آی آدم ها که در ویرگول زندگی میکردید . با هم زندگی میکردیم . باید برای شما بنویسم که در این چند ماه چه بر من گذشته . این مقداری از ادب به دور هست که براتون نگفتم این همه مدت رو .
پنجشنبه شب یکی از دوستانم در 22 سالگی فوت کرد .
در جاده فیروزکوه تصادف کرد . خدا بیامرزد فاجعه بزرگی برای ما و خانوادش بود .
این بزرگترین و رندوم ترین اتفاق تخمی ای بود که تو این چند ماه افتاده .
مهستی دارم گوش میدم و محسن یگانه در حال حاضر که ساعت 2 نصفه شب هست .
امروز تهچین مرغ با زرشک و زعفرون و خلال پسته درست کردم و دوست پسرم اومد کوفت کرد و همون اول گفت ماستش کمه ! من هم گفتم خب پس نخور .
با این حال بعدش دلم سوخت و گفتم خب بخور .
اما اون بیشرف همچنان ایراد گرفت . متاسفم برای تو درست نشده بود اصلا واسه خودم بود که تو مثل یک کلاغ قسمتی ازش رو خوردی .
یه ماهه دارم باشگاه میرم و باز هم روزگار بر من سخت میگذره !
یعنی لیترالی اینطوری میگذره که انگار اصلا علاقه ای به ادامه دادنش ندارم و فقط از روی اجباره چون پدر و مادرم تصمیم گرفتن من به دنیا بیام ! ( البته حتی تصمیم هم نگرفته بودن))))
امروز واسه پروژه پایانی مجبور شدم برم دانشگاه با استادم حرف بزنم . آه از این درس ها متنفرم . 1 سال و نیم بیشتر باقی نمونده و بعدش بای میرم و برنمیگردم .
ای کاش اروپایی بودم و از چیزای کوچیک و بزرگ لذت میبردم و نیازی به مایلستون های عجیب و غریب نداشتم .
یک گفت و گو که بین من و دوستم رد و بدل شد رو در پایین میخونید
من : تا حالا در سرزمین "خود " گم شده ای ؟ در وجودیت ؟
اون : نه فکر نمیکنم . من همیشه پیدای پیدا بودم .
من : امکان نداره همه ادم ها حداقل یک بار در زندگیشون گم میشن . مثل ابله مرغونه این واسه اینه که زودتر بتونی خودت رو پیدا کنی هرجوری که شده . و البته که بعضی ها تا ابد گم شده میمونن در سرزمینشون.
اون : نه ما خیلی قوی هستیم و از همه سنگهایی که دنیا جلوی پامون میندازه در میریم و یجوری باهاشون کنار میایم .
من : نه من این مزخرفات و چیزهای کوچیک رو نمیگفتم . چیزایی مثل واقعیت هستی رو میگفتم . حتی راجب مرگ نزدیکان حرف نمیزدم که الان در ذهن تو هست .
اون : خب اونا رو که هیچوفت نمیتونستیم کنترل کنیم .
من : باشه- اشکال نداره- تو پیدا هستی . - با یک پیدا نمیشه راجب این موضوع حرف زد.
بعد با خودم فکر میکنم احتمالا هروقت که گم شد به سراغم بیاد .
تنهایی من رو دیوونه میکنه . ای کاش میتونستم بخوابم . احتمالا همه کساییییی که تنها زندگی میکنن به نحوی حال خرابی دارن . نمیدونم چطوری توضیح بدم.
در نهایت متاسفانه ما ادم ها در شرایط خیلی خیلی سخت دووم میاریم و خیلی وقت ها بجای این که الماس بشیم ( چون ما کربن نیستیم )
ممکنه از حالت تنش تسلیم عبور کنیم و دچار شکست بشیم و دیگه اثار اون قضیه قابل جبران نیست به هیچ عنوان .
مراقب خودتون باشین تا جایی که میتونین اما بدونین رسیدن به بن بست های مغزی اوکی هست و اشکالی نداره هر از گاهی.
حتی بیشتر از هر از گاهی هم اشکالی نداره چون کی گفته باید قوی باشیم حتما ؟
راستی احساس میکنم دارم جوونیم رو با این پسره هدر میدم . اگر راهکاری برای جدا شدن سریع و بدون درد دارید بگید لطفا.
در ساعت 2:51 دقیقه شب
و امروز 19 جولای 2023