اگر اخبار قبلی از رابطه اینجانب را دنبال میکردین باید بگم دو سه روز بعد از قضیه ته چین تمومش کردم . واقعیتش قبلا هم تمومش کرده بودیم ولی این دفعه یه کوچولو فرق داره نمیدونم چرا
خلاصه دل تنگ و بی کس نشستم گوشه اتاقم . سعی میکنم به هیچی فکر نکنم . راستشو بگم دارم سعی میکنم فرار کنم . اون کی بود ؟ کجا بود ؟ چیکار میکرد
همشو فراموش کنم . نمیتونم .
دارم سریال دامینا رو میبینم که راجب همسر ژولیوس سزاره . ای کاش همسر ژولیوس سزار بودم .
معنای واقعی یه ملکه.
ملکه واقعی همه این هاست: شرارت، الگانس، هایجک کردن شوهر به هزار بدبختی و کلاه گذاشتن سر زن قبلی ، سیاست در راستای علاقه شخصی، غرور به واسطه زیبایی و ثروت و جایگاه خانوادگی
به هر صورت، باید برای شما میگفتم که چه بر من گذشت.
آی خواننده که از بیکاری در صفحه من میچرخی، ایا کار مهمتری نداری که انجامش بدی ؟
اگر از من بپرسی نه! من که کار مهمی ندارم، تابستونه و در خونه پدری، غذای اونهارو میخورم و انرژی اون ها رو مصرف میکنم.
فردا برمیگردم خونه خودم. حال این مرداد ۲۱ سال و ۶ ماه دارم .
امروز جمعه ۱۳ مرداد بود. اگر جمعه ۱۳ام باشه بسیار نحس هست و اگر چه اتفاق بدی نیافتاد برای من اما نحسی رو با وجودم حس کردم. به هر روی!
امروز خالم حرف خوبی بهم زد:
“اگر نفر قبلی رو از ذهنت بیرون کنی اجازه میدی انرژی های جدید دورت رو بگیرن ولی تا وقتی اون تو ذهنته این امکان نداره. تا کی میخوای با روح یه ادم زندگی کنی ؟“
همچنین یه راز بزرگ بهم گفت.
من متنفرم ازین که راز ادما دیگرو با خودم حمل کنم.
من راز های خودمو به سختی حمل میکنم.
Ughh
داشتم فکر میکردم که ما توی کشور خودمون مهمون حساب میشیم. اومدیم مهمونی و به زودی خواهیم رفت و در حقیقت اصلا در جهان ما مهمون هستیم.
دوباره در اقیانوس وحشت تنهایی غرق شدم ای کاش نجات پیدا کنم .