ارسلان رعیت
ارسلان رعیت
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

زمان و روانکاوی

Art by Salvador Dalí
Art by Salvador Dalí

زمان معیار تغییر است، ما تغییر را در بافت زمان می‌فهمیم. روانکاوی هم نظریه‌ای در رابطه با تغییر روانی دارد از این رو روانکاوی و زمان با هم گره خورده‌اند. روانکاوی درباره اَشکال آن تغییراتی که ادراک و درک می‌شوند بسیار بحث کرده، اینکه چگونه مردم تغییر را به خاطر می‌آورند و تجربه می‌کنند. هرچه تغییر چشمگیرتر، به خاطر آوردن آن راحت‌تر خواهد بود. گرچه اغلب تغییراتی که برجسته و وقفه‌های زمانی که قابل توجه هستند راحت به خاطر سپرده می‌‌شوند اما زیر انبوهی از مواد ناگاه دفع می گردند. چنین خاطراتی را تروما می‌نامیم که از ریشه یونانی زخم است، زخمی که ردی بر جای می‌گذارد. بدین ترتیب تروما عدم تداوم درون ادراک زمان سوژه است. تکرار یا بازگشت آنچه واپس‌رانده شده نشانه‌ها و سمپتوم‌های تروما هستند زیرا یک پیوستگی زمانی در بازگشتشان شکل می‌دهند، که جایگزین به یاد آوردن هستند، این به نوعی شکست سوژه در به یاد آوردن تروماهاست.

در روانشناسی، مفهومی به نام اثر زایگارنیک (Zeigarnik effect) وجود دارد که بیان می‌کندتکالیف ناتمام، بسیار بهتر از آنهایی که به سرانجام رسیده‌انددر ذهن باقی می‌ماند و آنرا درگیر می‌کند. بدین ترتیب این تکالیف ناتمام، وقفه‌هایی در پیوستگی زمان هستند.

از نگاه روانکاوی، تروما ناپیوستگی در واپس‌رانی است. به این معنا که تروما یک واپس‌رانی بیش از اندازه یا کمتر از آن در مقایسه با سایر واپس‌رانی‌هاست. تروماها به مثابه واقع یا آنچه قابل بیان نیستند به طور معمول با یک ناپیوستگی و یک برش در زمان توصیف می‌شوند. واقعه‌ای که قبل و بعد آنها از نظر کیفی تفاوتی دارد که فرد به آن اشاره می‌کند. وقفه‌ها نقاط روشنی هستند از سدی که در برابر جریان زمان ادراک شده قرار گرفته و زمانی که مورد توجه است نه زمان عینی بلکه ذهنی (subjective time) است یعنی آنچه فرد تجربه می‌کند.

از همین روی یکی از اصول عملی روانکاوی لکانی اینگونه توجیه می‌شود، زمان جلسات تحلیل بسیار به تجربه سوژه در جلسه بستگی دارد. اینکه هیچ تجربه‌ی رابطه‌ای انسانی زمان ثابت ندارد بلکه منوط به آنچه به افراد می‌گذرد است، لکان اعتقاد داشت که زمان ثابت به معنی نشنیدن سرنخ‌ها و ندیدن تجربه‌ی تحلیل‌شونده در تحلیل است و به همین دلیل آنرا رد می‌کرد.

از دیگر سو زمان در زبان هم نقش کلیدی دارد، تفاوت‌ در زمان‌بندی واژه‌ها را می‌سازد یا به آنها معنایی خاص می‌دهد. مثلا گوینده‌ای جمله‌ی خود را با واژه‌ی زبان شروع می‌کند، شنونده منتظر ادامه جمله می‌ماند تا با واژه‌های دیگر معنای مورد نظر گوینده را درک کند. در تحلیل هم به همین ترتیب است، روانکاو مدام منتظر است با ظهور دالی جدید معنای نوظهوری پدیدار شود که معنای سمپتوم‌ها و هسته‌ی رنج تحلیل‌شونده را نمایان کند.

در این فضای محصور در زمانآنچه بی‌زمان است (ناآگاه) هم معنا می‌یابد. سکوت در این میان دیگر کلید رمزگشایی است. سکوت و زمان در اینقالب هر دو در آغشته شدن به واژه و تبدیل به امر نمادین نقش حیاتی دارند.

لکان در سمینار یازدهمش می‌نویسد: «این فریاد نیست که در تضاد با پس‌زمینه‌ای از سکوت معنادار می‌شود، برعکس باعث می‌شود سکوت به عنوان سکوت پدیدار شود.»

این جمله نقش سکوت در ارتباط با زمان را مشخص می‌کند و شاید به همین دلیل سکوت در جلسه و زمان جلسات شناور از ارکان اصلی فضای تحلیلی لکانی هستند. ارکانی که هدفشان پدیدار شدن معنای گفتمان منحصر بفرد سوژه و بازیافتن اشتیاق اوست.

روانکاویژک لکانزمانسکوتتغییر
کاندیدای دکترای تخصصی روانشناسی، روانشناس بالینی، درمانگر تحلیلی. علاقه‌مند به روانکاوی لکانی. بازنشر محتوای اینستاگرام در ویرگول.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید