وقتی حرف از نوازندگی و موسیقدان شدن به میون میاد... همیشه می خونیم و می شنویم که فلان نوازنده سرشناس از 3 سالگی...از 5 سالگی...از 8 سالگی... به هر حال از کودکی شروع کرده به آموزش موسیقی. وقتی اون کودک به نوجوانی و جوانی رسیده... توانایی ای رو در خودش پرورش داده که خیلی ها مثل من، تازه در اون زمان تصمیم می گیرند وارد مسیرش بشن و تجربه اش کنند و حتی در اون حرفه ای و سرشناس بشن... اما مگه دیگه می شه؟؟ تا وقتی کودکی... اصلاً هیچ حسی از گذر زمان و مشغله های فکری و گرفتاری های زندگی که به مرور بیشتر و بیشتر میشه نداری... یه جورایی رهایی. اما وقتی دوران نوجوانیت گذشت می بینی که باید الان برای هر بخشی از زندگیت یه هدفی داشته باشی... تازه نه تنها هدف داشته باشی بلکه باید به ده ها نفر هم پاسخگو باشی؛ به خصوص اگر در دهه 1360 شمسی در ایران متولد شده باشی! دانشگاه قبول شدی؟؟ چه رشته ای؟؟ آزاد یا دولتی؟؟ درسِت تموم نشد؟؟ سر کار نمی ری؟؟ کجا کار می کنی؟ حقوقت چقدره؟؟ هنوز ازدواج نکردی؟؟ نمیخوای بچه دار شی؟؟ دیر میشه ها!! یه بچه گناه داره! دومی رو کی میارین؟؟ دو تا پسر داری دختر نمی خوای؟! دختر خوبه ولی یه پسرم بیار جفتت جور شه!!! ای خداااااااااااا ! خلاصه اینکه جریان زندگی تو رو با خودش میبره و میبره... اگه بخوای این اتفاق نیفته باید خیلی محکم باشی. هدفگذاری کنی... برای هدف هات برنامه ریزی کنی و انجامشون رو پیگیری و دنبال کنی... ولی انگار هدفگذاری برای موسیقیدان شدن در دهه سوم یا چهارم زندگی... دیگه محال به نظر میرسه. چون باید هر روز تمرین کنی... اونهم با نیم ساعت و یکساعت به جایی نمیرسی... حرفه ای ها بین 3 تا 6 ساعت در روز تمرین می کنند... پس یه مبتدی نباید اصولاً کمتر از 2 تا 3 در روز ساعت تمرین کنه... . چطوری میشه با مشغله هایی مثل کار، تحصیلات آکادمیک، زندگی مشترک که همه شون برای فردی چون من همروند پیش میرند، جایی برای دنبال کردن چنین هدفی باز کرد؟ اصلا می دونی حتی اگر وقتش رو هم داشته باشم تمرین کنم تا بخوام نوازنده و آهنگساز خوبی بشم چند ساله میشم؟ جولیا کامرون در جواب این جمله در کتاب درخشانش راه هنرمند میگه: بله می دونم! به همون سنی می رسی که اگر موسیقی رو دنبال نکنی! و خب حرف درستیه...
با کمال گرایی در مورد اهدافمون راه خودمون رو سد می کنیم. باز هم به نقل از جولیا کامرون هنوز اولین قدم رو برنداشته، کار خودمون رو با حرفه ای های درجه اول اون رشته هنری مقایسه می کنیم و نا امید میشیم... شخصاً اعتراف می کنم اگر چنین کمالگرایی هایی رو انجام نداده بودم و به همون روزی یکی دوساعت تمرین موسیقی از سال های پیش می پرداختم... الان ده ها قطعه ساده شده موسیقی رو می تونستم بنوازم.
خب حالا چیکار کنیم؟! با یه حساب سرانگشتی اگر شخصی از 35 سالگی اش شروع به نواختن ساز کنه... و استاد خوب، فضا و شرایط مناسبی درزندگیش برای تمرین داشته باشه، همچنین بتونه به طور میانگین روزانه 1.5 ساعت تمرین کنه، طی یک سال به عددی حدود 500 ساعت در تمرین میرسه که بر اساس تجربه می تونم بگم سطح مقدماتی سازهایی مثل گیتار و پیانو را با این میزان تمرین و از سطح صفر در تجربه موسیقی، می شه به خوبی اتمام رسوند. خب چی از این بهتر... ! می دونم که بعد از سطح مقدماتی نیاز به تمرینات بیشتری هست... ولی اگه بازهم همون میزان زمان رو صرف کنیم با سرعتی آهسته میتونیم در موسیقی پیش بریم.
نکته اینجاست که بعد از سپری شدن یکی دو سالِ اول آموزش و پیگیری تمرینات ... دو حالت پیش میاد: یا به این نتیجه می رسیم که علاقه، انگیزه، هدف، همت و پشتکار کافی برای موسیقیدان شدن یا نوازندگی رو نداریم و این رویا به مرگ تدریجی دچار خواهد شد یا آنقدر به نواختن علاقه مند میشیم که تصمیم گیری و هدفگذاری جدی تری برای اون انجام میدیم (حالا بین خودمون باشه که یه حالت برزخی هم این وسط هست که من سالهاست درگیرشم! نه ادامه میدم و نه رها می کنم!!!!). در صورت رخداد حالت دوم، مثلاً شاید تصمیم بگیریم که کمتر وب گردی کنیم، کمتر تلویزیون ببینیم و وقت قابل توجهی را برای تمرینات موسیقی ایجاد کنیم. مگه حذف این کارها چقدر اثر داره؟؟ الان براتون میگم!
شخصاً چندان یا به نسبت خیلی ها اصلاً، اهل تلویزیون یا فضای مجازی نیستم اما بر اساس یک نظارت 3 ساله بر زندگیم متوجه شدم که به صورت میانگین هفته ای 8 ساعت وقت صرف دیدن فیلم و تلویزیون می کنم و هفته ای 4 ساعت هم در اینترنت پرسه می زنم... یعنی هفته ای 12 ساعت. خب! اگر این زمان را به نصف برسونم... 6 ساعت زمان اضافی خواهم داشت... و 6 ساعت یعنی تقریباً روزی یکساعت می تونم به زمان تمریناتم اضافه کنم (یا در وضع موجود برزخی که اصلاً تمرین نمی کنم وقت ایجاد کنم). این زمان برای افرادی که همه سریال های تلویزیون و ماهواره رو دنبال می کنند، در توئیتر،اینستاگرام، تلگرام و ... هم هر روز یکی دوساعت پرسه می زنند یا بازی های کامپیوتری بی هدف انجام میدن قطعاً 3 برابر و شاید معادل 20 ساعت در هفته هست! خب پس می بینی که میشه!! میشه حتی تمرینات رو به روزی 2 تا 3 ساعت رسوند و با همین فرمون حداقل 3 تا 4 سال دیگه هم در موسیقی پیش رفت... ! در این مدت حتی اگر عدد 600 - 700 ساعت در سال رو در نظر بگیریم بعد از 4 سال حدود 2500 تا 3000 ساعت تمرین کردیم... اگر استاد خوبی داشته باشیم و در آموزشگاه یا آکادمی معتبری آموزش دیده باشیم که معمولاً سالانه 2 بار کنسرت یا رسیتال هنرجویی برگزار می کنند... در این مدت 4 تا 5 سال، حداقل 6 یا 7 مرتبه در مقابل جمعیتی میانگین 100 نفری ( و حتی بیشتر) نواخته ایم... بارها در خانواده و در میان جمع دوستان و بستگان نواخته ایم و دیگه به عنوان یک موسیقدان خودمونی (!) شناخته شده ایم. خب الان چند ساله مونه؟! بله 40 ساله! اما 40 ساله ای که با موسیقی آشناست... ساز رو می شناسه... به خوبی ساز می زنه و چه بسا به خاطر شایستگی هاش برای نواختن در یک گروه انتخاب شده باشه. ضمن اینکه بخشی از درک و دریافت موسیقی، آموزشهای تئوری و نظریه که برای آموزش این موردها هم می تونیم از وقت های مُرده مثل زمان های تلف شده در سفرهای درون شهری، سفرهای کاری، انتظار در مطب پزشک و ... استفاده کنیم و کیفیت، مهارت و دقت آموزش موسیقی رو در خودمون ارتقاء بدیم. باز هم میخواهید برای این هم زمان ها هم چرتکه بندازم که ببینیم چقدر برامون می ارزه؟؟ می تونم بگم که شخصاً هفته ای 11 ساعت به صورت میانگین در رفت و آمد زمان صرف میکنم. البته محل کارم بهم امکان استفاده از مترو رو میده وگرنه شاید این زمان به راحتی به 16 تا 18 ساعت در هفته در شهرتهران می رسید. خب! اگر من یه ذره همت داشته باشم و از این 11 ساعت 2 ساعتش رو هم به مطالعه در خصوص موسیقی اختصاص بدم... می تونم سالی 100 ساعت درباره موسیقی مطالعه و تمرین نظری داشته باشم. مثلا به راحتی میشه شیت های سلفژ پوزولی و آموزش تئوری موسیقی رو مطالعه کرد یا با دقت به آثار برجسته موسیقی گوش کرد. چقدر شگفت انگیزه... مگه نه؟! اینجوری طی 5 سال میشه حدوداً 500 ساعت (حداقل) هم برای بخش نظری موسیقی وقت گذاشت که می دونم در ساختن یه نوازنده خوب واقعاً اهمیت داره.
این دقیقاً تحقق اثر مرکبه که دارن هاردی به زیبایی در کتاب خود به همین نام به اون اشاره کرده... گام های کوچک اما نتایج بزرگ. بُعد دیگری را که برای نوازندگی به اون اشاره نکردم بحث مالی آموزش های موسیقیه که شاید برای خیلی از افراد گلوگاه مهمتری نسبت به زمان باشه. امیدوارم بتونم در نوشته ای دیگه اون رو هم کمی تحلیل کنم! ضمن اینکه مصداق هایی دارم از افرادی مشهور در هنر که بعد از 30 یا 40 سالگی موفق و شناخته شدند. درباره اونها هم می نویسم انشاالله! اگر شما هم کسانی رو می شناسید معرفی کنید. باشد که انگیزه دهنده و الهام بخش همه ی مشتاقان پیشرفت در همه زمینه ها شود! خب... حالا نظر شما چیه؟ می تونیم رویاهامون رو زندگی کنیم حتی اگه ظاهراً دیر شده باشه؟؟