چند روز پیش عکسی در توییتر دیدم که شخصی به نقل از رفقایش در رابطه با معایب کار کردن با متولدین دهه هفتاد نوشت و با ذکر کردن دلایلی مثل «عدم احترام به بزرگتر، اعتماد به نفس کاذب، توقع رفتن راه چند ساله در چند روز، سرپیچی از دستورها، کار نکردن طبق روال سیستم و بازیگوشی»، این نکته را یادآور شد این ويژگی عمده این دهه است و در بسیاری از متولدین آن مشاهده میشود.
با دیدن این کپشن سطحی و بیمنطق و سیل نظرها در لینکدین و توییتر، لازم دانستم نکاتی را در رابطه با این موضوع در ویرگول بنویسم تا هم اولین پست وبلاگم بعد از سالها باشد و سبب خیر شود و هم به عنوان یک دهه هفتادی، یک سری موارد بدیهی را توضیح دهم تا اگر با این موارد مخالف بودید، دهه هفتادیها را استخدام نکنید.
نکته اول: روال تکامل و مدل زیستی انسانها در طول تاریخ فعلا به گونهای است که «همه» بعد از گذشت چند سال طی کردن کودکی-نوجوانی-جوانی به میانسالی و بعد از آن به پیری و کهنسالی میرسند و یک سازمان نمیتواند با اکسیر جوانی همه را در یک رده سنی نگه دارد و یا با تکنیکهای مدیریتی، میزان انرژی یک آدم ۴۰ ساله را همانند یک آدم ۲۴ ساله کند. از همین رو اینکه در را بر روی متولدین یک دهه ببندیم و نگاه سن محوری داشته باشیم، بسیاری از وجههای ابتدایی انسانی یک آدم بالغ را زیر سوال میبریم و لاغیر.
نکته دوم: من جزو آن دسته از آدمهایی بودهام که از سن کم (۱۵ سالگی) کار را شروع کردهام و به لطف همین موضوع همیشه در محیطهای کاری کوچکترین شخص بودهام اما این موضوع هرگز هیچ ارتباطی با روحیه کاری من و سایر صفتهای ذکر شده در پاراگراف اول نداشته. شاید برخی همکاران ناخودآگاه و به صرف یک شوخی ساده و یا عدم آگاهی، گاهی موضوع دهه شصت و هفتادی بودن را مطرح کردهاند اما هر چه آدم کار درست در این سالها دیدهام کوچکترین اشارهای به سن و سال نداشته و موضوع مهمتر در این بین برای همه آنها، پشتکار، روحیه کار تیمی، استعداد و رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده سازمان بوده است.
نکته سوم: بله همه ما قبول داریم که دهه شصت پر از سختی و کاستی برای متولدین آن دوره و قبل از آن بوده است. دوران جنگ و سهمیه کالای مصرفی و نبود بسیاری از امکانات و حتی محیطهای کاری متفاوت و جمعیت زیاد در سودای رسیدن به دانشگاه برای یک زندگی بهتر. اما بیایید واقع بین باشیم و این موضوع را یکبار برای همیشه حل کنیم. «هر نسل دغدغهها و مشکلات مربوط به زمان خود را دارد» و یک سبک زندگی در دورهای خاص و شرایط جامعه در آن دوره، دلیل بر برتری و یا ابزار انتقاد شخصی نمیشود. دهه هفتاد و هشتاد هم با چالشهای خاص خود مواجه است و اگر بخواهیم کمبودهای خود را مانند چکش به سبب تحقیر و یا بیان برتری بیان کنیم، بهتر است از کمک یک تراپیست بهرهمند شویم.
نکته چهارم: تکنولوژی به سرعت در حال پیشرفت است و سرانه درآمد کشورها در ۱۰۰ سال گذشته نشان میدهد سطح رفاه عمومی مردم عموما در حال افزایش است. اینکه در دهه ۶۰ شمسی پیدا کردن یک کتاب در نوجوانی گاها سخت بود اما الان یک آدم ۱۲ ساله با آیپدش میتواند کل ویکیپدیا و یوتیوب (با VPN مرغوب) را ببیند و یا با دوستانش چیکن برگر با سیبزمینی فراوان سفارش میدهد، امکانی است که حالا در اختیار او و هم نسلهایش قرار گرفته است و نمیتوانید بابت این موضوع از کسی شکایت کنید و اگر این کار را میکنید میتوانید دوباره رجوع کنید به راهکارم در انتهای پاراگراف قبلی. همچنین اینکه شما «اوشین» دیدهاید و آنها ندیدهاند صرفا برای مرور خاطره و نوستالژی کفایت میکند و نه بیشتر.
نکته پنجم: موضوعاتی مثل بازیگوشی و یا احترام به بزرگتر، به لحاظ فرم موضوع و ماهیت آن، یک چیز کلی است و نمیتوان با آن برای یک دهه و یا چند دهه نسخه پیچید. احترامها دستخوش تغییر زیادی نشده بلکه مدل آن عوض شده است. شاید شما ۱۰ سال بیش به نشانه احترام، پدرتان را از یک نقطه به نقطه دیگر میبردید اما حالا برایش اسنپ میگیرید. حالا روزهایی که وقت و انرژی داشته باشید هم با او همراه میشوید و از این موضوع لذت میبرید. همانطور که میبینید اسنپ گرفتن بیاحترامی نیست و صرفا یک راهکار مناسب برای حل موضوع است.
همچنین بعضی آدمها بنا به مشخصات فردی خود، بازیگر و کنجکاو هستند. مگر اردوی کار اجباری است که همه ساعتها سرشان را در مانیتور بکنند و «بله قربان» گویان به کارشان ادامه دهند؟ اگر احترام بله گفتن و اطاعت بدون قید و شرط است که دیگر تکلیف مشخص است و نیاز به توضیح نیست. اما همه ما میدانیم گذشت آن دورانی که برای دیدن یک مدیرعامل باید هفتهها زمان میگرفتی و ترسان و لرزان به دیدارش میرفتی و خواستهها را با سری کج بیان میکردی. حالا فرهنگ سازمان و کاری هم عوض شده و شما ممکنه است قهوه سر صبح را کنار مدیرعامل خورده و یا مستقیما در توییتر به رفتار سازمانش انتقاد کنید.
این پست صرفا یک یادآوری بود برای نکاتی بدیهی و در حال حاضر کلی آدم دهه هفتادی وجود دارند که در حال حاضر جزو نیروهای کلیدی استارپآپهای بزرگ ایران هستند و یا سرویسهایی راه انداختهاند که شما در حال حاضر کاربر آن هستید، پس هر چقدر زودتر نگاه «سنی» را در راستای سنجش آدمها کنار بگذاریم به پیشرفت خود و جامعه کمک کردهایم. در ضمن کم نیستند دوستان صمیمی و اساتید من که متولد دهه پنجاه و شصت هستند و تجربههای بینظیر آنها، همیشه کمک راه من بوده اما این جدا و آن جدا.