خانه جایی است برای زندگی
ولی زندگی رو اگر واسش معنا در نظر بگیریم ، جای اون هم باید معنایی داشته باشه وگرنه وصله ناجوره
من فکر می کنم اندازه و شکل خونه باید حتما منظور و جایگاه و خاستگاهی داشته باشه
وگرنه فرمالیته است و بی ارزش میشه
مثلا اندازه خونه
اینکه من خونه چقدری بگیرم
باید واسه بخش بخش اون قصد و منظوری داشته باشم وگرنه تیکه های از اون بلااستفاده و راکد میشه و زمینهی سکون و رکود و بی حوصلگی ایجاد می کنه
حتی المان های داخل خونه هم باید معنایی داشته باشن
یه جوری به جهان ذهنی آدم باید وصل بشه
کلا معنا، یعنی ارتباط و رابطه بین چیزها
اگر که من در ذهن خودم جهان معناداری رو ساخته باشم، حتما و حتما در ارتباط میان جهان ذهنی خودم و محیطم هم چیزی و رابطهای را ساختم
خب! خانه هم یکی هم مهمترین اجزای محیطی هست که توش هستم، پس باید واسش معنا درست کنم،
باید یه ربطی به جهان ذهنی من داشته باشه، باید با دینامیک جهان ذهنی من اون هم تغییر کنه، بخش بخش اون باید نمودی از جهان ذهنی من باشه
فکر کنم چیزی که در فنگ شویی گفته بشه، در ارتباط میان محیط، خانه و فرد، اینکه کجای خانه برای چه فردی مناسبه ، انرژی خوبی داره و..... به نوعی همین ربط و ارتباط رو نشون میده ،
فقط یه فرقی احتمالا داره، اگر که طبق ضوابط فنگشویی فقط پیش بریم، داریم از الگوهای طبیعی استفاده میکنیم. حتی خودمان را هم در همون الگوها نگاه میکنیم و در نظر میگریم. انگار که در جبرِ اون الگوها هستیم، و دیگه اختیاری نداریم برای اینکه چیز دیگهای بشیم،
ولی یه جایی به من گفت که آدمها میتونن از چارت خودشون خارج بشن. خب اگر که آدمی از چارت خودش خارج بشه، احتمالا دیگه خیلی اون الگوهای عمومی و ضوابط عمومی نباید معیارش باشه برای تنظیم محیط خودش.
میتونه مبتنی بر شناختی که از خودش داره و آگاهی که از احساس خودش داره، به محیط خودش هم شکل بده، انرژی اون رو تنظیم کنه و در نهایت با محیط خودش وقتی که خودش ارتباطات معنادار درست کنه، با اون محیط یکی میشه، انگار که محیط رو میکنه بخشی از جهان ذهنی خودش
تابلوها ، مبل، اندازه خونه، محل قرار گیری اشیاه،
اینها باید بخشهایی از جهان ذهنی من رو نمود بده، وگرنه که با من یکی نمیشه، با من در خانه احساس آشنایی و راحتی نمیکنم، ممکنه احساس مهمان بودن بکنم
شبیه یک هنرمند، یک تصویرگر، نقاش یا عکاس، که برای تک تک اجزایی که در اثر هنری خودش میذاره، معنا و منظوری داره،
خب کسی که خانهای را انتخاب می کنه و بعدش به اون شکل میده، اگر بتونه که جزئیات خانه را هم خودش شکل بده، انگار که شبیه یک هنرمند، یک اثر هنری خلق کرده . تمام اجزایی اون به هم پیوسته و واسش معنادار میشه
حالا سوالی که پیش میاد اینه که مخاطب این اثر هنری کیه؟ خودِ فرد، یا دیگران ؟