ارسلان رعیت
ارسلان رعیت
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

مرگِ عشق و اشتیاق

عشق برای فارسی‌زبانان به دلیل ادبیات غنی فارسی مفهومی عمیق و چندلایه دارد. در ادبیات ما عشق صورتی اسطوره‌ای دارد، ذوب شدن در چیزی بدون وصال با آن. ادبیات ما پر است از نرسیدن، فراق و درد جدایی. اما چرا عشق به فراق گره خورده؟

ناچارا این چنین تصویری از عشق ما را به یاد مفهوم اشتیاق در روانکاوی می‌اندازد. اشتیاقی که ابژه به معنای واقعی ندارد و در آن صرف اشتیاق‌مندی و تداوم اشتیاق موضوع است. در موضوع عشق هم گویی عاشق بیشتر با عاشقی خوش است تا وصال به معشوق. وصال به معشوق پایان عشق است.

در اشتیاق هم موضوع ابژه‌ی aبیشتر از ارضا به حرکت اشاره دارد. این ابژه سوژه را به حرکت وامی‌دارد.

وینی‌کات هم به موضوع عشق و تمایزش به دوست داشتن در مقاله‌ی ظرفیت تنها بودن اشاره کرده، او عشق را مرتبط با روابط اید (id-relationships) و دوست‌داشتن را به مرتبط‌شدگی ایگو (ego-relatedness) پیوند داده بدون اینکه توضیح اضافه دهد. این یعنی عشق منشا سائقی دارد، به عبارتی همان میل یا اشتیاق.

اما دوست داشتن متفاوت است، در دوست داشتن ابژه‌ی مشخصی هدف دوست داشتن ماست. ابژه‌ای که در چارچوب «رابطه‌ی موضوعی» قابل دستیابی است. دوست داشتن مربوط به من است. در مقابل، عشق از جایی آمده که عمق آن، آنرا دست‌نیافتنی می‌کند. همانند ناآگاه، عشق هم مرموز و مبهم است.

اکنون اما این عشق معنای قدیمی‌اش را از دست داده، عشق با دوست داشتن درهم آمیخته یا به عبارت بهتر، دوست داشتن جای عشق‌ورزیدن را اشغال کرده. شاید به این دلیل که ژویسانس افسارگسیخته‌ی امروز اشتیاق ما را هدف قرار داده، لذا عشق‌ورزی هم پوچ و بی‌معنی می‌نماید.

در بین سوائق، مرگ هموارهزیربنایی‌تر است، مرگ عشق را بر نمی‌تابد، عشق برآمده از زندگی است، عشق تداوم می‌طلبد و مرگ پایان. در این شرایط عجیب نیست که در دنیای امروز شکایت غالب افراد بی‌لذتی و بی‌انگیزگی است،سوژه‌ی امروز تهی از اشتیاق شده است. لذا دیگر نیروی محرکه‌ای نیست که ما را پیش ببرد. حال پرسش مهم اینست که چه چیز اشتیاق را از ما ربوده؟


عشقروانکاویدونالد وینیکاتژک لکاناشتیاق
کاندیدای دکترای تخصصی روانشناسی، روانشناس بالینی، درمانگر تحلیلی. علاقه‌مند به روانکاوی لکانی. بازنشر محتوای اینستاگرام در ویرگول.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید