مستقیم رو داشتهاند، فرادرس و مکتبخونه در حوزه آموزش پیشتازند، توانیتو و آزمایش آنلاین به اقلیتها خدمترسانی میکنند و... به نظر میرسه در روزهای نه چندان درخشان اقتصاد کشورمون، افراد و سازمانهای بسیاری هستند که شمعی در تاریکی به دست گرفتهاند.
اما نقش دو گروه از استارتاپها در رشد جامعه، حتی خاصتر از سایرین هم محسوب میشه: گروه اول کسبوکارهایی که در بازار جهانی فعالیت میکنند و به دلیل ورود ارز از خارج به داخل کشور، در رونق اقتصادی کشور نقشآفرینی میکنند. گروه دوم استارتاپهایی که با وارونه کردن چرخه اقتصادی، نقشی کلیدی در عدالت اجتماعی بازی میکنند!
منظورم از وارونه کردن چرخه اقتصادی چیه؟ اسنپ رو در نظر بگیرید. در اسنپ، پول از جیب بخشی از طبقه متوسط، به جیب بخش دیگهای از طبقهی متوسط میره (که البته چیز خیلی خوبیه) اما در استارتاپهای دوستداشتنیای مثل مامانپز، باسلام و کشمون، چرخه اقتصادی کاملاً جابهجا میشه و پول از طبقه بالا یا متوسط، به سمت طبقه پایین جامعه حرکت میکنه.
کشمون، استارتاپ محبوب من در کل اکوسیستم استارتاپی کشور، خودش داستان شکلگیری جذاب و خوندنیای داره. اگر نمیدونید کشمون چی کار میکنه مختصراً بگم که کشمون پلتفرمی برای فروش مستقیم زعفرون از کشاورزان به بقیهی مردم ایجاد کرده و رویاهای بزرگتری هم در سر داره: در حال اضافه کردن فروش مستقیم محصولات دیگهای مثل عسل از زنبوردار هم هست؛ و از همه مهمتر، نیمنگاهی هم به بازارهای جهانی داره! پیشنهاد میکنم داستان خوندنی شکلگیری کشمون رو در سایت خودشون از دست ندین!
ارزشی که کشمون (و استارتاپهایی با بیزینسمدل مشابه) برای جامعه خلق میکنند واقعاً ستایشبرانگیزه. اما هنوز چالشهای بسیاری بر سر راه اونها قرار داره. کشمون باید بتونه راهکاری برای مقیاسپذیری خودش پیدا کنه: بزرگتر کردن سبد محصولاتش با سرعتی بیشتر، ورود به بازار جهانی، و در نهایت افزایش مشتریان (با تغییر بیزینسمدل یا با افزایش تبلیغات) چالشهای کوچکی نیستند؛ اما مطمئنم که تیم خوب کشمون از پس اونها هم برخواهد اومد...
ستارههای آینده اکوسیستم استارتاپی ایران، پوشه و ابرآروان، شباهتهای زیادی به همدیگه دارن: خلق محصولی کاملاً High-Tech برای ارائه زیرساخت فنی به سایر کسبوکارها، رشد بسیار زیاد در مدت کوتاه شکلگیری، سرمایهگذاری زیاد بر روی جذب استعدادها و در نهایت ایجاد یک فرهنگ سازمانی دوستداشتنی!
درباره ابرآروان و فرهنگ سازمانیش قبلاً زیاد خوندیم. به عنوان مثال حقوقهای شفاف (و البته کاملاً رقابتی) و استفاده از گیمیفیکیشن در روندهای مدیریت سازمان دو بخش جذاب از فرهنگ سازمانی ابرآروان بوده که در سایت اونها میتونیم مفصل باهاشون آشنا بشیم. اما اهمیت یا بیاهمیتیِ روندهای قشنگ رو فکرهای پشت این روندها و میزان ارگانیک بودنشون مشخص میکنه.
یکی از اتفاقاتی که اخیراً در فضای وب فارسی سر-و-صدای زیادی به پا کرد، دعوت اسنپ از مدیران تپسی برای کار، پاسخ بانمک مدیران تپسی به اسنپ و توئیت جنجالی نازنین دانشور درباره این ماجرا بود. توئیت دانشور درباره گروه اسنپ این بود:
این توئیت با واکنش زیادی مواجه شد چرا که خیلیها استفاده از عبارت «کارشناسی ۳ میلیونی» رو نشانهی نگاه از بالا به پایین دانشور به کارکنان میدونستن.
در این وانفسا، پویا پیرحسینلو، مدیرعامل ابرآروان، یادداشتی خواندنی درباره «حقوق» و نحوه تعیین اون نوشت. پویا در جایی از مطلب مینویسه: "حقوق از نظر من چیزی نیست جز تقسیم عادلانهی ثروت بین افرادی که در ایجاد یک ارزش سهیم هستن." و در ادامه توضیح میده که «تقسیم عادلانه» از نظرش چه معنایی داره. خوندن این یادداشت کوتاه برای کارآفرینها و مدیران منابع انسانی به شکل ویژهای توصیه میشه. این یادداشت نگاه انسانیای که پشت روندهای سازمانی جذاب ابرآروان بوده رو به خوبی نشون میده، اینکه چرا در ابرآروان افراد در درآمد سازمان سهیم میشن و اینکه چرا بنیانگذاران این سازمان، برای ساخت یک فرهنگ سازمانی جذاب، این چنین اهمیت قائل شدن!
شرکت پوشه در طرف مقابل، در سکوت تقریباً مطلق روی فرهنگ سازمانی خودش کار کرده. این سکوت از فروتنیشون ناشی میشه یا از علاقهشون به دوری از حاشیهها؟ شاید هر دو و شاید هیچ کدوم. اما پوشه هم با صرفِ وقت و انرژیِ زیاد برای فرهنگ سازمانی جذابش، تونسته همردیف با ابرآروان، دوستداشتنیترین محیط کاری ایران رو برای کارکنانش ایجاد کنه.
امیدوارم بچههای پوشه و ابرآروان بیشتر بنویسن از تجربهها و چالشهاشون در راستای ساخت فرهنگ سازمانی مطلوب و کمک کنن تا این نگاه انسانی، به جریان جدیتری در اکوسیستم استارتاپی ایران بدل بشه.
در انتها اما جا داره اشاره کنم که توجه به فرهنگ سازمانی نه فقط از بعد انسانی، که منظر اقتصادی هم برای کسبوکارها اهمیت بسیاری داره. از زمانی که مککنزی اصطلاح War for Talent رو درباره بازار به شدت رقابتی جذب استعدادها خلق میکنه، بیش از دو دهه میگذره، اما «استعدادها»، نقش کلیدی اونها در رشد کسبوکارها و کمیابی اونها در بازار کار، هنوز هم به قوت خودش تیتر بسیاری از مقالات مککنزی و HBR رو شکل میده! در ایران این قضیه حتی پررنگتر از جهانه و هر کسی که مسئولیت استخدام رو در سازمانی برعهده داشته، میتونه تایید کنه که پیدا کردن نیروی توانمند و متخصص تا چه اندازه کار سخت و دشواریئه. توجه به منابع انسانی در این جنگ بر سر استعدادهای کمیاب، تنها راه برای موفقیت کسبوکار و تضمینکنندهی رشد در زمینه نوآوریئه.
یکی دیگه از استارتاپهای دوستداشتنی ایران برای من یکتانته. یکتانت دیرتر از همه وارد عرصه تبلیغات آنلاین ایران شد و در حالیکه بقیهی مهرهها یکی یکی از گردونهی بازی حذف شدن، با هوشمندی به رشد خوبش ادامه داد و به جایگاهی رسید که امروز هست! نشان و ماجرای رشدش به دور از هیایوی تهران و داستان تحول تپسی در یک سال گذشته و روند نوآوریش (در محصول و در تبلیغات) هم ماجراهای دیگهای بودن که من رو عمیقاً به وجد میآوردن. متاسفانه بخش عمدهای از داستان موفقیت این استارتاپها برای من آشکار نبوده. شاید بمونه برای نوشتهای دیگه...
پ.ن. جا داره این رو هم بگم که من در هیچ کدوم از استارتاپهای بالا کار نکردم و تمام این نوشتهها، صرفاً از نگاه بیرونی ناشی شده. اگر چیزی برای اضافه یا تصحیح کردن این داستانها به ذهنتون رسید، در کامنتها من رو در جریان قرار بدین! ?