پیاده در دمای ۴۷ درجه ی سانتیگراد با دو تا از دوستان خانم از خیابانی که ۳۰ متر بالاتر چراغ قرمز داشت و تقریبا خلوت بود پایین میرفتیم
چند پسر دوازده یا سیزده ساله از کودکان کار همونجا وسط خیابان ایستاده بودند
به محض دیدن ما حمله کردند دو سه نفر اول را به سلامت پشت سر گذاشتیم
نفر سوم به طرف من امد!گفت یه گل بخر سریع یه گل بخر!
گفتم مرسی ! دیره باید برم ، اول دستانش را به دستانم زد سپس پیشروی کرد و به جاهای دیگر نزدیک شد
اخر که دید فایده ای ندارد هم هلم داد( قدرتش زیاد بود ! در کل گویا واقعا خانوما ضعیفن :))) )
من ... شوکه اما خندان بودم ! برای من مهم نبود که سه ثانیه ی پیش چه شد اما مهم بود که این پسر تا اخر عمر باید حقیقتا چه غلطی میکرد
ایا این فقط یک کنجکاوی جنسی بچگانه است ؟!
همیشه سنشان برای اینکه نام متجاوز رویشان گذاشته شود کم است اما انها هرگز مظلوم هم نبودند قطعا به انها ظلم شد اما انها هم تلاش کردند ان ظلم را به جامعه برگرداندند
این موضوع از فقر جنسی ای ناشی شد که نه گذاشتیم کودکانمان با چیزی اشنا شوند و نه نوجوانانمان ازاد باشند
همان وقتی که به کودک تجاوز شد و کودک متجاوز شد
موضوع امروز من رو شدیدا یاد سریال دکستر انداخت
سریالی که دفعاتی که با قربانی همزاد پندری میکنی کمتره تا با قاتل داستان چرا ؟! چون قربانی بیشتر از قاتله و اگر قاتل بمیره شخصیت اصلیت مرده و کلا سریال تموم!
تو زندگی واقعی هم قاتل همون قربانیه و قربانی همون قاتله اینجوریه که تو قاتل رو دوست داری اما همیشه قربانی رو فراموش میکنی
ارزو میکردم ، همه اش یه سریال بود ، می اومد و میرفت ... و تنها چیزی که باقی میموند صفحه ی سیاه تلویزیون پس از اتمام هر سریال بود
اصلا حالا که اینطور شد ویوا لاس وگاس ، ویوا قاتل
پ.ن :شرمنده که دکسترو قاطی این موضوع کردم ، میدونم هممون دوستش داریم :(