ویرگول
ورودثبت نام
ارسلان رعیت
ارسلان رعیت
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

اضطراب در روانکاوی لکانی


اضطراب در نگاه لکان تنها عاطفه‌ای است که فریب نمی‌دهد. تنها عاطفه‌ای است که می‌توان مداخله‌ای روانکاوانه را بر اساس آن طرح‌ریزی کرد. اما اگر تا این اندازه اهمیت دارد اضطراب را چگونه می‌توان تعریف کرد؟ لکان در سمینارهای متعدد و در برهه‌های مختلف به ابعاد گوناگونی اشاره می‌کند.

لکان برای توضیح اضطراب مثالی از طبیعت می‌آورد. معروف است که مانتیس ماده بعد از رابطه‌ی جنسی با یک حرکت سر موجود نر را کنده و می‌خورد. حال تصور کنید شما هم مانتیسی در برابر این مانتیس ماده هستید، مرگ و زندگی شما، اینکه کشته و خورده شوید یا نه تماما وابسته به این موضوع است که موجود ماده شما را نر ببیند یا ماده.

لکان این حالت را اضطراب می‌نامد. حسی از ابهام در مورد میل بزرگ‌دیگری. اینکه بفهمیم او از ما چه می‌خواهد یا ما را چگونه می‌بیند حیاتی خواهد بود.

لکان به چشمان سیاه و بزرگ مانتیس و انعکاسی که در آن هست توجه نشان می‌دهد. برای موجودی که در برابر چنین هیبت رعب‌انگیزی قرار گرفته شاید نگاه خیره‌ی او بتواند راهگشا باشد، شاید انعکاسی که در چشمان او از خودش می‌بیند بتواند سرنخی بدستش دهد که او بالاخره کیست؟ اما در حقیقت این‌گونه نیست آنچه در این تصویر دیده می‌شود صرفا انعکاسی از یک نقاب و پوشش است.

che vuoi?
che vuoi?

زمانی که نمی‌دانیم برای بزرگ‌دیگری چه هستیم دچار اضطراب می‌شویم. هر موقعیتی که سرانجامش وابسته به شکلی است که دیگری ما را ‌می‌بیند.

از طرفی می‌توان گفت اضطراب نزدیکی بیش از حد به میل ‌بزرگ‌دیگری است. سایه‌‌ای سنگین و آشفته‌‌کننده از این میل بر روی سوژه.

از طرف دیگر زمانی احساس اضطراب می‌کنیم که خود فقدان، دچار فقدان شده باشد، اضطراب برخلاف باور عمومی بدون ابژه نیست. بزرگ‌دیگری چیزی می‌خواهد که من نمی‌دانم چیست. آیا آن چیز من هستم؟ آیا چیزی خارج از من طلب می‌کند. من نمی‌دانم. این چیزی نیست که من بتوانم داشته باشم بلکه چیزی است که من می‌توانم بدل به آن شوم.

وقتی فرد نمی‌فهمد که چگونه توسط بزرک‌دیگری دیده می‌شود پس اختلالی در ساحت نمادین رخ می‌دهد که جرقه‌ی اضطراب را می‌زند.

در اضطراب پرسشی مطرح می‌شود اینکه من برای دیگری چه بشوم؟ اما چگونه می‌توان به این پرسش پاسخ داد وقتی ما هنوز نمی‌دانیم برای دیگری چه هستیم؟ یا اینکه او چه می‌خواهد؟ در این‌صورت ما چگونه بدانیم قرار است چه بشویم؟ اگر آنچه بزرگ‌دیگری از ما می‌خواهد تعیین‌کننده است آیا درخواست او از ما واضح نیست؟

نه! چون او چیزی را می‌خواهد که ورای آنچه بیان می‌کند است، آنچه او می‌خواهد همواره به شکلی واژگون به ما می‌رسد. چنین خواستی همواره هاله‌ای از ابهام، رازآلود بودن و البته بیگانگی در خود دارد. امری که می‌توان به زبان فرویدی آنرا ق/غریب نامید. پس آنچه بزرگ‌دیگری می‌خواهد در قالبی مبدل عرضه می‌شود، اما واسطه‌ای میان آن و ما وجود داردکه فالوس است. از همین نقطه هم هست که جست‌وجو برای یافتن فالوس به رسالت زندگی فرد نوروتیک تبدیل می‌شود.

اما اشاره‌ای به ابژه‌ی فوبیک هم باید کرد. فوبیا اساسا جا‌به‌جایی و اتصال این اضطراب به یک ابژه‌ است که او را تا حدی از زیر بار فشار این پرسش‌ها رها کند، رهایی از فشار خردکننده‌ی وجودیِ میل دیگری.

اما اگر اضطراب اینگونه صورت‌بندی شود کنار ‌آمدن با آن در حقیقت شامل راهبردهایی برای گفتگو و مذاکره با بزرگ‌دیگری است تا درخواست او را روشن کند. تمام پرسش‌هایی که مطرح شد و البته پاسخ‌هایی که احتمالا بشود به آن داد. تا اندازه‌ای که این راهبردها کارایی داشته باشند اضطراب قابل کنترل است. اما همانند آنچه واپس‌رانده شده اضطراب هم نیست نمی‌شود دو همانند بازگشت امر واپس‌رانده هر از چندی باز می‌گردد.


اضطرابروانکاوی لکانیژک لکانمیلفالوس
کاندیدای دکترای تخصصی روانشناسی، روانشناس بالینی، درمانگر تحلیلی. علاقه‌مند به روانکاوی لکانی. بازنشر محتوای اینستاگرام در ویرگول.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید