علیرغم ادعاهای مکرر مخالفان که «روانکاوی مرده است»، روانکاوی اکنون در اوج پویایی تاریخ ۱۳۰ ساله خود قرار دارد. مکاتب فراوانی در دل روانکاوی شکل گرفته و در حال رشد هستند که گاهی البته نگاههای متضادی به مفاهیم دارند. اما گاهی علیرغم این تضادهای نظری روی بعضی موضوعات توافق وجود دارد.
یک مشاهده رایج هنگام تحلیل اینست که برخی که تا کنون رویا نمیدیدند شروع به رویا دیدن میکنند و برخی دیگر که میدیدند رویاهایشان بیشتر و پرتنشتر میشود. البته برخی هم اصولا رویا نمیبینند.
چه در حال رخ دادن است که رویا اینگونه دستخوش تحول میشود؟ تقریبا مکاتب مختلف روانکاوی پاسخ را در مخاطب رویا مییابند. اینکه اصلا رویا برای چه کسی دیده شده ؟
عمل رویا (dream-work) که همانند یک استودیو رویا تولید میکند همواره طوری محتوای نهان رویا را پوشانده و دگرگون میکند که رویابیننده نتواند از ظاهر رویا این محتوای نهان را بیرون بکشد و در عین حال خواب فرد هم حفظ شود. اگر مکانیزمهای رویا خوب عمل نکنند و ایگو متوجه حضور عناصر واپسرانده شده در رویا شود رویابیننده (معمولا با وحشت و بصورت کابوسوار) از خواب میپرد. پس رویا در واقع هرگز برای ایگو دیده نمیشود چون ایگو خود عامل سرکوبگری است که مکانیزمهای رویا قرار است پیام رویا را دور از چشم آن برسانند. اما اگر ایگوی خود فرد قرار نیست رویا را بفهمد و هدف رویا نیست پس پیام برای چه کسی است؟
توماس آگدن (Thomas Ogden) از بزرگترین روانکاوان معاصر و از مهمترین پیروان ویلفرد بیون (W. R.Bion) بیان میکند: «هر جا رویابینی ناخودآگاه حضور دارد که دربارهی رویا، رویاورزی میکند، ما شاهد حضور رویابینی ناخودآگاه هستیم که رویا را میفهمد.»
یا جوزف سندلر (Joseph Sandler) از روانکاوان بزرگ پیرو آنا فروید که برخی او را نمایندهی اصلی روابط موضوعی در دل مکتب روانشناسی ایگو میدانند میگوید: «هرجا کار-رویای ناخوآگاهی وجود دارد، لزوما کار-فهمیدن ناخودآگاه نیز وجود خواهد داشت.»
به بیان لکانی، مقصود رویا بین قطعا ایگو نیست و سوژه ناخودآگاه همواره چند قدم از ایگو جلوتر است، برای رویا دیدن باید یک بزرگدیگری وجود داشته باشد که بفهمد، شنوندهای که بشنود و پیام سوژهی ناخودآگاه آنالیزاند را بفهمد.