«مری بییرد» در تصریح استعارهی «سقف شیشهای» که به موانع نانوشتهای اشاره دارد که زنان را از صعود به مراتب حرفهای بازمیدارد -بهگونهای که هر چه در سلسلهمراتب شغلی بالاتر رویم، صورتهای زنانهی کمتری میبینیم- به «فرهنگ سرکوب» میپردازد. او در «زنان و قدرت» توضیح میدهد، چگونه سازوکارهای فرهنگی که بهطرز عمیق، ریشه دوانده؛ زنان را از مراکز قدرت جدا کردهاند. وی در این کتاب که بهعنوان یک بیانیه منتشر شده، نخستین نمونهی مکتوب که مردی به زنی میگوید: «خفه شو، صدایت نباید در ملأعام شنیده شود» را مربوط به «اودیسه» میداند.
موردی که بییرد به آن میپردازد -چنانچه رایج است- معطوف به ماجراهای اودیسیوس پس از جنگ تروا و در هنگام مراجعتاش به خانهای که همسرش دهها سال در آن انتظار کشیده، نیست. وی، ما را به مواجههی تلماخوس (پسر) با پنهلوپه (مادر) در تالار قصر توجه میدهد و آن را «لحظهی هومریِ به سکوت واداشتن یک زن» مینامد.
زمانی که پنهلوپه از پسرش میخواهد، به جای نقالی حماسهی قهرمانان یونانی، شعر دیگری را برگزیند؛ پسر در جمع حضار میگوید: «مادر، به اقامتگاهات بازگرد و به کار خودت مشغول شو، بافندگی و کارهای زنانه. سخنوری کار مردان است، جمیع مردان.» او با این مصداق تصریح میکند: «اندکی مضحک است، جوانکی که پشت لباش تازه سبز شده، پنهلوپهی عالقهزن را ساکت میکند، اما این نمونهی خوبیست که نشان میدهد؛ درست همانجایی که مستندات مکتوب فرهنگ آغاز میشود، صدای زنان در قلمرو اجتماعی سرکوب شده است.»
مثال دیگری که بییرد در تذکرش به تاریخی فهمیدنِ سرکوب زنان میآورد، مربوط به متن اوید، شاعر رومی است -فردی که همراه هوراس و ویرژیل، سه رکن اصلی شعر لاتین محسوب میشود-. وی با توجه به «دگردیسیها» (که شاید پس از کتاب مقدس، تأثیرگذارترین اثر ادبی بر هنر غرب است) به سکوت واداشتن زنان را در متن تاریخ به بحث میگذارد: «ژوپیتر (ایزد ایزدان) ایو را به گاو تبدیل میکند که نتواند سخنی بگوید و فقط ماغ بکشد. مجازات اکو (الههی پرحرف) نیز این است که صدایش هرگز مال خودش نباشد و فقط وسیلهایست برای تکرار کلام دیگران.»
بیرون نگهداشتن زنان از صحنههایی که میتواند برای صدای آنها جایی باز کند را بایستی در چنین منظر اسطورهای تا تاریخی فهمید.
«را» خدای آفتاب، روشنایی و نیروی مردانه، بلندمرتبهترین خدایان بهشمار میرود. آنکه اشیاء را میآفریند و ضمانتی بر هماهنگی آنهاست، مردوک است. خدای سامیها نر است. وقتی زئوس بر آسمان حکومت میکند، الاهگانی چون: ژئا، رئا و سیبل بایستی کناره بگیرند. ژوپیتر رم همتایی ندارد. بنابراین همانطور که «دوبووار» در «جنس دوم» نیز اذعان میکند: «پیروزی پدرسالاری نه تصادف است و نه نتیجهی انقلابی شدید. از ابتدای بشریت به موجودات نر اجازه داده شده که خود را بهمنزلهی یگانهنفس حکمروا آشکار کنند.»
صدای آپولون در اومنیدها اثر آشیل، صدای انقلابی ایدئولوژیک در نزول شأن مادر تا حد دایه و خدمتکار است؛ آنگاه که میگوید: «آنچه را که فرزند خوانده میشود، مادر بهوجود نمیآورد؛ مادر فقط دایهی بذریست که در بطناش افشانده میشود؛ کسی که آن را بهوجود میآورد، پدر است. زن چون امانتداری بیگانه، جوانه را دریافت میدارد و اگر خدایان بخواهند، آن را فقط حفظ میکند.»
بنابراین، قائلشدن سلسلهمراتب برای جنسها واجد سنتی دیرپاست؛ تباری که اختلافهای اساسی میان جنسها را هم فیزیکی و هم روانی میفهمد.
بازنمایی تصویر الههها در هنر تا حد زیادی نسبت زن و جایگاه اجتماعی او را نشان میدهد. مثالی که «دوبووار» در تحقیق مفصلاش در باب اسطورهها میآورد، با انگارهی قهرمان منافات دارد. وی تصور «قوم اوتانتو» از «ونوس» را شاهد میگیرد که نشان دهد؛ تن زن چگونه میتواند بهعنوان چیزی سنگین و پرچشده به زمین تظاهر کند و این درست بازنمای وضعیت زن در جامعهی پدرسالار است.
اوتانتوییها، ونوس را با «سرین فربه» تصویر میکنند. در این مواجهه با الهه، سرینها کمعصبترین عضوهای پیکرند و تن چون «اصلی بدون مقصد» جلوه میکند. طرحی که سیمون، آن را همانند تمایل مردان مشرقزمین به زنهای چاق میفهمد و میگوید: «آنها تجمل پوچ این افزایش پیه و چربی را که خواهان هیچ طرحی نیست و معنایی جز بودن ندارد، دوست دارند.»
چنین انگارهای از الهه با تصویر نرینهی قهرمان که در صدد «فتح» است و تجلی تاموتمام تعالیست، نهتنها در تضاد است، بلکه حاکی از وضع زن در لوپ تاریخی کهتریست؛ جنسی معطوف به یکجانشینی، و تنها نگهبان آنچه مرد قرار است در مواجههاش با دنیا به «خانه» بیاورد.
این دقایق، درست روی تجربهی ما از وضعیت زن تا میشود و توفانی که وزیدن گرفته و بین دو لبهی اسطوره و امروز شکاف میاندازد، باید بتواند متن سرکوب زنان را برای خوانشی انتقادی روشن کند. تنها مواجههای دقیق با وضع زن در نسبت با گسترهی سرکوب است که میتواند سقف شیشهای را پایین بریزد و صدای مسلط «خفه شو» را به زیر بکشد.