در حال خوندن یه مقاله بودم در مورد اینکه چطور یک زندگی خوب داشته باشیم، نویسنده با استناد به یه فیلسوفی به اسم ژان وانیر که یه NGO به اسم L'Arche برای افرادی که معلولیت ذهنی دارن ساخته این مقاله رو نوشته. مقاله اول با یه تجربه از خود نویسنده شروع میشه که وقتی افسر پلیسی تو کالیفرنیا بوده، یک روز که به ماموریت میره به یه سری ورزشکار با معلولیت ذهنی بر میخوره و شروع میکنه باهاشون فوتبال بازی کردن و توضیح میده که چقدر لذت برده و درس گرفته از اون روز و در ادامه همین توضیحات یه نقل قول از ژان وانیر میکنه:
The great thing about people with intellectual disabilities is that they’re not people who discuss philosophy. What they want is fun and laughter, to do things together and fool around, and laughter is the heart of community
— Jean Vanier
اگه اشتباه نکنم ترجمهاش میشه:
بزرگترین چیز درباره افرادی که معلولیت ذهنی دارند این است که آنها افرادی نیستند که درباره فلسفه بحث کنند. چیزی که آنها میخواهند شادی و خنده است، اینکه کارهایشان را باهم انجام دهند و خنده قلب اجتماعشان است
نویسنده در ادامه میگه که هر چه ما سنمون بیشتر میشه، معصومیت کودکی رو از دست میدیم، کنجکاوی و تخیلاتمون تسلیم بلوغ، هورمونها و پیچیدگیهای برزگسالی میشن.
ما مدام درگیر ظاهر، محبوبیت و میزان موفقیتهامون تو زندگی میشیم، تو محل کار درگیر رقابت میشیم و یاد میگریم که ارتباطات یعنی تقابل چیزی که ما میگیم و چیزی که واقعا منظورمونه. نگران وضعیت و درجه اجتماعیمون میشم. ما تلاش میکنیم یه جهان کوچولوی امن واسه خودمون بسازیم، بدون ریسک و بدون آسیب پذیری و در نهایت امر، ما هنوز هم خوشحال نیستیم!
He who clutches desperately to security, to everyday habits, work, organization, friends, family, no longer lives. More than security, life needs adventure, risk, dynamic activity, self-giving, presence to others.
— Jean Vanier, Tears of Silence
اونی که به شدت به امنیت، عادتهای روزانهاش، کار، سازمان، دوستان و خانواده چسبیده دیگه زندگی نمیکنه. بیشتر از امنیت، زندگی به ماجراجویی، ریسک، فعالیتهای پویا، فداکاری و حضور کنار دیگران نیاز داره
برای رسیدن به زندگی خوب، ما باید از مسیر فعلی خودمون خارج بشیم، احساس ناامنی خودمون رو رها کنیم، نقطه ضعفها و نقطه قوتهای خودمون رو قبول کنیم و شادی رو با حضور در لحظه و کمک کردن به دیگران دوباره کشف کنیم
خداروشکر، ژان وانیز یه راهنما برای چطور بهتر زندگی کردن برای ما گذاشته. چگونگی رسیدن به شادیهایی که هر روز کنار دوستاش و در حال مراقب ازشون در L’Arche تجربه کرده. اینها ۱۰ قانون سادهان، ازشون پیروی کنید ایشالا که اگه خدا بخواد زندگی بهتری خواهید داشت
همونطور که ژان وانیر گفته، ما در ضعیفی به دنیا میآییم و در ضعیفی هم میریم به دیار باقی. اشکالی نداره که برای بهتر کردن بدنتون برید باشگاه و کلی خرج مصرف کنید، به هر حال دارندگی و برآزندگی ? ولی یاد بگیرید خودتون رو همونطور که هستید قبول کنید چون چیزهای مهمتری مثل در لحظه زندگی کردن و کمک به دیگران وجود داره که روح ما رو غنیتر از داشتن بدنی خوشفرم میکنه
ما گرایش به این داریم که احساسات و مشکلاتمون رو بیان کنیم ? ولی خب، یه کِرمی باعث میشه بیانشون نکینم، بدتر از اینا برای فراموشن کردنشون به مواد مخدر و سیگار و قلیان (معمولا هم دوسیب) پناه میبریم. صحبت از چیزی که احساس میکنیم ما رو آزاد میکنه - من خودم تست کردم واقعا حال آدم خوب میشه
ما به اشتباه دوست داشته شدن رو مساوی موفق شدن میبینیم اما همونطور که ژان وانیر میگه: ما همونقدر زیباییم که هستیم. ارزش افراد با میزان پولی که تو حساب بانکیشون هست اندازه گیری نمیشه بلکه با میزان احساساتی که تو حسابشون هست سنجیده میشه، اینکه چقدر مهربون هستند یا چقدر به دیگران کمک میکنند. ما ممکنه به پولی که مارک زاکربرگ داره حسادت کنیم ولی آدمهای مثل مادر تِرِزا رو بیشتر تحسین میکنیم
شما با همسرتون ازدواج کردید، موفقیت آمیز نبوده، آره چون شما باید خرج خانواده رو بدید ولی بدونید که خود خانواده بیشتر اهمیت داره. زمان بذارید و بهش توجه کنید. از همسر و بچههاتون حالشون رو بپرسید چون اونها توجه و محبت شما رو بیشتر از پولی که براشون در میارید به خاطر میسپارند
عصر دیجیتال برای ما ارتباطات سریع رو بوجود آورده، اما آیا ما واقعا با همدیگه صحبت میکنیم؟!
هر کسی داستانی داره اگر شما مایل به شنیدنش باشید. دست از اینکه سعی کنید مردم رو تغییر بدید بردارید و خود واقعیشون رو ببنید و قبول کنید. فقط چون اونها دیدگاه شما رو ندارن به این معنی نیست که هیچ داستان، تجربیات و دانشی ندارند. داستانشون رو یاد بگیرید و قضاوتشون نکنید
شما مانند هر انسان دیگری ارزشمند هستید، قدردان یگانگی و استعدادهاتون باشید
ژان وانیر از "ستمگری فرهنگی" حرف زد. گروه من! پارتی من! فرهنگ من! آره دادا، به خودت و فرهنگ افتخار کن، هرچند که افتخار نداره ? اما نه بیشتر از مال دیگران، عضوی از جامعه انسانیت شو این ممکنه تو رو تبدیل به آدم بهتری کنه
بر خلاف حیوانات دیگر، حیواناتی که به اسم انسان شناخته میشن، نیازهای معنوی و روحی دارن. فراتر از خوردن، تولد یا وجود داشتن، ما دنبال بینهایت هستیم. مثلا دلیل اینکه اینجا هستیم چیه؟ همه ما صدایی درونی داریم که ما رو هدایت میکنه، به اون صدا گوش کنید فقط مراقب باشید اون صدا به فاکتون نده
ژان وانیز میگه: ما همه اینجاییم، رهگذران یک ماجراجویی هستیم. ما سوار قطاری به اسم دنیا میشیم و پیاده میشیم و با این حال دنیا به راهش ادامه میده. رو به رو شدن با مرگ میتونه ما رو به سمت حرکت امروزمون هدایت کنه. میتونه آدمی که میخواییم باشیم رو تغییر بده