آرین افشار
آرین افشار
خواندن ۵ دقیقه·۶ سال پیش

تفکر سیستمی و مدیریت محصول

مدیریت محصول نقشی تسهیل‌کننده است که مسئولیت تجارت محصول را بر عهده دارد. مدیران محصول با کارکنانی از طراحی، توسعه، برنامه‌ریزی، تولید، بازاریابی و فروش یک محصول در تمامی مراحل چرخه حیات محصول سر و کار دارند. از سر و کله زدن با کارکنان بخش‌های مختلف تا ساخت محصولاتی که در یک زیست بوم حضور خواهند داشت. تفکر سیستمی نقشی حیاتی در مدیریت محصول ایفا می‌کند و این مقاله به صورت سطحی جهت کسب اطلاعات عمومی به آن می‌پردازد.

همانطور که دان نورمن می‌گوید، یک محصول فراتر از یک محصول است. آیپاد (iPod) برای عاشقان موسیقی لذت موسیقی را فراهم می‌کند، Kindle به عاشقان کتاب، انتخاب کتاب و لذت مطالعه را به عنوان یک خدمت ارائه می‌دهد. محصول شما تنها یک موجودیت نیست، بلکه سیستمی از موجودیت‌ها است. برای نمونه، آیپاد تنها به دلیل طراحی فیزیکی موفق نیست، بلکه به دلیل تجربه‌ای که به کاربر نهایی به عنوان یک سیستم متشکل از یک سیستم DRM (مدیریت حقوق دیجیتال)، مجموعه iTunes و موارد بسیار زیاد دیگری که برای کاربر نهایی قابل مشاهده نیستند می‌بخشد، محبوب است.

تفکر سیستمی مروری سریع

اول از همه، یک سیستم چیست؟ سیستم مجموعه‌ای از اجزا است که

  1. رفتار هر جزء بر رفتار کل سیستم تاثیر می‌گذارد.
  2. رفتار اجزا با هم وابستگی متقابل دارد.
  3. هر زیرگروه بر رفتار کل تاثیر دارد و هیچ کدام تاثیری غیر وابسته بر کل ندارد.
  4. عملکرد سیستم مجموع اجزائش نیست، بلکه محصولی از تعاملات آن‌ها است.

تفکر سیستمی فرآیند درک این موضوع است که چگونه آن چیزهایی که ممکن است به عنوان سیستم در نظر گرفته شوند، داخل یک موجودیت کامل یا سیستم بزرگ‌تر بر یکدیگر تاثیر می‌گذارند. تفکر سیستمی چارچوبی نظری و مجموعه‌ای از ابزارها است که طی ۵۰ سال گذشته برای کمک به درک بهتر سیستم‌ها و مهم‌تر از آن درک الگوها برای کمک به ایجاد تغییرات به معنی، در حال توسعه بوده است.

 الگوی تفکر سیستمی

یکی از رشته‌های کلیدی یادگیری و درک سیستم‌ها، مدل‌های ذهنی است. مدل‌های ذهنی فرض‌ها، تعمیم‌ها، عکس‌ها یا تصاویر عمیقی هستند که درک ما از جهان و عملکرد ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند.  این مدل‌های ذهنی وابسته به کلمات یا زبان نیستند. شما چیزی را مشاهده می‌کنید و بر اساس تجربیات پیشین خود به گونه‌ای خاص عکس‌العمل نشان می‌دهید. مدل‌های ذهنی بسیار قدرتمند هستند چون احساس شما نسبت به چیزی و عملکردتان را تعیین می‌کنند. ما دائماً در حال ساخت مدل‌های ذهنی هستیم و به صورت ناخودآگاه از ۴ الگو برای ساخت آن‌ها استفاده می‌کنیم:

  1. ایجاد تمایزات
  2. سازمان‌دهی جهان در سیستم‌ها
  3. مرتبط کردن چیزها به یکدیگر
  4. تشکیل چشم‌اندازها

ایجاد تمایزات

ما بین چیزهایی که می‌شناسیم و چیزهایی که نمی‌شناسیم تمایز ایجاد می‌کنیم. هنگامی که برای رفتن به محل کار از منزل خارج می‌شوید، اتومبیل خود را مشاهده می‌کنید و آن را از دیگر اتومبیل‌های پارک شده در کنار آن تمییز می‌دهید.

سازمان‌دهی جهان در سیستم‌ها

ما همواره دنیا را با اجزا و کل‌ها سازماندهی می‌کنیم. شما در خانه‌ای در ونک که در تهران است که در نتیجه در ایران است زندگی می‌کنید.

ربط دادن چیزها به یکدیگر

ما بر اساس علت و معلول بین چیزهای مختلف روابط برقرار می‌نماییم. هنگامی که پدال گاز خودروی خود را فشار می‌دهید، خودرو حرکت می‌کند. شما در را فشار می‌دهید و در باز می‌شود و به شما اجازه دسترسی می‌دهد.

تشکیل چشم‌اندازها

ما همواره به چیزها از یک چشم‌انداز و از یک منظره نگاه می‌کنیم. صبح از خواب بیدار می‌شوید و از پنجره بیرون را نگاه می‌کنید تا تپه زیبای پوشیده شده با ابرها را ببینید. آخر هفته به یک سفر به همان تپه می‌روید تا آن را از چشم‌اندازی متفاوت مشاهده کنید.

تفکر سیستم و مدیریت محصول

چرا مدیران محصول به سیستم‌ها و تفکر سیستم اهمیت می‌دهند؟ مدیران محصول در کسب و کار موظف به کار کردن با سیستم‌ها، درک سیستم‌ها، تفسیر سیستم‌ها، تشریح سیستم‌ها و تنظیم دقیق آن‌ها هستند. اگر مشغول توسعه یک محصول جدید هستید، با درک زیست بومی که محصول جدید در آن حضور خواهد داشت، افرادی که با محصول سر و کار خواهند داشت و چرخه حیات محصول سر و کار خواهید داشت. مدیریت محصول درباره مدیریت سیستم‌هایی است که با تکامل یافتن، پیچیده‌تر و پویاتر می‌شوند.

الگوهای دخیل

تفکر سیستمی به مدیران محصول کمک می‌کند تا محصولات را به اجزای کوچک بشکنند و روابط متقابل بین این اجزا را درک نمایند. این امر به درک و نوآوری کمک می‌کند. مثال خوبی در این زمینه این است که چگونه شرکت اپل، مک (Mac) یا آیفون (iPhone) را تکمیل کرده است. خارج کردن دیسک سخت در مک یا جایگزینی شیشه با آلومینیوم در آیفون بدون درک مناسبی از قطعات نمی‌توانست رخ دهد.

نگاه به مشتریانی که از محصولات استفاده می‌کنند به مدیران محصول چشم‌اندازی متفاوت و بسیار ضروری نسبت به محصولات ارائه می‌دهد. این امر کمک می‌کند تا بهتر با مشتریان همدردی کنیم و مشکلات سیستمی که در تجربه مشتری نقش ایفا می‌کنند را درک کنیم. برای نمونه، یک نوآوری بزرگ برای iPad Air ۲ روکش ضد بازتاب روی قاب شیشه‌ای است که بازتاب نور محیط را کاهش می‌دهد. این امر ثمره درک مدل‌های ذهنی کاربران است.

تجربه کلی

تفکر سیستمی برای مدیران محصول ضروری است تا به طور موثر ذینفعان محصول و دیگر متغیرهای سازمانی که بر کسب و کار محصول تاثیر می‌گذارند را درک کنند. یک محصول وابسته به تجربه آن است. مشتریان چگونه با محصول شما آشنا می‌شوند، چگونه آن را خریداری می‌کنند، چگونه خرید خود را دریافت می‌کنند، اولین استفاده (که شامل خروج از جعبه می‌شود)، استفاده پایدار، ارتقا، بازگرداندن محصول، تعویض محصول و… همگی به  بخش‌های مختلفی از یک شرکت مرتبط هستند. اما مدیر محصول مسئول کل تجربه است و به همین جهت برای مدیران محصول مهم است تا از وجود این سیستم‌های مختلف و تعاملات آن‌ها مطلع باشند.

جدای از استفاده از تفکر سیستمی و نمونه‌های اولیه سیستم‌ها، ابزارهای تفکر سیستمی دارایی‌های بزرگی برای مدیران محصول برای تحلیل سلامت محصول، برنامه‌ریزی انتشار محصول، تحلیل تاثیر رقابت یا تغییرات ناگهانی بر کسب و کار محصول می‌باشند. در جهانی که وابستگی شدید همه چیز با سیستم‌های آشکار و پنهان به یکدیگر رو به افزایش است، نقش تفکر سیستمی در مدیریت محصول، کلید موفقیت کسب و کار محصول است.

مدیریت محصولتفکر سیستمی
آرین افشار فعال حوزه سرمایه‌گذاری خطر‌پذیر و مشاور محصول
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید