arghavan
arghavan
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

خدانگهدار عزیزم ... و نوروز مبارک!

بعضی وقت ها باید بارون سختی بیاد تا دلت برای افتاب تنگ بشه.

نمیشه به زور هم دیگه رو نگه داریم . اخرش باید فقط رها کنیم . دلم برات تنگ میشه و دوستت دارم خدانگهدار عزیزم.

یه مدت طولانیه که نتونستم از ته قلبم چیزی بنویسم. اخه این مدت همش چیزایی که ته قلبم بود رو برای اون میگفتم . همه ی عشقمو برای اون میذاشتم. همه‌ی جوکام همه‌ی حرفای روزمره ام ... حتی سریال هارو هم برای اون تعریف میکردم .

یه مدتیه هرچی زور زدم چیزی بنویسم نشده. یا ابکی بوده . یا از ته قلبم نبوده و زیادی قلمبه سلمبه بوده .

امشب حسش میکنم. همین! که بتونم دوباره بنویسم.

نمیدونم چند خط بالا این حس رو بهتون داد یا نه ولی دیگه با اون مرد نیستم.

دیگه روزام و شبام با اون نمیگذره . دیگه به اون تکست نمیدم دیگه اونو نمیبوسم . دیگه تو بغل اون گریه نمیکنم. وقتی داشتیم خداحافظی میکردیم بهم گفت ارغوان مراقب خودت خیلی باش نذار هیچکی دیگه اشکتو دربیاره. نذار ادما ازارت بدن . همه اینارو بهم گفت و من فقظ تهش گفتم هی پسر! تو که همه‌ی این کارارو خودت باهام کردی :))

یه سال پیش همین موقعا بود که بهم گفت دوستم داره. منم بهش گفتم نه . انقدر هی گفت و گفت و گفت و گفت که منم دیگه نمیدونستم چی میخوام. تهش دو ماه بعد همه چی تموم شده بود . دیگه همه میدونستن من و اون پسره با همیم و همه هم جاجمون کردن به اندازه کافی!!

سه ماه بعد از دوستی من با پسره من تمام دوست های صمیمیم رو از دست دادم . نمیدونم بخاطر دوستیم با پسره بود یا کلا حساس شده بودم . بعد از این قضیه مجبور شدم پسره رو هم جایگزین عشق زندگیم کنم و هم دوستای صمیمیم.

اگر بگم بزرگترین اعتیاد دنیا رو به هم پیدا کردیم دروغ نگفتم!

بیشتر البته ، من بودم که معتادش شده بودم .

هردو زیاد مست بودیم . هر دو هنوز هم زیاد مست میکنیم . ولی دیگه اون مستی یکی دو سال پیش نیست. سگ مستی نیست ، سیاه مستی نیست. حالت تهوع دیگه نیست حتی . دیگه اصلا نه من میتونم انقدر بخورم که بالا بیارم نه اون. ته مستیمون این باشه که یکی دو پیک بخوریم و به عشق از دست رفتمون فکر کنیم. و تهش به هم یه پیامی بدیم احتمالا و نیم ساعت بعدش هم بخوابیم. انگار تو این ده ماه با هم پیر شدیم . مستیمون هم شبیه پیرا شده حتی.

من تمام ارزش زندگی خودم رو تو اون ده یازده ماه روی دوست پسرم چیده بودم . که اون شب بیاد با هم بریم پارک با هم بریم سینما با هم بریم رستوران . با هم شام بپزیم با هم برقصیم . که من اون رو ببوسم . که با هم انیمه دانلود کنیم و تا تهش ببینیم.با هم تو خیابونا الکی بچرخیم با هم اهنگ گوش کنیم! با هم پاستا بپزیم. با هم پارک کردن منو جاج کنیم . من به افتضاح روندن اون گیر بدم و بگم دیگه حق نداره پشت ماشینم بشینه. با هم بریم دنبال بهترین نون خمیر ترشی که میشه خرید و با هم ساندویچ کالباس با مایونز و چیپس و خیارشور درست کنیم . من براش پااستا درست کنم و اون ظرفامو بشوره. با هم ...همه چی

ولی اون کار خودشو داشت همچنان . سر کارشو گذاشته بود توی اولویت اولش و من رو دوم.

من نه اما! همه زندگیمو دانشگاهمو گذاشته بودم کنار که فقط به اون برسم. انگار شوهرمه !!

همه این ها هم گذشت. تابستون خیلی سخت بود برام . بایپولارم عود کرده بود و گرما و بیکاری اذیتم میکرد .

حتی بیشتر از قبل به اون پسره دل بستم . اعتیاد به شدیدترین حد ممکن رسیده بود . شبا بعد از اینکه از سر کار میومد گریه میکردم . که تو قطعا داری با همکارات به من خیانت میکنی ! هر شب! یکی دو ماهی برنامه همین بود خلاصه ! هر شب گریه . حال بد . پنیک اتک .

تو این مدت با هم دیگه دو سه تا مسافرت هم رفتیم .

اخرین مسافرتی که رفتم دو هفته بعد از این بود که باهاش به هم زدم ... رفتم جنوب با دوستام در حالی که قرار بود اون پسره رو هم ببرم :)) حتی ادمای مسافرت هم ناراحت بودن که اونو نیاوردم .

در نهایت یکی از عجیب ترین تجربه های زندگیم کمپ کنار ساحل بود. شنا توی اقیانوس بدون لباسای مزاحم . مثل پسرا! ازاد! شب ها یخ زدن به حدی که فکر کنم اگر تا صبح زنده بمونم حتما پاهامو از دست میدم.

زندگی عجیبی بود. وقتی برگشتیم تهران و همه چی دوباره نرمال بود حس میکردیم تهرانه که عجیبه. حس میکردیم کدوم احمقیه که اون سواحل و اون اقیانوس و اون افتاب دلپذیر رو ول کنه که بیاد تو تهران کثافت ترافیک زندگی کنه ؟ جواب خودمون بودیم. ما همون احمقا هستیم. به هر حال زندگی خرج داره .

یه ماه میگذره که دیگه باهاش نیستم. تو این یه ماه میتونم بگم یه سال بزرگ شدم . به جز همون روز اول حتی یه روز هم دلم براش تنگ نشد.

اذیتم کرده بود . حتی اگه یه موقعی دلم هم براش تنگ شد قورتش دادم هر دفعه . هیچوقت نباید برگردی با کسی که خراب شده. چون دوباره درست نمیشه.

دلش برام زیاد تنگ میشه. زیاد بهم پیام میده ... اما اینا واقعا کمکی نمیکنه به چیزی که تموم شده. چیزی که تموم شده دوباره شروع نمیشه که اگرم بشه مثل اولش نمیشه!

دوست پسر داشتن خیلی فانه ! ولی یه دوست پسر مهربون درست حسابی داشتن خیلی خوشحال کننده تره!

دلتنگی همیشه هست ارغوان . کاری نمیشه کرد باهاش . خودش اروم اروم میره.

دلم یه دوست پسر عرب میخواد احساس میکنم اونا خیلی رمانتیکن. وات اوووور


دختر د ویل.
دختر د ویل.


چارلی
چارلی


در مورد این فیلم ... بله در نهایت به نظر من زشت ترین چهره ی افسردگی چاقیه. فکر میکنم اگر یه روزی به این شرایط دچار شم نتونم تحملش کنم و مرگ رو ترجیح بدم. البته که نظر شخصیمه .



پ .ن : این عید مبارکی ندارد.

پ.ن2 : بعد از اعلام شدن برندگان مراسم اسکار 2023 من دو تا از فیلم های برنده رو دیدم . به EVERYTHING EVERYWHERE ALL AT ONCE نهایتا بتونم 7 و به THE WHALE میتونم 8 بدم . برندان فریزر به واقع لایق اسکار نقش اول بود که البته دریافتش کرد. اون فیلم اولی که اسم طولانی ای هم داره موضوع جدیدی داشت فیلم جدیدی بود ولی میتونست صرفا به خاطر فیلمنامه اسکار بگیره نه این که 7 تا فاکینگ اسکار بهش بدن.

خیلیا رو دیدم که عقیده داشتن بولشته و خیلیا رو دیدم که واقعا استقبال کردن . ولی جکی چان بازیهای مزخرف مثلا مدرن رو در موضوعی به این قدرت قرار دادن به نظرم یکم فول بود. به من چه البته!

البته که هدف هر دو فیلم بسیار زیبا بود . ولی خب اولد نیوز .

پ.ن 3 :درست حدس زدین... این که تونستم این همه فیلم ببینم و سریالا رو تموم کنم و غیره و ذلک به این خاطر هست که دیگه دوست پسر ندارم و فقط میتونم وقتمو با فیلم ها پر کنم . البته که سرگرمی بسیار قوی ایه و من هم چند سالی هست واقعا حرفه ای فیلم میبینم و بخاطر فان نیست. بهرحال فیلم ها روی من تاثیر میگذارن و روح و مغزم و حتی جسمم رو درگیر میکنن. اما دروغ چرا . همین الان هم ترجیح میدم وقتمو با یکی که دوستش دارم بگذرونم تا اینکه پشت لپتاپ مغزمو از دست بدم و LOCO بشم.

پ.ن4 : سوشی سوشی خونه . فراید رایس چاپ چاپ. پاستای فودکورت اواسنتر. پیتزای چیزفکتوری. پیتزای فرسکو. بندری خانلری. پیتزای پیتزا پاتزا . مارگاریتای لءون. اش ستارخان. اش باغ فردوس . جوجه کباب شاندیز. فسنجون گیلانه . سیب زمینی روبروی پارک قیطریه که اسمش یادم نیست، اها یادم اومد سیبکار ، کافه بیکری که اسمش رو نمیبرم . قهوه رییس . بستنی معروفه که اسمش رو اصلا یادم نمیاد . سوپ کافه برج سامان . پپرونی روشا.اون کالباس فروشی یوسف اباد . برگر داون تاون . برگر مورگن . سالاد یونانی داون تاون. شنیتسل با نخود فرنگی

دیگه یادم نمیاد ، ولی بی نهایت جای دیگه. بی نهایت جای دیگه :))خاطرات یا غذا ها مساله این است!

نودل
نودل


بله ما به تنهایی یه عالمه پول به توالت فرستادیم !


وداع با ان مردthe whalei will miss him why liefood dumpدوست پسر
I'm hopeless but maybe romantic
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید